وحدت وجود در قالب عرفان
وحدت وجود در قالب معانی عرفانی دقیقا چه معنایی دارد و فلسفه چه نسبتی با عرفان برای اثبات آن دارد؟
وما بین حلاج منصور،ابوسعید ابوالخیر،مولانا شمس الدین بلخی رومی و خصوصا بایزید بسطامی در حول محور وحدت وجود چه نسبت هایی در توافق یا مخالفت وجود داشته و دارد؟
٢ پاسخ
درود بر شما
فرض کنید در فضایی یک شمع روشن باشد.
فقط یک شمع
اگر تمام زوایا و ابعاد آن فضا با آیینه پوشیده شده باشد . به سختی می شود فهمید چند شمع روشن است آیا یکی است یا بیشتر مگر تمام آینه ها بشکند که نمایانگر نباشند و تصویری منعکس نکنند .
در عالم هر وجودی هست تجلی یک وجود است و آن وجود وجود اصلی است .
مولانا به فنای ذاتی انسان کامل در حق قائل نیست و دعاوی «انَا الحق» حلاج را بر مبنای اتحاد نوری تأویل میکند و به معنای «هُوَ الحق» میداند. بر اساس همین شیوۀ اعتدالی است که در شرح و بیان وحدت وجود نیز میکوشد به گونه ای عمل کند که فهم عامّه نلغزد:
من نیَم جنس شهنشه دور از او
لیک دارم در تجلّی نور از او