مفهوم "درد و رنج" و" ملال"
٥ پاسخ
به گمان من واژگان معنای ایستایی، که همگان پذیرفته و آگاه بدان باشند، ندارند هرچند که همه ی ما خواسته یا ناخواسته گزاره های بسیاری در پس یادهامون انباشه داریم و خودآگاه یا ناخودآگاه واژگانی را اینجا یا آنجا بیشتر یا کمتر به کار میبریم. کاربرد واژگان به وژدان(واژه-دان) کس بستگی دارد و آنچه که از کاربرد واژگان به یاد سپرده. در وژدان من واژه ملال بیگانه ست و من از آن بپرهیزم. واژگان بیگانه بیشتر از واژگان خودی در پنداشت ها شناورند. گمان نمیکنم رنج، اندوه و درد بسیار! و دیرینه! باشه ولی میدانم واژگان رنج، درد، اندوه و غم همردیف اند. و در پایان گلایه میکنم که چرا با داشتن واژگانی چون درد، رنج، غم، اندوه، غصه و بسیاری دیگه زبان خویش به ملال الوده کرده ایم؟
درود
حضرت حافظ دراین بیت
بده ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
حال را خلاف آمد ملال ( سیر آمدگی از تکرار نامطلوب)گرفته و درد و رنج و گرفتاری و نقصان را خلاف آمد کمال گرفته
فرقشان در شدت و مقدار،همچنین در (جسمی)فیزیکی یا روحانی و ذهنی بودن است،
ملال : ناراحتی و(اذیت) آزار با شدت کم و ذهنی و روحانی می باشد که تحملش سخت نیست و مستلزم صبر و بردباری زیاد نمی باشد.
ولی، درد و رنج: هم میتواند فیزیکی و جسمی باشد و هم فکری و روحانی، که شدت آن به نسبت ملال خیلی بیشتر بوده و تحملش صبر و شکیبایی زیادی میخواهد و سخت تر است.
از دید من درد و رنج بمعنای غم بزرگ و ملال بمعنای اندوه کوچک است البته شاید منظور نویسنده برعکس و یا چیز دیگری باشد.
زنج : اندوه و در د بسیار و طولانی و مستمر . دردی که مداوم و سخت انسان را آزار و شکنجه کند .
ملال :اندوه وغمی که اندک باشد، در نامه های قدیم می نوشتند جز دوری شما ملالی نیست .