کلمات عربی در مکنزی - فرهنگ کوچک زبان پهلوی؟
A Concise Pahlavi Dictionary
1971
MacKenzie
---
Ar. = Arabic Words
---
ambar [ Ar. anbar] ambergris.
burg [Ar. burj] tower
čatrang [Ar. šatranǰ] chess.
čaw(la)gān [Ar.] (sense of) taste.
darridan, darr- [ Ar.] split, tear.
fradom [AWLA < Ar. ] first.
Gōzihr [Ar. ǰawzahr] astr. the Dragon.
harag [ Ar. xarǰ, xaraǰ] duty, tribute; work, effort.
+++ collect, gather.
kabah [Ar. qabā] garment, cloak.
kapur [ Ar. kāfūr] camphor.
kar-framan [ Ar. qahraman] manager, overseer.
Kewan [ Ar. kaywan] astr. Saturn.
kust [ Ar. qust] costus.
pondik [ Ar. funduq] hazel-nut.
srat [ Ar. sirat] street.
stabrag [ Ar. istabraq] shot silk.
آیا مکنزی اشتباه کرد؟؟؟؟!!!!!!

اگه این کلمات برای قیاس کردن؛پس چرا فقط این 15 کلمه ذکرکرد؛ بقیه چی؟؟؟
مانند رأی ورایُمند یا دئن ودین و. . .
همه زبانشناسان خوب میدانند واژه "خراج" عربی هست واز پارثی وام نگرفته.
. . .
استبرق از فعل بَرَقَ واز پارثی "نخ ابریشم" تغییر نکرده.
. . .
قرار نیست همه جا هم سنجی انجام شود. به همان کتاب نگاهی دوباره بیاندازید و ببینید چندتا از واژه ها با ریختِ فارسی نوی خود ( نمادِ N ) درج شده است و چندتا نشده است.
دربارهٔ استبرق نیز می توانید سری به فرهنگ ها و گفته های زبان شناسان بزنید و ببینید چه ریشه ای دارد. همچنین بعید می دانم شما به معرب بودنِ شطرنج یا قهرمان و. . . آگاه نباشید.
دربارهٔ خراج، نوشته های همهٔ زبان شناسانِ خوب را نخوانده ام، و نمی دانم این زبان شناسِ خوب دقیقاً چه جور زبان شناسی است؟ و چه سنجه ای او را از دیگر زبان شناسان متمایز ساخته؟ همچنین از نیت شما هم آگاه نیستم. اما برای آگاه کردنِ شما می گویم، که متون پارسیگ تنها پیش از اسلام نوشته نمی شدند، بلکه تا سده ها پس از اسلام، موبدان زردشتی نوشته های خود را به این زبان می نگاشتند، پس این که در نوشته های پهلویِ پساساسانی و پسااسلامی نشان هایی از واژه های عربی و فارسی وجود داشته باشد چندان چیز عجیبی نیست.
و شرمنده که پاسخ دادنم سه هفته به درازا کشید. چون پرسش های خود را در پاسخ به دیدگاه من ننوشتید اعلانش برایم نیامد؛ اتفاقی به پرسش های تازه ترتان برخوردم.
درود
از توجهتان متشکرم.
تمرکز بنده بر ریشه یابی معانی دقیق قرآن عربی مبین نه زبان عربی.
استبرق از برق هست وقبلا توضیح شده.
کار فرما با قهرمان عربی مقایسه شده.
هر لغتنامه اشتباهات خودش دارد:
تایپی تحقیقاتی ادراکی مرجع . . .
این دیکشنری متن اصلی اشتباهاتی دار د چی بسا به ترجمه شدنش از المانی وبه فارسی متداول امروزی.
اشتباهات مضاعفه ودر دانشگاه به ترجمه فارسی استناد میکنند؛تعجبّی ندارد؟!
٢ پاسخ
آنگونه که برمیآید، واژههایی که آورده است تازیشدهٔ واژگان پهلوی هستند. برای نمونه،کارفرَمان(=کارفرما)، آمیغی است از «کار» و «فرمان» که پارسیاند؛ از این روی، این واژه ریشهٔ پارسی دارد و «قهرمان» تازیشدهٔ آن میباشد.
(فْرَمان همان فَرمان است؛ به همین واژه نامهٔ مکنزی نگاه کنید).
همچنین، ریشهٔ «استبرق» را بیشتر واژهشناسان، غیرعربی دانسته اند؛ برای نمونه، منصور ازهری (زیرِ واژهٔ تنور) چنین گفته است : هو نظیر ما دخل فی کلام العرب من کلام العجم مثل الدیباج و الدینار و السندس و الإستبرق و ما أَشبهها و لما تکلمت بها العرب صارت عربیة.
( آن واژه(تنور) همانند واژگانی است که از گفتار عجم به عربی درآمدهاند؛ همچون دیباج(=تازیشدهٔ دیبا) و دینار و سُندُس و استبرق و چیزهایی مانند آنها، و آنگاه که عربها آنها را به کار بردند، عربی شدند.)
استبرق به چم دیبای ستبر(دیباج الغلیظ) است ،و واژهٔ پارسیِ استبر(=ستبر) در آن آمده است؛ بنابراین میتوان استبرق را پارسی دانست.
