پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
کاوش کردن، حفر کردن مثال: The archaeologists dug for artifacts at the ancient site. باستان شناسان در مکان باستانی برای یافتن آثار کاوش کردند.
غذا، ظرف مثال: She prepared a delicious dish for dinner. او برای شام یک غذای خوشمزه آماده کرد.
اسلامی مثال: Islamic art is known for its intricate geometric patterns. هنر اسلامی به خاطر الگوهای هندسی پیچیده اش شناخته شده است.
کامل، بی نقص مثال: Her performance was flawless; it was perfect. نمایش او بی نقص بود؛ کامل بود.
دره، وادی مثال: The village was nestled in a picturesque valley. روستا در یک وادی زیبا قرار داشت.
اختصاص دادن، تعیین کردن مثال: The teacher assigned homework to the students. معلم به دانش آموزان تکلیف داد ( تکلیف تعیین کرد ) .
ناشناخته، ناشناس مثال: The identity of the author remained unknown for many years. هویت نویسنده برای سال ها ناشناخته ماند.
باور، اعتقاد مثال: His belief in the power of positivity helped him overcome many challenges. اعتقاد او به قدرت مثبت اندیشی به او کمک کرد تا با بسی ...
دانشمند مثال: The scientist conducted experiments to test his hypothesis. دانشمند آزمایشاتی را برای آزمودن فرضیات خود انجام داد.
شراکت، همکاری مثال: The partnership between the two companies was highly successful. شراکت بین دو شرکت بسیار موفق بود.
هزار مثال: There were over a thousand attendees at the conference. بیش از هزار نفر از شرکت کنندگان در کنفرانس حضور داشتند.
دایره ستاره ای مثال: Many people believe that their personality traits are influenced by their zodiac sign. بسیاری اعتقاد دارند که ویژگی های شخصیتی ...
زمزمه کردن، زمزمه مثال: She whispered the secret in his ear. او راز را به گوش او زمزمه کرد.
کابینت، کابینه مثال: She keeps her dishes in the kitchen cabinet. او ظروف را در کابینت آشپزخانه نگه می دارد.
لاستیک مثال: He needs to replace the worn - out tire on his car. او باید لاستیک فرسوده ماشینش را تعویض کند.
محیطی مثال: We need to protect our environmental resources. ما باید منابع محیطی خود را حفاظت کنیم.
کاربر مثال: The website requires users to create an account. وب سایت از کاربران خواسته است تا حساب کاربری بسازند.
سری، مجموعه مثال: I watched the entire series in one weekend. من تمام مجموعه را در یک آخر هفته تماشا کردم.
خانم مثال: The lady at the reception desk was very helpful. خانم پشت میز پذیرش، بسیار کمک کننده بود.
قصد مثال: Her intention was to surprise him on his birthday. قصد او این بود که در روز تولدش برای او ( شخص دیگر ) شگفتی باشد.
اغلب، بیشتر مثال: The restaurant is mostly empty during the day. غالباً رستوران در طول روز خالی است.
دلیل مثال: He couldn't find a reason for her sudden departure. او نمی توانست دلیل خروج ناگهانی او را پیدا کند.
جالب مثال: The book was so interesting that I couldn't put it down. کتاب آنقدر جالب بود که نتوانستم آن را کنار بگذارم.
کاملاً مثال: I absolutely agree with you. من کاملاً با شما موافقم.
اجاق، فر مثال: She baked a delicious cake in the oven. او یک کیک خوشمزه را در فر پخت.
جایگزین کردن، جایگزین مثال: She decided to replace her old phone with a new one. او تصمیم گرفت تلفن قدیمی اش را با یکی جدید جایگزین کند.
سالن، تالار مثال: The concert was held in the town hall. کنسرت در شهرداری برگزار شد.
حمله مثال: The army launched an attack on the enemy's stronghold. ارتش حمله ای به پایگاه دشمن شروع کرد.
هزینه مثال: We need to keep track of our expenses. ما باید هزینه هایمان را رصد کنیم.
الحاق کردن، الحاق مثال: Please attach the document to your email. لطفاً سند را به ایمیل خود الحاق کنید.
کاهش مثال: There has been a decline in sales this quarter. در این چهارماهه، کاهشی در فروش رخ داده است.
کمتر مثال: There are fewer people here than I expected. تعداد افراد در اینجا کمتر از انتظار من است.
مایل مثال: We walked a mile to get to the beach. ما یک مایل را پیاده روی کردیم تا به ساحل برسیم.
تفاوت، تمیز مثال: There's a clear distinction between right and wrong. تفاوت روشنی بین درست و غلط وجود دارد.
تنظیم کردن، مجموعه مثال: She set the table for dinner. او میز را برای شام آماده کرد.
متداول مثال: He prefers conventional methods of teaching. او روش های متداول آموزش را ترجیح می دهد.
ادبی مثال: She has a deep appreciation for literary classics. او تقدیر عمیقی از کلاسیک های ادبی دارد.
پرتاب کردن، پرتاب مثال: He tossed the ball to his friend. او توپ را به سمت دوستش پرتاب کرد.
ایمن مثال: It's important to keep your valuables in a safe place. مهم است که اشیاء ارزشمند خود را در مکانی ایمن نگه دارید.
جریان مثال: The river has a strong flow in spring. رودخانه در بهار جریان قوی دارد.
آن ها، مال آن ها مثال: Their house is located near the park. خانه ی آن ها نزدیک پارک قرار دارد.
واقعاً، درست مثال: She is truly talented in art. او واقعاً با استعداد در هنر است.
دروازه، گیت مثال: The gate to the garden was locked. دروازه ی راهرو به باغ قفل شده بود.
بخش مثال: This book is divided into three sections. این کتاب به سه بخش تقسیم شده است.
پایین مثال: The temperature dropped to a record low. دما به پایین ترین سطح تاریخی رسید.
زیر مثال: The treasure was hidden beneath the floorboards. گنجینه زیر تخته های کف مخفی شده بود.
شروع کردن، شروع مثال: They're going to start the meeting soon. آنها به زودی جلسه را شروع خواهند کرد.
کشتی، حمل کردن مثال: The cargo ship carried goods across the ocean. کشتی حمل ونقل، محمولات را از اقیانوس عبور می دهد.
چهار مثال: There are four seasons in a year. در یک سال چهار فصل وجود دارد.
مؤسسه مثال: The university is a respected institution. دانشگاه یک مؤسسه قابل احترام است.