پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
فرهنگ، فرهنگی مثال: Learning about different cultures enriches our understanding of the world. آشنایی با فرهنگ های مختلف توانسته است فهم ما از جهان ...
رضایت بخشیدن، پاسخ دادن به مثال: Her performance didn't satisfy the expectations of the audience. اجرای او، رضایت مخاطبان را جلب نکرد.
دستور کار، برنامه کاری مثال: Let's review the agenda for today's meeting. بیایید برنامه کاری جلسه امروز را مرور کنیم.
برچسب، برچسب گذاشتن مثال: The label on the box indicates its contents. برچسب روی جعبه محتویات آن را نشان می دهد.
مسابقه، نژاد مثال: The horse race was very exciting. مسابقه اسب سواری بسیار هیجان انگیز بود.
ائتلاف، اتحاد مثال: The two parties formed a coalition to govern together. دو حزب برای مشارکت در دولت داری یک ائتلاف تشکیل دادند.
استخدام، کار مثال: The government is trying to boost employment. دولت در تلاش است برای افزایش اشتغال.
خواستن، اراده داشتن مثال: She has a strong desire to succeed. او اراده قوی برای موفقیت دارد.
مشهور، سلبریتی مثال: The event was attended by many celebrities. بسیاری از سلبریتی ها در رویداد حضور داشتند.
متحد، یکپارچه مثال: The United Nations aims to promote peace and cooperation. سازمان ملل متحد هدفش ارتقاء صلح و همکاری است.
سرطان مثال: She was diagnosed with breast cancer. سرطان سینه او تشخیص داده شد.
سه مثال: There are three apples on the table. سه تا سیب روی میز است.
مسئول، مسئولیت پذیر مثال: He is responsible for overseeing the project. او مسئول نظارت بر پروژه است.
هیئت مدیره، تخته مثال: The board of directors approved the new project. هیئت مدیره پروژه جدید را تأیید کرد.
افراد، مردم مثال: People from all walks of life attended the event. افراد از تمام طبقات جامعه در رویداد شرکت کردند.
چارچوب، چارچوب کاری مثال: We need to establish a framework for future cooperation. ما باید یک چارچوب برای همکاری آینده ایجاد کنیم.
استاد، مسلط مثال: He is a master of chess. او استاد شطرنج است.
توجیه کردن، اثبات کردن مثال: He tried to justify his actions, but no one believed him. او سعی کرد اعمال خود را توجیه کند، اما هیچ کس حرف او را باور ...
قبلی، پیشین مثال: They discussed the issue at a prior meeting. آن ها در جلسه قبلی مسئله را بحث کردند.
بازی، مسابقه مثال: They played a friendly game of soccer. آن ها یک بازی دوستانه فوتبال بازی کردند.
در همین حال، در همین مدت مثال: She went to the bank, and meanwhile, he went to the post office. او به بانک رفت و در همین مدت، او ( یک نفر دیگر ) به ...
باتری مثال: The battery in my phone needs to be replaced. باتری تلفن همراهم باید تعویض شود.
مرطوب، خیس مثال: Don't forget to bring an umbrella; it's wet outside. فراموش نکنید که چتر بیاورید؛ بیرون بارانی است.
تغییر، اختلاف مثال: There is some variation in prices between stores. تغییراتی در قیمت ها بین فروشگاه ها وجود دارد.
پیروزی، برتری مثال: Their team celebrated their victory. تیم آن ها پیروزی خود را جشن گرفت.
وحشتناک، ناگوار مثال: The accident was horrible. تصادف وحشتناک بود.
جدید، تازه مثال: She bought a new car last month. او ماه گذشته یک ماشین جدید خرید.
بچه عمو، عمه، دایی، خاله مثال: My cousin is coming to visit us next week. پسرعمه من هفته آینده برای دیدن ما می آید.
اصلی، اولیه مثال: Learning to read is a primary skill for children. یادگیری خواندن یک مهارت اصلی برای کودکان است.
گذشته فعل begin به معنی "شروع کردن" مثال: She began her career as a teacher. او شروع به فعالیت حرفه ای خود به عنوان یک معلم کرد.
دستاورد، موفقیت مثال: Winning the competition was a great achievement for him. برنده شدن در مسابقه برای او دستاورد بزرگی بود.
ثروتمند، دارایی زیاد مثال: The wealthy businessman donated a large sum to charity. کارآفرین ثروتمند مبلغ زیادی را به خیریه اهدا کرد.
خواننده، قاری مثال: The magazine has millions of readers worldwide. مجله میلیون ها خواننده در سراسر جهان دارد.
جاده، راه مثال: The road was closed due to construction. جاده به دلیل ساخت و ساز بسته شده بود.
صاحب، مالک مثال: He is the owner of a successful business. او صاحب یک کسب و کار موفق است.
فروپاشی، ویرانی مثال: The collapse of the bridge caused traffic delays. فروپاشی پل باعث تأخیر در ترافیک شد.
بیان، اظهار مثال: Her facial expression showed surprise. عبارت چهره اش حیرت را نشان می داد.
اعلام کردن، خبر دادن مثال: The company will announce its new product next week. شرکت محصول جدید خود را هفته آینده اعلام خواهد کرد.
جزیره، منطقه مستقل مثال: They spent their vacation on a tropical island. آن ها تعطیلات خود را روی یک جزیره استوایی گذراندند.
فروشگاه، ذخیره کردن مثال: She works at a clothing store. او در یک فروشگاه لباس کار می کند.
حامی، پشتیبان مثال: She is a strong supporter of environmental causes. او یک حامی قوی از مسائل محیط زیست است.
ایدز مثال: The organization provides support for people living with AIDS. این سازمان پشتیبانی برای افراد مبتلا به ایدز فراهم می کند.
خاطر، سود مثال: He did it for the sake of his family. او این کار را برای خاطر خانواده اش انجام داد.
یهودی، مربوط به یهود مثال: He is of Jewish descent. او اهل نژاد یهودی است.
کمک کردن، پشتیبانی کردن مثال: Can you assist me with this project? می توانید به من در این پروژه کمک کنید؟
نهاد، آژانس مثال: The government agency is responsible for regulating food safety. آژانس دولتی مسئول نظارت بر ایمنی غذا است.
ابتدایی، اولیه مثال: She teaches at an elementary school. او در یک مدرسه ابتدایی تدریس می کند.
الگو، مدل مثال: The new car model is receiving positive reviews. مدل جدید اتومبیل بازخوردهای مثبتی دریافت می کند.
انگشت مثال: She hurt her finger while chopping vegetables. او در حال خرد کردن سبزیجات انگشتش را زخمی کرد.
صنعتی مثال: The town has a large industrial park. شهر، یک پارک صنعتی بزرگ دارد.