دو بازویش استبر و پشتش قوی
فروزان از آن، فرّه خسروی
نویسندهٔ فرهنگ تاج العروس هم از این دیدگاه یاد کرده (اما آن را نپذیرفته است) :
«و قیل : هو فارِسِیٌّ تَعْرِیبُ اسْتَبْرَه، و معنی سِتَبْر، و اسْتَبْر: الغَلیظ»
(و گفته شده که آن واژه(استبرق)، پارسی و تازیشدهٔ «استبره» است، و ستبر و استبر در پارسی به معنی کلُفت است )
(البیضاوی، نیز استبرق را تازیشدهٔ استبره دانسته)
الجوهری :« الإِسْتبرقُ الدّیباجُ الغلیظُ، فارسی معرَّب، و تصغیره أُبَیْرِق.»
(استبرق به چم دیبای ستبر است، تازیشدهٔ پارسی است و کوتهشدهٔ آن اُبَیرِق میباشد.)
الزَّجاج، زبانشناس عراقی، چنین گفته است : «قال الزجاج فی قوله تعالی:‹ عٰالِیَهُمْ ثِیٰابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَق›... قال: و هو اسم أَعجمی أَصله بالفارسیة اسْتَقْره و نقل من العجمیة إلی العربیة کما سُمی الدِّیباجُ و هو منقول من الفارسیة› »
(الزجاج دربارهٔ سخن بلندپایهٔ خداوند که : «بر بالای بهشتیان لطیف دیبای سبز و استبرق است »... گفته :« آن واژه(استبرق) غیرعربی است و اصل آن در پارسی ‹استقره› است و از پارسی به عربی درآمده همانند دیباج که آن هم از پارسی میآید »)
اما ابن دُرَید استبرق را برگرفته از «استروه» سریانی انگاشته و حسینی زیبدی آن را از ریشهٔ «ب ر ق» و عربی دانستهاست.
با نگاه به دیدگاههای زبانشناسان کهن و اینکه این واژه در پارسی پهلوی هم هست(بهگواهی فرهنگ مکنزی)، بیشتر پارسی تواند بود تا سریانی و عربی.





درود،
ریختِ معرب واژگان را آوردهاند. شطرنج معرب چترنگ است، قهرمان معرب کارفرمان، سطبرق معرب ستبرگ و...
همچنین در درایهٔ fradom قیاسی شده میانِ هزوارش پارسیگ و واژهٔ اولی، نه اینکه {فرادم/فردم} از اولی گرفته شده باشد.
ضمناً اینجا را اشتباه نوشتهاید:
darrīdan, darr- [SDKWN-tan < A √ sdg; dl-ytn' | N~]
مکنزی هزوارشِ دریدن را آورده و از نماد A (کوتاهنوشتِ آرامی) بهره برده است.
درود
هیچگاه نگفتم واژه ها اعجمی وارد زبان عربی نشده؛
بلکه هیچ کلمه در قرآن عربی مبین وام واژه نیست
واین اشتباه ۱۴۰۰ سال ادامه دارد چون افراد مُهاجر ومسلمان شدند به لغت فصیح عربی اطلاع کامل نداشتند وندارند
واینجا من تنها هستم برای اصلاح این خلط وخبط وغلط
درود دوباره جناب عطار.
وجود وام واژه در قرآن اثبات شده است. و اینکه بگوییم همۀ زبان شناسان خطا رفته اند سخنی ست ناسنجیده. قرآن به عربی فصیح نوشته شده، طبعاً آبشخور واژگانی اش همین زبان است. عربی فصیح از راه های مختلف بازرگانی، تبلیغات دینی ( درنظر بگیرید که زبان هایی مثل یونانی، با گسترش مسیحیت در آسیا و خاورمیانه رواج یافتند ) و. . . از زبان های دیگر واژه هایی گرفته؛ به سان همۀ زبان های مرده و زندۀ جهان. قرآن که به این زبان نازل شده هم به طبع از وام واژه های متداول بهره برده.
گواه را مثالی بزنم: ( زور: دروغ ) در سورۀ فرقان آمده، تزویر از همین واژه آمده؛ اصل این واژه فارسی است.
از معانی فراموش شدۀ زور دروغ و فریب است، این واژه از فارسی میانه ( زبانی که به واسطۀ شاهنشاهی ساسانی بر عربی تأثیرات گذاشته ) به عربی رفته و در قرآن هم آمده، شواهد متعددی از این ( زور: فریب ) در متون فارسی میانه و فارسی باستان است.
- رجوع فرمایید به مقالۀ ( منشأ کهن بعضی ترکیبات و عبارات فارسی دری ) از سید احمدرضا قائم مقامی، صفحات ۱۸ و ۱۹.
درود وتحیّه:
به بطلان این ادعا که ثابت شد قرآن حاوی واژه ها فارسی؛در دانشگاهای عربی وانگلیز پرداخت شد وپرداخت کردم ودارم میپردازم
به اینخاطر حظورم در این سایت واجب میدانم تاشنیدن وخواندن نقد علمی مخالفین مطلع بشوم.
لطفاً همه پشنهادهاوپرسشها بنده از قدیمترین مطالعه کنید ومصادر ذکر کردم رجوع کنید .
نمیشه به همه از اول توضیح وبیان بدهم.
بقیت واژها به ظن اعجمی به نوبت میپردازم.
سپاس.
darridan, darr - [ A] split, tear
درست هست
تایپ اشتباهی بود!