فلسفه اخلاق و اعمال انسان
آیا هر عمل عقلانی که انجام میدهیم اخلاقی هم هست ؟ عده ای بر این نظر هستند که عقل به خودی خود به هیچوجه نمی تواند رفتار و اعمال ما را هدایت کند ، شخصی مثل هیوم خیلی هیجان انگیز میگوید : عقل برده انفعالات است و هر گز نمیتواند مدعی مقام و مرتبه ای جز خدمت کردن و سرسپردن به آنها باشد ،
آیا راه حلی برای پایان منازعه عقل و احساس و اعمال خوب و بد وجود دارد ؟
١ پاسخ
دیدگاههای مختلفی در این زمینه وجود دارد.
دیدگاه هیوم (David Hume):
هیوم بهطور خاص معتقد بود که عقل برده احساسات است و نمیتواند خود بهتنهایی رفتارهای اخلاقی را هدایت کند. به نظر هیوم، عقل فقط ابزار تحلیل است و نمیتواند به ما بگوید که باید چه کار کنیم. او بر این باور بود که احساسات و تمایلات انسانی هستند که جهتگیری اخلاقی را تعیین میکنند. به عبارت دیگر، عقل به خودی خود نمیتواند به ما بگوید که رفتارهای اخلاقی چیست، بلکه این احساسات و هیجانات ما هستند که منبع اصلی تصمیمگیری اخلاقی به شمار میآیند.
دیدگاه کانت (Immanuel Kant):
در مقابل هیوم، فیلسوفی چون ایمانوئل کانت اعتقاد داشت که عقل میتواند مبنای اخلاق باشد. کانت بر این باور بود که عقل باید بر اساس اصول اخلاقی جهانشمول هدایتگر باشد. از نظر کانت، رفتار اخلاقی باید بهطور مستقل از احساسات و تمایلات فردی باشد و عقل بهتنهایی میتواند معیاری برای تعیین درست و نادرست ارائه دهد.
راهحل احتمالی:
برای پایان دادن به منازعه میان عقل و احساسات در مورد اخلاق، میتوان به دیدگاههای متعادلتری مانند دیدگاههای ترکیبی توجه کرد:
1. هماهنگی عقل و احساسات: ممکن است بخواهیم عقل را بهعنوان ابزاری برای تحلیل و استدلال در نظر بگیریم، در حالی که احساسات و تمایلات انسانی را بهعنوان نیرویی هدایتکننده در نظر بگیریم. در این دیدگاه، عقل میتواند در شناسایی و ارزیابی اثرات احتمالی رفتارهای مختلف کمک کند، اما احساسات و ارزشهای اخلاقی در نهایت به تصمیمگیری اخلاقی راهنمایی میکنند.
2. اخلاقی بودن بر اساس تعادل: در یک دیدگاه دیگر، ممکن است اخلاق را بهعنوان تعادلی بین عقل و احساسات ببینیم، جایی که عقل نه تنها برای تحلیل و ارزیابی منطق رفتارها مفید است بلکه به تصمیمگیری اخلاقی کمک میکند که از احساسات انسانها نشأت گرفته است.
3. ارتباط میان اهداف و ابزارها: شاید راهحل در این باشد که عقل بهعنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف اخلاقی استفاده شود، در حالی که احساسات و تمایلات انسانها اهداف خود را شکل میدهند. به عبارت دیگر، عقل ممکن است به ما کمک کند که بهترین راهحلها را برای دستیابی به آرمانهای اخلاقی انتخاب کنیم، اما احساسات و تمایلات نقش تعیینکننده در تعیین این آرمانها دارند.
نتیجهگیری:
در نهایت، به نظر میرسد که هیچکدام از این دو عامل (عقل یا احساسات) بهطور انحصاری نمیتوانند پاسخگوی تمام نیازهای اخلاقی باشند. بلکه باید یک تعادل و همافزایی میان عقل و احساسات وجود داشته باشد. عقل میتواند تجزیه و تحلیل کند و احساسات میتوانند نیروهای انگیزشی را فراهم کنند. چنین ترکیبی میتواند به ما در تشخیص و انجام اعمال اخلاقی کمک کند.