فلسفه وحدت وجود
پیروان این مکتب عالم پدیدارهای را باوجود و غیر واقعی می دانند و می گویند ، انسان نیز پس از آنکه بخار گونه از این جهان در می گذرد ، با همه معنویات اخلاقی و آرزوها و مسئولیت هایش به تدریج در عدم وجود میشود ، .........
این گونه ( خود) را وجود حقیقی ، یعنی حقیقتی واقعی دانستن مغایر آیین وحدت وجودی میشود ، مگر انسان میتواند وجود خود را منکر شود ؟ یعنی نه تجربه خود را و نه حتی جهان را واقعیتی عینی بداند ؟ برای بنده غیرقابل درک است ، لطفاً اگر از دوستان کسی در این مورد آگاهی کافی دارد راهنمایی ام کند ؟
١ پاسخ
سوالی که مطرح کردهاید مربوط به مفهوم وحدت وجود و نگرشهای مختلف در فلسفه است، به ویژه در ارتباط با اینکه آیا انسان میتواند از وجود خود یا تجربهاش به عنوان حقیقتی واقعی انکار کند یا نه.
وحدت وجود و نگرشهای فلسفی
در فلسفههای شرقی و برخی مکاتب فلسفی غربی، وحدت وجود به این معناست که تمامی موجودات در نهایت در یک حقیقت واحد یا منبع مشترک ریشه دارند. در این دیدگاه، وجود فردی انسان و دیگر موجودات به نوعی تبلور و تجلی از آن حقیقت واحد است.
در این نگاه، اگر بخواهیم از وحدت وجود سخن بگوییم، باید این نکته را در نظر بگیریم که همه چیز، از جمله انسان و جهان، در نهایت به یک حقیقت مطلق و واحد میرسد. در این نگرش، چیزی به نام وجود مستقل و مجزای انسان از این حقیقت واحد وجود ندارد. بنابراین، از منظر وحدت وجودی، انسان در حقیقت جزئی از همان حقیقت بیپایان است و مفهوم فردیت به صورت کامل و مستقل وجود ندارد.
نگاه متفاوت به وجود انسانی و عینیات
در مقابل، برخی مکاتب فلسفی و روانشناختی دیگر معتقدند که انسان وجود خود و تجربهاش از جهان را به عنوان واقعیات مستقل و عینی درک میکند. در این دیدگاه، انسان تجربههای ذهنی و عینی خود را میپذیرد و به آنها به عنوان حقیقتی مستقل نگاه میکند.
پاسخ به سوال شما
در پاسخ به سوال شما که آیا انسان میتواند وجود خود را منکر شود و نه تجربه خود و نه جهان را واقعی بداند، باید گفت که این به نگرش فلسفی فرد بستگی دارد. در برخی فلسفهها، مانند وحدت وجود یا مکتبهای باطنی، انسان ممکن است باور کند که وجود فردی و عینیات تنها تجلیاتی از یک حقیقت بزرگتر هستند و در نتیجه موجودیت فردی در نهایت به نوعی فریب یا توهم در نظر گرفته میشود. از این منظر، فرد میتواند وجود خود را منکر شده و به تجربههای خود به چشم توهمی از حقیقت مطلق نگاه کند.
اما در فلسفههای دیگر، مانند فلسفههای تجربی یا مادیگرایانه، انسان به وجود فردی و تجربه عینی خود ایمان دارد و آنها را به عنوان حقیقتهای مستقل میپذیرد.
بنابراین، عدم وجود خود یا انکار واقعیتهای عینی به نوعی به مبانی فلسفی و شناختی فرد بستگی دارد. در برخی مکاتب، انسان به این درجه از شناخت میرسد که آنچه میبیند و تجربه میکند، در نهایت یک توهم از حقیقت مطلق است، اما در مکاتب دیگر انسان به تجربیات خود به عنوان حقیقتهای معتبر و عینی نگاه میکند.
به طور خلاصه، برای پذیرش اینکه انسان میتواند وجود خود را منکر شود یا تجربههایش را غیرواقعی بداند، باید به نگرش فلسفی و عرفانی خاص فرد توجه داشت که ممکن است چنین باورهایی را بپذیرد یا نپذیرد.
درود بر شما ، خیلی لطف کردید و ممنون که توجه کردید و وقت گذاشتید ، به هر حال نمیتوانم بپذیرم که چگونه میشود کسی این ( من ) را منکر شود ، و تمام تجربیات خود را توهمی بیشتر در نظر نگیرد و در آخر به چه چیزی دست پیدا میکند ، که باز با اندیشه و تجربه خود بدست آورده ، ولی باز منکر وجود خود شود ، انسان چه به آسمان ها و فلک الافلاک برآید و چه در طبقات زیر زمین هم باشد باز در محدوده نفس خویش است ، درست نیست ؟