پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٥٩)
اساسی، پایه ای مثال: He has a basic understanding of the subject. او درک اساسی از موضوع دارد.
تأسیس کردن، بنیان گذاشتن مثال: The company was established in 1990. این شرکت در سال ۱۹۹۰ تأسیس شد.
بسیار مثال: I'm very tired. من بسیار خسته ام.
اجازه دادن مثال: She won't let me go out tonight. او اجازه نمی دهد که امشب بیرون بروم.
رها کردن، خلاص شدن از مثال: He's finally rid of his old car. او بالاخره از ماشین قدیمی خود رهایی یافت.
ماه مثال: The moon shines brightly tonight. ماه امشب به روشنایی می تابد.
قانون مثال: Breaking the law is a serious offense. شکستن قانون یک تخلف جدی است.
بعدی، پسین مثال: The subsequent chapters provide more detail. فصل های بعدی جزئیات بیشتری را ارائه می دهند.
تکه ای، قطعه ای مثال: Can I have a bit of cake? می توانم یک تکه کیک داشته باشم؟
شریک، همکار مثال: He's my business partner. او همکار تجاری من است.
میلیارد مثال: He's worth billions. او ارزش میلیاردها دارد.
گهگاهی، گاهی مثال: She only visits occasionally. او فقط گهگاهی سر می زند.
مالیات مثال: The government allocated funds for infrastructure projects. دولت برای پروژه های زیرساختی منابع مالیاتی اختصاص داد.
وزن، وزنه مثال: He lifted the weight with ease. او وزنه را با آسانی بلند کرد.
دهان مثال: He spoke with food still in his mouth. او هنوز غذا در دهانش بود و صحبت می کرد.
پلاستیک مثال: The company manufactures plastic containers for food storage. این شرکت ظروف پلاستیکی برای ذخیره غذا تولید می کند.
تأکید مثال: The teacher placed emphasis on the importance of regular exercise. معلم بر اهمیت ورزش منظم تأکید کرد.
چه مثال: What did you say? چه گفتی؟
زندگی مثال: The documentary explored the life of famous scientists. مستند زندگی محققان معروف را بررسی کرد.
دور و بر مثال: She looked around but couldn't see anyone. او دور و بر را نگاه کرد اما هیچکس را ندید.
کارخانه مثال: The factory produces thousands of cars every year. کارخانه هر سال هزاران ماشین تولید می کند.
مراقبت مثال: The nurse provided excellent care to the elderly patients. پرستار به بیماران سالخورده مراقبت عالی ارائه داد.
مهم مثال: It's important to get enough sleep for good health. مهم است که برای سلامتی خوب به اندازه کافی خواب بخوابیم.
زشت مثال: The old building was in an ugly state of disrepair. ساختمان قدیمی در وضعیتی زشت و ناگهانی بود.
ماده مثال: The substance found in the soil was identified as a type of fertilizer. ماده ای که در خاک پیدا شد، به عنوان نوعی کود شناسایی شد.
روده مثال: The doctor examined his intestine and found no abnormalities. پزشک روده های او را بررسی کرد و هیچ ناهنجاری ای پیدا نکرد.
پژوهشگر مثال: The researcher spent years studying the effects of climate change on marine life. پژوهشگر سال ها را صرف مطالعه تأثیرات تغییرات آب و هو ...
چرخه مثال: The water cycle involves evaporation, condensation, and precipitation. چرخه آب شامل تبخیر، تکثیر و باران است.
بحث کردن مثال: They need to discuss the details of the contract. آن ها باید جزئیات قرارداد را بحث کنند ( به بحث بگذارند ) .
شل مثال: The knot was loose and the package came undone. گره شل بود و بسته باز شد.
برهنه مثال: She felt embarrassed standing there in her naked feet. او احساس شرمساری کرد که در آنجا با پاهای برهنه اش ایستاده بود.
تمایز دادن مثال: It's hard to distinguish between the two types of birds. سخت است بین دو نوع پرندگان تمایز قائل شویم.
رسمی مثال: The government issued an official statement regarding the incident. دولت اظهارنظر رسمی خود را درباره واقعه منتشر کرد.
پیام مثال: She received an urgent message from her boss. او یک پیام فوری از رئیسش دریافت کرد.
نگرانی مثال: There is growing concern about the impact of climate change. نگرانی ها درباره تأثیر تغییرات آب و هوا رو به افزایش است.
جنبه مثال: The project has many different aspects that need to be considered. این پروژه چندین جنبه مختلف دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد.
به آرامی مثال: She whispered quietly so as not to disturb the others. او به آرامی نجوا کرد تا دیگران را ناراحت نکند.
نادیده گرفتن مثال: It's not wise to ignore the warning signs. نادیده گرفتن نشانه های هشداردهنده، هوشمندانه نیست.
تجزیه و تحلیل مثال: The analysis of the data revealed interesting patterns. تجزیه و تحلیل داده ها الگوهای جالبی را نشان داد.
بومی، اصلی مثال: She is a native of France. او بومی فرانسه است.
مطرح کردن، توصیف کردن مثال: She pitched her idea for a new business. او ایده اش برای یک کسب وکار جدید را مطرح کرد.
کثیف مثال: He needs to wash his dirty clothes. او باید لباس های کثیفش را بشورد.
کمک کردن، مشارکت داشتن مثال: She contributes regularly to charity. او به طور منظم به خیریه کمک می کند.
چشم، نگاه مثال: She has blue eyes. او چشم های آبی دارد.
موسیقی، موسیقی مثال: He's a talented musical composer. او یک آهنگساز موسیقی با استعداد است.
بسته مثال: The package arrived in the mail this morning. بسته امروز صبح با پست رسید.
دور مثال: They live in a remote village in the mountains. آن ها در یک روستای دورافتاده در کوهستان زندگی می کنند.
اصلی مثال: The main reason for his success was hard work. علت اصلی موفقیت او کار سخت بود
به آسانی، به راحتی مثال: With practice, she learned to solve the problem easily. با تمرین، او یادگرفت به آسانی مشکل را حل کند.
دوست، رفیق مثال: She's been my friend since childhood. او از کودکی دوست من بوده است.