پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
جایزه، اهدا کردن مثال: She received an award for her academic achievements. او برای دستاوردهای تحصیلی اش جایزه ای دریافت کرد.
وضعیت، موقعیت مثال: She achieved a high status in her career. او موقعیت بالایی در حرفه اش به دست آورد.
نقاشی کشیدن، جذب کردن مثال: He likes to draw in his sketchbook. او دوست دارد در دفترچه نقاشی اش نقاشی کند.
آخر هفته مثال: We're planning a trip for the weekend. ما یک سفر برای آخر هفته برنامه ریزی می کنیم.
مهاجم اصلی ( فوتبال آمریکایی ) مثال: The quarterback threw a long pass to score a touchdown. مهاجم اصلی یک پاس طولانی را پرتاب کرد تا یک تاچ داون ک ...
کاملاً مثال: She disagreed with him entirely. او کاملاً با او مخالف بود.
به طور معمول مثال: He typically arrives late to meetings. او به طور معمول دیر به جلسات می رسد.
هنر مثال: She studied art history in college. او در دانشگاه تاریخ هنر را مطالعه کرد.
نیرو، مجبور کردن مثال: The force of the wind knocked down the tree. نیروی باد درخت را به زمین کوبید.
شعر، ادبیات مثال: She enjoys reading poetry in her free time. او لذت می برد از خواندن شعر در وقت فراغتش.
ممکن است مثال: It may rain later today. امروز بعداً ممکن است باران ببارد.
استان مثال: She was born in the province of Ontario. او در استان انتاریو متولد شده بود.
به علاوه، بیشتر مثال: Two plus two equals four. دو به علاوه دو برابر چهار است.
قهوه ای مثال: His eyes were a deep brown color. چشم هایش رنگ قهوه ای تیره داشتند.
لیگ، اتحادیه مثال: She plays soccer in the local league. او در لیگ محلی فوتبال بازی می کند.
گذشته مثال: She regretted some of her choices from the past. او از برخی از تصمیماتش در گذشته پشیمان بود.
موش، موش خرما مثال: There was a small mouse hiding in the corner. یک موش کوچک در گوشه ای مخفی شده بود.
فولاد، فولادی مثال: The bridge was constructed using steel beams. پل با استفاده از تیرهای فولادی ساخته شده بود.
منطقه ای مثال: The company operates on a regional basis. این شرکت به صورت منطقه ای فعالیت می کند.
روستایی، دهستانی مثال: She grew up in a rural area, surrounded by fields. او در منطقه ای روستایی بزرگ شد که توسط مزارع احاطه شده بود.
بسیار بزرگ، عظیم مثال: The elephant was enormous. فیل بسیار بزرگ بود.
ناراحت، غمگین مثال: She felt sad when her pet ran away. او غمگین شد وقتی حیوان خانگی اش فرار کرد.
به آرامی، به آهستگی مثال: She walked slowly down the path. او به آرامی در مسیر پایین رفت.
خبرنگار، روزنامه نگار مثال: The journalist interviewed the politician. خبرنگار با سیاستمدار مصاحبه کرد.
اتاق خواب مثال: She's cleaning her bedroom. او دارد اتاق خوابش را تمیز می کند.
دور، دورافتاده مثال: He has relatives in a distant country. او خویشاوندانی در یک کشور دور دارد.
کار، کارگر مثال: He's been working hard all day. او تمام روز به سختی کار کرده است.
جت، جوت مثال: The jet flew overhead, leaving a trail of smoke behind. جت از بالای سر پرواز کرد و ردی از دود پشت سر گذاشت.
سبک، استایل مثال: She has a unique fashion style. او یک سبک مد لباس منحصر به فرد دارد.
قرن مثال: The 20th century saw many technological advancements. قرن بیستم شاهد پیشرفت های فناوری زیادی بود.
تئاتر، سینما مثال: Let's go to the theater tonight. امشب به تئاتر برویم.
سالاد مثال: She made a delicious salad for lunch. او برای ناهار سالادی خوشمزه درست کرد.
حضور، وجود مثال: Her presence always brightens up the room. حضور او همیشه اتاق را روشن تر می کند.
پسر، مرد مثال: He's a really nice guy. او یک پسر بسیار خوب است.
توهین آمیز مثال: His remarks were offensive and hurtful. نظرات او توهین آمیز و رنجاننده بودند.
درک کردن، متوجه شدن مثال: She didn't realize how much time had passed. او متوجه نشد چقدر زمان گذشته است.
متوسط، رسانه مثال: Television is a popular medium for entertainment. تلویزیون یک رسانه محبوب برای سرگرمی است.
ائتلاف، اتحاد مثال: The two countries formed an alliance. دو کشور ، یک ائتلاف تشکیل دادند.
اعتقاد، قاطعیت مثال: She spoke with conviction about the importance of education. او با اعتقاد، به اهمیت آموزش صحبت کرد.
پیاده روی کردن، قدم زدن مثال: We decided to walk to the park. ما تصمیم گرفتیم پیاده به پارک برویم.
نگاه کردن، ظاهر شدن مثال: She looked out the window. او از پنجره بیرون نگاه کرد.
زندان، زندانی کردن مثال: The criminal was sent to jail for five years. جنایتکار برای پنج سال به زندان فرستاده شد.
کر، ناشنوا مثال: He's deaf in one ear. او از یک گوش، ناشنوا است.
برش دادن، بریدن مثال: She used scissors to cut the paper. او از قیچی برای برش کاغذ استفاده کرد.
نخست وزیر مثال: The PM announced new policies to tackle unemployment. نخست وزیر سیاست های جدیدی را برای مقابله با بیکاری اعلام کرد. ( دوستان دقت د ...
آغوش، زانو مثال: The cat curled up in her lap. گربه در آغوش او خم شد.
کم عقل، احمقانه مثال: It's fatuous to believe everything you read on the internet. باور کردن همه چیزی که در اینترنت می خوانید، کم عقلانه است.
ساخت و ساز، ساختمان مثال: The construction of the new building is almost complete. ساختمان جدید تقریباً کامل شده است.
ذره، ذره ای مثال: Scientists study the behavior of subatomic particles. دانشمندان رفتار ذرات زیر اتمی را مطالعه می کنند.
اتخاذ کردن، پذیرفتن مثال: They decided to adopt a child. آن ها تصمیم گرفتند یک کودک را ( به فرزندی ) بپذیرند.