پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
پودر، پودر کردن مثال: She applied some powder to her face before going out. قبل از خروج، کمی پودر بر روی صورتش زد.
چرخیدن، چرخاندن مثال: The children took turns spinning the top. بچه ها به ترتیب شروع به چرخاندن سرپیچ کردند.
برجسته کردن، نشان دادن مثال: The report highlighted the importance of early education. گزارش، اهمیت آموزش ابتدایی را برجسته کرد.
پوند ( واحد وزنی ) ، ضربه زدن مثال: The price of gold is measured in pounds. قیمت طلا به پوند اندازه گیری می شود.
هیچ کس، هیچ کسی مثال: Nobody wants to be left out of the celebration. هیچ کس نمی خواهد از جشن خارج شود.
سلول، زندان مثال: The human body is made up of millions of cells. بدن انسان از میلیون ها سلول تشکیل شده است.
مرکز، مرکزیت، مرکزی مثال: The city center is always busy during rush hour. مرکز شهر همیشه در ساعات شلوغی پر از افراد است.
شلیک کردن، گرفتن عکس مثال: The police officer shot the suspect in the leg. افسر پلیس به پای مظنون شلیک کرد.
پیشرفته، پیشرو مثال: This is an advanced level course in computer programming. این دوره یک دوره پیشرفته در برنامه نویسی کامپیوتر است.
غربی، غربی زبان مثال: The cowboy is a symbol of the western frontier. کابوی، نماد مرزهای غربی است.
تجارت، معامله مثال: International trade has increased significantly in recent years. تجارت بین المللی در سال های اخیر به طور چشمگیری افزایش یافته ا ...
ارائه، تهیه، فراهم کردن مثال: The hotel provides all the necessary provisions for its guests. هتل تمامی امکانات لازم را برای مهمانانش فراهم می کند.
پیشنهاد، عرضه کردن مثال: They made me an offer I couldn't refuse. آنها به من پیشنهادی ارائه کردند که نمی توانستم آن را رد کنم.
برند، نشان تجاری مثال: Nike is a well - known brand in the sportswear industry. نایکی یک برند معروف در صنعت لباس ورزشی است.
شخصیت، طبیعت، روحیه مثال: Her outgoing personality makes her popular among her classmates. طبیعت بیرون گرایی او باعث محبوبیت او در میان همکلاسی های ...
حذف کردن، برطرف کردن مثال: The company aims to eliminate waste in its production process. هدف این شرکت حذف ضایعات در فرآیند تولید است.
ارتباط برقرار کردن، اتصال دادن مثال: The new bridge will connect the two cities. پل جدید دو شهر را به هم وصل خواهد کرد.
امید، امیدوار بودن مثال: She hoped for a brighter future. او به آینده ای روشن امیدوار بود.
هدف، مقصود، معنی مثال: What is the purpose of this meeting? هدف این جلسه چیست؟
تعیین وقت، جلسه مثال: She has an appointment with the dentist tomorrow. او فردا یک وقت با دندان پزشک دارد.
ثبت نام کردن، ثبت کردن، ثبت مثال: Please register your name and email address. لطفا نام و آدرس ایمیل خود را ثبت کنید.
مال چه کسی مثال: Whose book is this? این کتاب مال کیه؟، کتاب کیه این؟
راز، معما، اسرار آمیز مثال: The disappearance of the treasure remains a mystery. ناپدید شدن گنج همچنان رازی است.
یخ زدن، منجمد کردن مثال: The cold weather caused the lake to freeze over. هوای سرد باعث شد دریاچه یخ بزند.
اشتباه، خطا مثال: She realized her mistake after it was too late to fix it. او پس از آنکه دیر شد به مشکل خود پی برد.
مورد علاقه، محبوب مثال: Pizza is my favorite food. پیتزا غذای مورد علاقه من است.
چرم مثال: He bought a new leather jacket for the winter. او برای زمستان یک ژاکت چرمی جدید خرید.
ساختن، درست کردن مثال: She wanted to make a cake for her friend's birthday. او می خواست برای تولد دوستش یک کیک درست کند.
مظنون مثال: The police questioned the suspect about his whereabouts. پلیس از مظنون درباره مکان حضورش سوال کرد.
متنوع مثال: The city's population is diverse, with people from many different cultures. جمعیت شهر متنوع است و افرادی از فرهنگ های مختلف در آن زندگی ...
بارگیری، بار مثال: The truck was carrying a heavy load of bricks. کامیون بار سنگینی از آجرها حمل می کرد.
جنگجو، مبارز مثال: He was a skilled fighter in the martial arts competition. او یک مبارز ماهر در مسابقات هنرهای رزمی بود.
دختر، دخترک مثال: The little girl played with her doll. دخترک با عروسکش بازی می کرد.
ایجاد، خلقت، خلق مثال: The painting was his latest creation. این نقاشی آخرین ایجاد ( خلق ) او بود.
مدنی، شهروندی مثال: There was a civil war in the country. در کشور ، جنگ داخلی بود.
انگشت پا مثال: She stubbed her toe on the table. او انگشت پایش را به میز زد.
آبمیوه، شیره مثال: She squeezed oranges to make fresh juice. او پرتقال ها را فشار داد تا آبمیوه تازه بگیرد.
جریان، رودخانه، پخش زنده مثال: The stream flowed gently through the meadow. جریان به آرامی در دشت جریان داشت.
سیستم، نظام مثال: The new computer system has improved efficiency in the office. سیستم کامپیوتری جدید کارایی در دفتر را بهبود بخشیده است.
قبل از، پیش از مثال: He arrived at the office before everyone else. او قبل از همه دیگران به دفتر رسید.
جنسیت، رابطه جنسی مثال: The school provides education on safe sex practices. مدرسه آموزش هایی در مورد روش های امن روابط جنسی ارائه می دهد.
مسابقه، رقابت مثال: She won first place in the singing contest. او در مسابقه خوانندگی رتبه اول را کسب کرد.
غیرقانونی، غیر مجاز مثال: It is illegal to park in front of the fire hydrant. پارک کردن جلوی آب گیر غیرقانونی است.
دقیقاً، به دقت مثال: She arrived precisely at 8 o'clock. او دقیقاً ساعت ۸ رسید.
تشکیل، ساختار مثال: The formation of the new committee was announced yesterday. تشکیل کمیته جدید دیروز اعلام شد.
تنش، فشار مثال: There was tension in the air as the two leaders met for negotiations. به محض دیدار دو رهبر برای مذاکرات، تنش در هوا بود.
گلو، حلق مثال: His throat was sore from shouting at the concert. حلق او از فریاد زدن در کنسرت درد می کرد.
ترک کردن مثال: He decided to leave his job and travel the world. او تصمیم گرفت شغل خود را ترک کرده و دنیا را سفر کند.
شورا، شورای شهر مثال: The city council voted to approve the new budget. شورای شهر برای تصویب بودجه جدید رای داد.
مشاور مثال: She consulted with her financial adviser before making any decisions. او قبل از انجام هر تصمیمی با مشاور مالی خود مشاوره کرد.