پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
جوان، جوانان مثال: The young couple went for a walk in the park. زوج جوان برای پیاده روی به پارک رفتند.
افتخار مثال: She felt proud of her accomplishments. او به دستاوردهای خود افتخار کرد.
محدود کردن، حد مثال: There is a limit to how much you can spend on the project. محدودیتی برای مقداری که می توانید بر روی پروژه هزینه کنید وجود دارد.
لیمو مثال: She squeezed some lemon juice into her tea. او کمی آب لیمو را به چایش اضافه کرد.
گفتن، اطلاع دادن مثال: Can you tell me where the nearest gas station is? می توانید به من بگویید نزدیکترین پمپ بنزین کجاست؟
برق مثال: The storm knocked out the electricity in the entire neighborhood. طوفان باعث قطع برق در تمام محله شد.
آسانی، راحتی مثال: He completed the task with ease. او کار را با آسانی انجام داد.
خوشه، گروه مثال: The bees formed a cluster around the hive. زنبورها یک خوشه را دور کندو تشکیل دادند.
میانگین، معدل مثال: His test scores were above average. نمرات آزمون او بالاتر از میانگین بودند.
انتظار داشتن، پیش بینی کردن مثال: We expect the project to be completed by the end of the month. ما انتظار داریم پروژه تا پایان ماه تکمیل شود.
خنک، خنک کردن مثال: They enjoyed the cool breeze on the beach. آن ها از نسیم خنک ساحل لذت بردند.
مدیریتی، اجرایی مثال: She held an executive position at the company. او یک موقعیت اجرایی در شرکت داشت.
رسمی، اداری مثال: He wore a formal suit to the job interview. او یک لباس رسمی برای مصاحبه کاری پوشید.
فقط، تنها مثال: It's merely a scratch; nothing to worry about. این تنها یک خط و خال است؛ چیزی برای نگرانی نیست.
نماز، دعا مثال: She knelt down to say her evening prayers. او زانو زد تا دعاهای شبانه خود را بخواند.
پرش، جلو رفتن مثال: He took a running jump over the hurdle. او با پرشی که با دویدن همراه بود، از موانع عبور کرد.
احتمال، امکان مثال: There is a possibility of rain later this afternoon. احتمال باران در این بعد از ظهر وجود دارد.
ماهیگیری، صید ماهی مثال: They spent the weekend fishing at the lake. آن ها آخر هفته را در کنار دریاچه برای صید ماهی گذراندند.
قهرمانی، مسابقات قهرمانی مثال: The team celebrated their championship victory with a parade. تیم، پیروزی قهرمانی خود را با یک راهپیمایی جشن گرفت.
سیب زمینی مثال: She mashed the potatoes and served them with butter. او سیب زمینی ها را رنده کرد و با کره سرو کرد.
تصادف، حادثه مثال: The car accident caused a traffic jam on the highway. تصادف خودرو باعث ترافیک شدیدی در بزرگراه شد.
دنده ( ماشین ) مثال: He shifted the gear of the car from park to drive. او دنده ماشین را از حالت پارک به راه انداخت.
مرجع، ارجاع مثال: The student cited several references in his research paper. دانش آموز چندین مرجع را در مقاله تحقیقی اش نقل قول کرد.
آنلاین مثال: You can find many resources online to help you with your studies. می توانید منابع زیادی را آنلاین پیدا کنید که به شما در مطالعاتتان کم ...
فراموش کردن مثال: Don't forget to lock the door when you leave. وقتی می رفتی، فراموش نکن که در را قفل کنی.
نویسنده، نویسنده ی کتاب مثال: The author of the novel won several literary awards. نویسنده رمان چندین جایزه ادبی را برنده شد.
بازگشت، بازگشت دادن مثال: He promised to return the book to the library by Friday. او قول داد که کتاب را تا جمعه به کتابخانه بازگرداند.
قاضی، داور مثال: The judge sentenced the criminal to ten years in prison. قاضی مجرم را به ده سال زندان محکوم کرد.
ممکن، قابل انجام مثال: Winning the championship is still possible if we work hard. برنده شدن در مسابقات هنوز ممکن است اگر سخت کار کنیم.
معمولاً، به طور معمول مثال: I usually take the bus to work, but today I decided to walk. معمولاً با اتوبوس به محل کار می روم، اما امروز تصمیم گرفتم ...
تولید کردن، تحمل کردن مثال: The farm yielded a bountiful harvest this year. مزرعه امسال محصول فراوانی را تولید کرد.
پتانسیل، قابلیت مثال: The young artist showed great potential from an early age. هنرمند جوان از سنین ابتدایی پتانسیل بسیاری را نشان داد.
موتور، موتور خودرو مثال: The engine of the car roared to life as he turned the key. موتور خودرو با چرخاندن کلید به کار افتاد.
مربی، معلم مثال: She was a dedicated educator who inspired her students to excel. او یک معلم پرتلاش بود که دانش آموزانش را به برتری الهام می بخشید.
دقیقه مثال: She arrived just a minute before the meeting started. او درست یک دقیقه قبل از شروع جلسه رسید.
معرفی، آشنایی مثال: The introduction of the new product was met with excitement. معرفی محصول جدید با هیجان مواجه شد.
به دست آوردن، بهره بردن مثال: She gained a lot of knowledge from her travels. او از سفرهایش اطلاعات زیادی به دست آورد.
برخورد کردن، مواجه شدن مثال: They had a chance encounter at the caf�. آن ها در کافه با یکدیگر مواجه شدند.
بال، باله مثال: The bird spread its wings and flew away. پرنده بال هایش را باز کرد و پرواز کرد.
باردار مثال: She announced that she was pregnant with her first child. اعلام کرد که باردار است و منتظر فرزند اول خود است.
بازمانده، زنده مانده مثال: The survivor of the shipwreck was rescued by a passing boat. بازمانده از کشتی غرق شده توسط یک قایق عبوری نجات یافت.
شناسایی کردن، تشخیص دادن مثال: The detective was able to identify the suspect from the security footage. کاراگاه متهم را از فیلم های امنیتی شناسایی ...
پایه، اساس مثال: The company's decisions are made on the basis of market research. تصمیمات شرکت بر اساس تحقیقات بازار گرفته می شود.
سگ مثال: The dog barked loudly at the stranger. سگ با صدای بلند به غریبه پارس کرد.
منفجر شدن، پراکندن مثال: The bomb exploded with a loud bang. بمب با صدای بلندی منفجر شد.
سنت، رسم مثال: It's a local custom to celebrate the New Year with fireworks. جشن گرفتن سال نو با آتش بازی یک سنت محلی است.
ورود، دروازه ورود مثال: They walked through the entrance of the museum. آن ها از دروازه ورودی موزه عبور کردند.
بار مثال: The burden of responsibility weighed heavily on his shoulders. بار مسئولیت بشدت بر دوش او سنگینی می کرد.
حالت، شیوه مثال: The computer has different modes for different tasks. کامپیوتر حالت های مختلفی برای وظایف مختلف دارد.
متاسف، پوزش مثال: She apologized and said she was sorry for her mistake. او عذرخواهی کرد و گفت که برای اشتباهش متاسف است.