پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
کاربرد، ارزش مثال: Solar panels have many utilities. پنل های خورشیدی کاربردهای زیادی دارند.
به طور صحیح، درست مثال: Make sure to wash your hands properly before eating. حتماً اطمینان حاصل کنید که دست هایتان را به طور صحیح قبل از خوردن بشوی ...
بازداشت کردن، دستگیر کردن مثال: The police arrested the suspect. پلیس مظنون را دستگیر کرد.
احتمالاً، به طور پتانسیلی مثال: The project is potentially profitable. این پروژه احتمالاً سودآور است.
مشتاق، بی صبر مثال: The children were eager to open their presents. بچه ها برای باز کردن هدایاشان بی صبر بودند.
پوشیدن، استفاده کردن مثال: She decided to wear her new dress to the party. او تصمیم گرفت که لباس جدیدش را برای مهمانی بپوشد.
شاید، احتمالاً مثال: Perhaps we'll see each other again someday. شاید روزی دوباره یکدیگر را ببینیم.
تناسب اندام، ورزش مثال: He goes to the gym to improve his fitness. او برای بهبود تناسب اندامش به باشگاه ورزشی می رود.
در مقابل، برابر مثال: It's Barcelona versus Real Madrid in the final. در فینال، بارسلونا در برابر رئال مادرید است.
خاک، زمین مثال: The children played in the dirt. بچه ها در خاک بازی کردند.
به سوی، در جهت مثال: She walked toward the bus stop. او به سمت ایستگاه اتوبوس راه رفت.
تیم، گروه مثال: Our team won the championship. تیم ما قهرمانی را به دست آورد.
به سوی، در جهت مثال: She walked towards the sunset. او به سوی غروب خورشیدقدم زد.
گروه، گروه کردن مثال: The children formed a group to play soccer. بچه ها یک گروه برای بازی فوتبال تشکیل دادند.
تصمیم، تصمیم گیری مثال: They reached a resolution to the conflict. آنها به تصمیمی درباره تعارضات رسیدند.
تعطیلات، تعطیل مثال: We're going on holiday to the beach next week. ما هفته آینده به ساحل برای تعطیلات می رویم.
می توانست، می توان مثال: She could speak three languages fluently. او می توانست به راحتی سه زبان صحبت کند.
اقتصاد، علم اقتصاد مثال: He studied economics at university. او در دانشگاه ، اقتصادخواند.
پاک کردن، تمیز کردن مثال: She used a cloth to wipe the table clean. او از یک پارچه برای پاک کردن میز استفاده کرد.
سنگین، سنگین وزن مثال: The box was too heavy for her to lift. جعبه برای او خیلی سنگین بود تا بتواند بلندش کند.
پول، وجه مثال: He counted the money carefully before putting it in the bank. او پول را با دقت شمارش کرد قبل از اینکه در بانک بگذارد.
تأخیر، تعویق مثال: There was a delay in the arrival of the train. تأخیری در ورود قطار وجود داشت.
اشاره کردن، ذکر کردن مثال: She didn't mention anything about the party. او درباره مهمانی چیزی اشاره نکرد.
متمایز، مختلف مثال: The two concepts are quite distinct from each other. دو مفهوم کاملاً متمایز از یکدیگر هستند.
پیشنهاد، اندیشه مثال: I have a suggestion for improving the process. من یک پیشنهاد برای بهبود فرآیند دارم.
مشترک، جمعی مثال: The decision was made by collective agreement. تصمیم به توافق جمعی گرفته شد.
سرمایه گذاری، سرمایه مثال: Real estate is a popular investment option. املاک، یک گزینه پرطرفدار برای سرمایه گذاری است.
توجه، نظر، احترام مثال: Her work was held in high regard by her colleagues. کار او توسط همکارانش با احترام مورد ارزیابی قرار گرفت.
روشن، آشکار مثال: It was obvious that she was lying. آشکار بود که او دروغ می گفت.
اول، ابتدا مثال: She was the first person to arrive at the party. او اولین نفری بود که به مهمانی رسید.
رادار مثال: The ship's radar detected an approaching storm. رادار کشتی یک طوفان که داشت نزدیک میشد را تشخیص داد.
جهت دهی، آموزش مقدماتی مثال: New employees receive an orientation to familiarize them with company policies. کارمندان جدید آموزش هایی دریافت می کنن ...
درمان، روش برخورد مثال: The doctor prescribed a new treatment for her condition. پزشک یک درمان جدید برای وضعیت او تجویز کرد.
فروشنده، بازرگان مثال: The car dealer offered a discount on new models. فروشنده ماشین تخفیفی بر روی مدل های جدید ارائه داد.
بند، گره زدن، کراوات مثال: He wore a silk tie with his suit. او یک کراوات ابریشمی با کت و شلوارش پوشید.
کمی، اندک مثال: There was a slight delay in the train schedule. تاخیر کمی در برنامه ی قطار بود.
اگرچه، با اینکه مثال: Although it was raining, they decided to go for a walk. اگرچه باران می بارید، آنها تصمیم گرفتند برای قدم زدن بروند.
نشانه، اشاره مثال: His temperature was an indication of illness. دمای او نشانه ای از بیماری بود.
حذف کردن، برداشتن، درآوردن مثال: Please remove your shoes before entering the house. لطفاً قبل از ورود به خانه، کفش هایتان را در بیاورید.
لشکر، افراد نظامی مثال: A troop of soldiers marched through the town. یک لشکر سرباز از شهر عبور کرد.
مسیر، رهگیری کردن مثال: The hikers followed the track through the forest. پیاده روی کننده ها از طریق جنگل مسیر را دنبال کردند.
فرمول، فرمول بندی مثال: She followed a strict formula for success. او یک فرمول سختگیرانه برای موفقیت دنبال کرد.
گرفتن، برداشتن مثال: Please take a seat and make yourself comfortable. لطفاً ( بر روی صندلی ) نشسته و راحت باشید.
سپاس، سپاسگزاری مثال: Thanks for helping me with my project. بابت کمک به من در پروژه ام متشکرم.
مبارزه کردن، جنگیدن، مشکل داشتن مثال: She struggled to make ends meet after losing her job. او پس از از دست دادن شغلش، در مبارزه برای رسیدن به معاش ...
محدودیت مثال: There are some limitations to what we can achieve with the current technology. بعضی از محدودیت ها در آنچه که می توانیم با فناوری فعلی ...
اصلی، رئیس مدرسه مثال: The principal goal of the project is to reduce energy consumption. هدف اصلی پروژه، کاهش مصرف انرژی است.
توانایی، قابلیت مثال: She has demonstrated great capability in managing complex projects. او توانایی بزرگی در مدیریت پروژه های پیچیده از خود نشان د ...
فلفل مثال: He likes to add pepper to his food for extra flavor. او دوست دارد به غذایش فلفل اضافه کند تا طعم بیشتری به آن بدهد.
سکوت مثال: The room fell into silence as everyone waited for the announcement. همه در انتظار اعلامیه، اتاق به سکوت فرو رفت.