پرسش خود را بپرسید

کلمات عربی در مکنزی - فرهنگ کوچک زبان پهلوی؟

تاریخ
٥ ماه پیش
بازدید
١٦٥

A Concise Pahlavi Dictionary
1971
MacKenzie
---
Ar. = Arabic Words
---
ambar [ Ar. anbar] ambergris.
burg [Ar. burj] tower
čatrang [Ar. šatranǰ] chess.
čaw(la)gān [Ar.] (sense of) taste.
darridan, darr- [ Ar.] split, tear.
fradom [AWLA < Ar. ] first.
Gōzihr [Ar. ǰawzahr] astr. the Dragon.
harag [ Ar. xarǰ, xaraǰ] duty, tribute; work, effort.
+++ collect, gather.
kabah [Ar. qabā] garment, cloak.
kapur [ Ar. kāfūr] camphor.
kar-framan [ Ar. qahraman] manager, overseer.
Kewan [ Ar. kaywan] astr. Saturn.
kust [ Ar. qust] costus.
pondik [ Ar. funduq] hazel-nut.
srat [ Ar. sirat] street.
stabrag [ Ar. istabraq] shot silk.

آیا مکنزی اشتباه کرد؟؟؟؟!!!!!!

١٣٠,٥٦٨
طلایی
١٠٢
نقره‌ای
٥٤١
برنزی
٧٨٠
عکس پرسش

darridan, darr - [ A] split, tear
درست هست
تایپ اشتباهی بود!

اگه این کلمات برای قیاس کردن؛پس چرا فقط این 15 کلمه ذکرکرد؛ بقیه چی؟؟؟
مانند رأی ورایُمند یا دئن ودین و. . .
همه زبانشناسان خوب میدانند واژه "خراج" عربی هست واز پارثی وام نگرفته.
. . .
استبرق از فعل بَرَقَ واز پارثی "نخ ابریشم" تغییر نکرده.
. . .

قرار نیست همه جا هم سنجی انجام شود. به همان کتاب نگاهی دوباره بیاندازید و ببینید چندتا از واژه ها با ریختِ فارسی نوی خود ( نمادِ N ) درج شده است و چندتا نشده است.

-
٤ ماه پیش

دربارهٔ استبرق نیز می توانید سری به فرهنگ ها و گفته های زبان شناسان بزنید و ببینید چه ریشه ای دارد. همچنین بعید می دانم شما به معرب بودنِ شطرنج یا قهرمان و. . . آگاه نباشید.

-
٤ ماه پیش

دربارهٔ خراج، نوشته های همهٔ زبان شناسانِ خوب را نخوانده ام، و نمی دانم این زبان شناسِ خوب دقیقاً چه جور زبان شناسی است؟ و چه سنجه ای او را از دیگر زبان شناسان متمایز ساخته؟ همچنین از نیت شما هم آگاه نیستم. اما برای آگاه کردنِ شما می گویم، که متون پارسیگ تنها پیش از اسلام نوشته نمی شدند، بلکه تا سده ها پس از اسلام، موبدان زردشتی نوشته های خود را به این زبان می نگاشتند، پس این که در نوشته های پهلویِ پساساسانی و پسااسلامی نشان هایی از واژه های عربی و فارسی وجود داشته باشد چندان چیز عجیبی نیست.

-
٤ ماه پیش

و شرمنده که پاسخ دادنم سه هفته به درازا کشید. چون پرسش های خود را در پاسخ به دیدگاه من ننوشتید اعلانش برایم نیامد؛ اتفاقی به پرسش های تازه ترتان برخوردم.

-
٤ ماه پیش

٢ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

آن‌گونه که برمی‌آید، واژه‌هایی که آورده است تازی‌شدهٔ واژگان پهلوی هستند.  برای نمونه،کارفرَمان(=کارفرما)، آمیغی است از «کار» و «فرمان»  که پارسی‌اند؛ از این روی،  این واژه ریشهٔ پارسی دارد و «قهرمان» تازی‌شدهٔ آن می‌باشد.

(فْرَمان همان فَرمان است؛  به همین واژ‌ه‌ نامهٔ مکنزی نگاه کنید).

