thy

/ˈðaɪ//ðaɪ/

معنی: مال تو، ت
معانی دیگر: (قدیمی) مال تو، ات، ت مثل لباست وخانه ات

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: a possessive form of thou (used chiefly in earlier literature and religious writing); your.

- If it is thy wish, I shall leave thee now.
[ترجمه امیر] اگر آرزویت باشد اکنون تو را ترک می کنم.
|
[ترجمه گوگل] اگر آرزوی تو باشد، اکنون تو را ترک خواهم کرد
[ترجمه ترگمان] اگر خواسته تو باشد، همین حالا ترا ترک خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. thy brother
برادرت

2. love thy neighbor
(انجیل) همنوع خود را دوست بدار.

3. do not prostitute thy daughter
(انجیل) دختر خود را به روسپی گری واندار.

4. full fathom five thy father lies . . .
(شکسپیر) پدرت در عمق 35 متری مدفون است . . .

5. now hercules be thy speed, young man
(شکسپیر) اکنون الهی که هرکول یار تو باشد ای جوان.

6. o, god, into thy hands i commit my spirit
خداوندا،روح خود را به تو می سپارم.

7. put money in thy purse!
(شکسپیر) پول در کیسه ات بگذار!

8. walk humbly with thy god
(انجیل ) با فروتنی باخداوند خود همراه شو.

9. the lord shall return thy wickedness upon thine own head
(انجیل) خداوند اعمال شیطانی تو را بر سر خودت خواهد آورد.

10. our heavenly father, hallowed be thy name!
(نیایش مسیحی) پدر آسمانی ما،مقدس باد نام تو!

11. our father who art in heaven, hallowed be thy name!
خداوندگارا که در عرش هستی،نامت مقدس باد!

12. Prove thy friends ere thou have need.
[ترجمه گوگل]قبل از نیاز به دوستانت ثابت کن
[ترجمه ترگمان]پیش از آنکه نیاز داشته باشید، دوستان خود را ثابت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An enemy who lies at thy feet begging forgiveness must not feel thy sword.
[ترجمه گوگل]دشمنی که زیر پای تو دراز کشیده و طلب بخشش می کند، نباید شمشیر تو را احساس کند
[ترجمه ترگمان]یک دشمن که در پای تو قرار دارد و طلب بخشش می کند نباید شمشیر تو را احساس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Give every man thy ear, but few thy voice.
[ترجمه گوگل]گوش خود را به هر کس بده، اما صدایت را اندک
[ترجمه ترگمان]به هر مرد گوش بده، اما صدای تو کم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Let not the sun go down upon thy wrath.
[ترجمه گوگل]مبادا خورشید بر خشم تو غروب کند
[ترجمه ترگمان]بگذار آفتاب به خشم تو فرو نرود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Don't have thy cloak to make when it begins to rain.
[ترجمه گوگل]هنگامی که باران شروع می شود، شنل خود را برای ساختن نداشته باشید
[ترجمه ترگمان]وقتی باران شروع می شود تا باران ببارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Save that of knowing that we do thy will.
[ترجمه گوگل]به جز دانستن اینکه ما اراده تو را انجام می دهیم
[ترجمه ترگمان]مگر اینکه بدانی که اراده تو از چه قرار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مال تو (ضمير)
thine, thy

ت (ضمير)
thy, your

انگلیسی به انگلیسی

• your (archaic)
thy is an old-fashioned, poetic, or religious word for `your' when you are talking to only one person. see also thou.

پیشنهاد کاربران

بپرس