پیشنهاد‌های حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)

بازدید
٢,٤٩٩
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

داستان، داستان خوانی، خیالی مثال: She enjoys reading fiction novels in her free time. او لذت می برد که در اوقات فراغتش داستان های خیالی بخواند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مذاکره مثال: The negotiation between the two companies lasted for weeks. مذاکره بین دو شرکت مدت ها طول کشید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

مغرور کردن مثال: She tried to cajole her friend into coming with her to the party. او سعی کرد دوستش را مغرور کند که با او به مهمانی بیاید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

استراتژیک، مهم مثال: They developed a strategic plan for the company's growth. آن ها برای رشد شرکت یک برنامه استراتژیک تدوین کردند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اشغال کردن، مشغول کردن مثال: The students were occupied with their homework. دانش آموزان به تمرین خود مشغول بودند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در هر، برای هر مثال: You can buy tickets for $10 per person. می توانید بلیت را با قیمت ۱۰ دلار برای هر نفر بخرید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

ادبیات، کتابخانه مثال: She studied English literature in college. او در دانشگاه ادبیات انگلیسی خواند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بدون، بی، خالی از مثال: I can't live without my phone. نمی توانم بدون تلفن همراه زندگی کنم.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبز، نو مثال: The leaves on the trees turned green in the spring. برگ های درختان در بهار سبز شدند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شرکت، همراهی مثال: She works for a multinational company. او برای یک شرکت چندملیتی کار می کند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ترغیب کردن، تشویق کردن مثال: The teacher prompted the students to participate in the discussion. معلم دانش آموزان را ترغیب کرد تا در بحث شرکت کنند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توضیحات، شرح مثال: Can you give me a brief description of the book? می توانید یک توضیح مختصر از کتاب بدهید؟

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد دادن، اظهار نظر کردن مثال: She suggested going to the beach for the weekend. او پیشنهاد کرد که برای آخر هفته به ساحل برویم.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکپارچه کردن، اتحادیه مثال: The team united to achieve their goal. تیم برای دستیابی به هدف خود یکپارچه شد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسلحه، سلاح مثال: The soldiers carried their weapons into battle. سربازان سلاح هایشان را وارد جنگ کردند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چگونه، چطور مثال: How did you learn to play the piano? چگونه یاد گرفتی پیانو بنوازی؟

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هفته مثال: I have a busy week ahead of me. یک هفته پر کاری پیش رو دارم.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٦

دست یافتن به، انجام دادن مثال: She accomplished her goal of running a marathon. او موفق شد به هدف خود در دویدن ماراتن دست یابد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشابه، شبیه مثال: The two paintings are similar in style. دو تابلو در سبکشان مشابه هستند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مکان، جایگاه مثال: This is a beautiful place for a picnic. این یک مکان زیبا برای پیک نیک است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

حدس زدن، پیش بینی کردن مثال: Can you guess what's in the box? می توانید حدس بزنید که در جعبه چیست؟

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیمارستان مثال: She works as a nurse at the local hospital. او به عنوان پرستار در بیمارستان محلی کار می کند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم، اسمی مثال: "Cat" is a noun in the English language. "گربه" یک اسم در زبان انگلیسی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوربین، دوربین عکاسی مثال: He took a picture of the sunset with his camera. او تصویر غروب آفتاب را با دوربینش گرفت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

صبح، صبحگاه مثال: She goes for a run every morning. او هر روز صبح برای دویدن می رود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قطعاً، مطمئناً مثال: I will definitely attend the meeting. من قطعاً در جلسه حضور خواهم داشت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جلسه، نشست مثال: They had a productive session discussing the budget. آن ها یک جلسه مفید درباره بودجه داشتند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کل، جمع مثال: The total cost of the project was higher than expected. هزینه کل پروژه از انتظارات بیشتر بود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

موضوع، امر، مسئله مثال: The matter requires further investigation. موضوع نیاز به بررسی بیشتر دارد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

شهردار مثال: The mayor announced new plans for the city. شهردار برنامه های جدیدی برای شهر اعلام کرد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

هوش، استخبارات مثال: She has a high level of intelligence. او سطح بالایی از هوش دارد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیانیه، اظهار نظر مثال: The company issued a statement regarding the incident. شرکت بیانیه ای درباره حادثه منتشر کرد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

ناامید، وضعیت ناامیدکننده مثال: He was desperate for help after losing his job. او پس از از دست دادن شغلش، از کمک ناامید شد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاج، درخت کاج مثال: The forest was filled with tall pine trees. جنگل پر از درختان کاج بلند بود.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژاپنی مثال: She is studying Japanese at university. او در دانشگاه در حال مطالعه زبان ژاپنی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

انتخاب، گزینه مثال: You have to make a choice between the two options. شما باید بین دو گزینه انتخاب کنید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اساسی، ضروری مثال: Water is essential for life. آب برای زندگی ضروری است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرضیه، پنداشت مثال: She made the assumption that he wouldn't come. او پنداشت که او ( شخص دیگر ) نخواهد آمد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

گم شده، از دست رفته مثال: He found his lost keys under the sofa. او کلیدهای گم شده خود را زیر مبل پیدا کرد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

عملی، کاربردی مثال: Learning a new language is a practical skill. یادگیری یک زبان جدید یک مهارت کاربردی است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس پوشاندن، پوشیدن مثال: She likes to clothe her children in colorful clothes. او دوست دارد به کودکانش لباسهای رنگارنگ بپوشاند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اضطراب، نگرانی مثال: She suffers from anxiety before giving presentations. او قبل از سخنرانی ها، از اضطراب رنج می برد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اجازه دادن، اجازه داشتن مثال: The teacher doesn't allow talking during exams. معلم اجازه حرف زدن در حین امتحان ها را نمی دهد.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبان ( عضو دهان ) ، زبان ( زبان بشر ) مثال: Your tongue helps you taste food. زبان شما به شما کمک می کند تا غذا را بچشید.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شخص، فرد مثال: Each person has their own unique personality. هر شخصی دارای شخصیت منحصر به فرد خود است.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پنیر مثال: He put some cheese on his sandwich. او کمی پنیر روی ساندویچش گذاشت.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دستگاه، وسیله مثال: The new device helps people monitor their heart rate. این دستگاه جدید به افراد کمک می کند تا ضربان قلب خود را نظارت کنند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

از طریق، در امتداد مثال: They walked through the forest to reach the lake. آن ها از طریق جنگل رفتند تا به دریاچه برسند.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دروغ گفتن، دروغ مثال: She couldn't tell if he was telling the truth or lying. او نتوانست بفهمد که او در حال صحبت کردن درباره حقیقت است یا دروغ می گ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

فرار کردن، گریختن مثال: The prisoner managed to escape from jail. زندانی موفق به فرار از زندان شد.