پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
یخ، یخ زدن مثال: There was a thin layer of ice on the pond. یک لایه نازک از یخ روی آبگیر بود.
چهارم مثال: She finished fourth in the race. او چهارمین شخص در مسابقه شد.
نماینده، نماینده ای مثال: The union sent a representative to negotiate with management. اتحادیه یک نماینده برای مذاکره با مدیریت ارسال کرد.
قابل توجه، قابل تامل مثال: The project required a considerable amount of funding. پروژه نیاز به مبلغ قابل توجهی از منابع مالی داشت.
خوش آمد گویی، استقبال مثال: We extend a warm welcome to our guests. ما خوش آمد گویی داغ برای میهمانانمان داریم.
صفحه، برگه مثال: Turn to page 10 of your textbook. به صفحه ۱۰ کتاب درسی خود بروید.
سختی، تلخی، خشونت مثال: His remarks were marked by an unusual asperity. نظرات او با یک سختی غیرمعمول مشخص شده بود.
ابزار، ساز مثال: He plays several musical instruments. او چندین ساز موسیقی می نوازد.
منبع، امکانات مثال: Water is a valuable resource. آب یک منبع ارزشمند است.
کهکشان مثال: Our solar system is part of the Milky Way galaxy. منظومه شمسی ما بخشی از کهکشان راه شیری است.
تولید کردن، ایجاد کردن مثال: The wind turbines generate electricity. توربین های بادی برق تولید می کنند.
جهان، کیهان مثال: Scientists study the origins of the universe. دانشمندان منشأ جهان را مطالعه می کنند.
خاکسپاری، تشییع جنازه مثال: The funeral was held at the local church. خاکسپاری در کلیسای محلی برگزار شد.
گسترده، وسیع مثال: The river flows through a wide valley. رودخانه از یک دره گسترده می گذرد.
روان شناس مثال: The psychologist helps people deal with their emotions. روان شناس به مردم کمک می کند که با احساسات خود مقابله کنند.
لوبیا، حبوبات مثال: She cooked a pot of beans for dinner. او یک قابلمه لوبیا برای شام پخت.
کارگردان، مدیر مثال: The director of the company announced the new policy. مدیر شرکت سیاست جدید را اعلام کرد.
ملت، امت، کشور مثال: The nation celebrated its independence. ملت برای استقلال خود جشن گرفت.
پوشش، گزارش، بیمه نامه مثال: The news coverage of the event was extensive. گزارش خبری از رویداد گسترده بود.
موشک مثال: The missile was launched from a military base. موشک از پایگاه نظامی پرتاب شد.
گلوله مثال: The police found several bullets at the crime scene. پلیس چندین گلوله را در محل جرم پیدا کرد.
شکایت کردن، شکایت مثال: She likes to complain about the weather. او دوست دارد از آب و هوا شکایت کند.
معمولی، عادی مثال: It was just an ordinary day. فقط یک روز عادی بود.
ساده، واضح، دشت مثال: She prefers plain black coffee. او قهوه ساده سیاه را ترجیح می دهد.
اصرار کردن مثال: She insists on doing it her way. او اصرار دارد که به روش خودش انجام دهد.
موضوع، عنوان، فاعل مثال: The subject of the meeting was climate change. موضوع جلسه تغییرات آب و هوا بود.
توانستن، توانا بودن مثال: With practice, you can improve your skills. با تمرین، می توانید مهارت هایتان را بهبود ببخشید.
تیراندازی، شلیک مثال: He enjoys hunting and shooting. او از شکار و تیراندازی لذت می برد.
نوبت، چرخش، تبدیل شدن مثال: It's your turn to speak. نوبت شماست که حرف بزنید.
کت، ژاکت مثال: He wore a warm jacket in the cold weather. او در هوای سرد یک ژاکت گرم پوشید.
بشکه، جام مثال: The wine was stored in wooden barrels. شراب در بشکه های چوبی نگهداری می شد.
توده، پشته مثال: There was a pile of books on the table. توده ای از کتاب ها روی میز بود.
بیشترین، بیشتر مثال: Most people prefer sunny weather. بیشتر مردم آب وهوای آفتابی را ترجیح می دهند.
نماینده، عامل مثال: The real estate agent helped us find a new home. نماینده املاک ( مشاور املاک ) به ما کمک کرد تا خانه جدیدی پیدا کنیم.
قانون، حکم، مقرره مثال: Follow the rules of the road. قوانین راه را رعایت کنید.
گمراه شدن، سرگردان شدن مثال: They wandered through the forest for hours. آن ها ساعت ها در جنگل سرگردان شدند.
خودمان، خودمان را مثال: We should be proud of ourselves. باید به خودمان افتخار کنیم.
خودکار، خودرو مثال: Many modern cars come with auto - start features. خودروهای مدرن زیادی دارای ویژگی راه اندازی خودکار هستند.
مجازات، عقوبت مثال: The punishment for stealing is severe. عقوبت برای دزدی سخت است.
سوم، سومین مثال: She finished third in the race. او در مسابقه سوم شد.
در نهایت، سرانجام مثال: Eventually, they found their way back home. در نهایت، آن ها راهشان را به خانه پیدا کردند.
معاصر، هم زمان مثال: Contemporary art challenges traditional norms. هنر معاصر، باورهای سنتی را به چالش می کشد.
شرکت، کسب وکار، پروژه مثال: He started his own enterprise after college. او پس از دانشگاه، کسب وکار خودش را راه انداخت.
بمب گذاری، پرتاب بمب مثال: The city was devastated by a bombing. شهر به دلیل بمب گذاری ویران شد.
غریبه، ناشناخته مثال: Don't talk to strangers. با غریبه ها حرف نزن.
به وضوح، آشکارا مثال: She was obviously upset about something. آشکارا از چیزی ناراحت بود.
افزایشی، رو به افزایش مثال: There has been an increasing demand for organic food. تقاضای غذاهای ارگانیک رو به افزایش است.
بازتاب دادن، انعکاس دادن مثال: The mirror reflects your image. آینه تصویر شما را بازتاب می دهد.
روزنامه مثال: He reads the newspaper every morning. او هر صبح روزنامه می خواند.
وابسته بودن، تکیه داشتن مثال: The success of the project depends on teamwork. موفقیت پروژه بستگی به کار تیمی دارد.