همچنین، ریشهٔ  «استبرق» را بیشتر واژ‌ه‌شناسان،  غیرعربی دانسته اند؛ برای نمونه، منصور ازهری  (زیرِ واژهٔ تنور) چنین گفته  است : هو نظیر ما دخل فی کلام العرب من کلام العجم مثل الدیباج و الدینار و السندس و الإستبرق و ما أَشبهها و لما تکلمت بها العرب صارت عربیة.

( آن واژه(تنور) همانند  واژگانی است که از گفتار عجم  به  عربی درآمده‌اند؛ همچون دیباج(=تازی‌شدهٔ دیبا) و دینار و سُندُس و  استبرق و   چیزهایی مانند آنها، و آنگاه که عرب‌ها  آنها  را به کار بردند،  عربی شدند.)

استبرق به چم دیبای ستبر(دیباج الغلیظ) است ،و  واژهٔ پارسیِ استبر(=ستبر) در آن آمده است؛ بنابراین می‌توان استبرق  را پارسی دانست.

دو بازویش استبر و پشتش قوی

فروزان از آن، فرّه خسروی

نویسندهٔ فرهنگ تاج العروس هم از  این دیدگاه یاد کرده (اما  آن  را نپذیرفته است) : 

«و قیل : هو فارِسِیٌّ تَعْرِیبُ اسْتَبْرَه، و معنی سِتَبْر، و اسْتَبْر: الغَلیظ»

(و گفته‌ شده که  آن واژه(استبرق)،  پارسی و تازی‌شدهٔ «استبره» است، و ستبر و استبر در پارسی به  معنی کلُفت است )

(البیضاوی، نیز استبرق را تازی‌شدهٔ استبره دانسته)

الجوهری :«  الإِسْتبرقُ الدّیباجُ الغلیظُ، فارسی معرَّب، و تصغیره أُبَیْرِق.»

(استبرق به چم دیبای ستبر است، تازی‌شدهٔ پارسی است و کوته‌شدهٔ آن اُبَیرِق می‌باشد.)

الزَّجاج، زبان‌شناس عراقی، چنین گفته است : «قال الزجاج فی قوله تعالی:‹ عٰالِیَهُمْ ثِیٰابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَق›... قال: و هو اسم أَعجمی أَصله بالفارسیة اسْتَقْره و نقل من العجمیة إلی العربیة کما سُمی الدِّیباجُ و هو منقول من الفارسیة› »

(الزجاج دربارهٔ  سخن بلندپایهٔ خداوند که : «بر بالای بهشتیان لطیف دیبای سبز و استبرق است »... گفته :«  آن واژه(استبرق) غیرعربی است و اصل آن در پارسی ‹استقره› است و از پارسی به عربی درآمده  همانند دیباج که آن هم از پارسی می‌آید »)

اما ابن دُرَید  استبرق را برگرفته از «استروه» سریانی انگاشته و حسینی زیبدی آن را از ریشهٔ «ب ر ق» و عربی دانسته‌است.

با نگاه به دیدگاه‌های زبان‌شناسان کهن و  اینکه این واژه در پارسی پهلوی هم هست(به‌گواهی فرهنگ مکنزی)، بیشتر پارسی تواند بود تا سریانی و عربی.

٣٠
طلایی
٠
نقره‌ای
١
برنزی
١
تاریخ
٢ هفته پیش
عکس پرسش
عکس پرسش
عکس پرسش
عکس پرسش
عکس پرسش

درود،

ریختِ معرب واژگان را آورده‌اند. شطرنج معرب چترنگ است، قهرمان معرب کارفرمان، سطبرق معرب ستبرگ و...

همچنین در درایهٔ fradom قیاسی شده میانِ هزوارش پارسیگ و واژهٔ اولی، نه اینکه {فرادم/فردم} از اولی گرفته شده باشد.

ضمناً این‌جا را  اشتباه نوشته‌اید:

darrīdan, darr- [SDKWN-tan < A √ sdg; dl-ytn' | N~] 

مکنزی هزوارشِ دریدن را آورده و از نماد A (کوتاه‌نوشتِ آرامی) بهره برده است.

٣,٩١٣
طلایی
١
نقره‌ای
١٥
برنزی
٤١
تاریخ
٥ ماه پیش

پاسخ شما