پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
ستاره مثال: The night sky was filled with shining stars. آسمان شب پر از ستاره های درخشان بود.
تا حالا مثال: Have you ever been to Paris? آیا تاکنون به پاریس رفته اید؟
دوقلو مثال: Sarah has a twin brother named Jack. سارا برادر دوقلویی به نام جک دارد.
آرام مثال: She remained calm despite the chaos around her. او با وجود هرج و مرج اطرافش، آرام ماند.
فیزیکی مثال: Regular physical exercise is essential for maintaining good health. ورزش منظم فیزیکی برای حفظ سلامتی بسیار حیاتی است.
لغزش، لغزیدن مثال: Be careful not to slip on the wet floor. مراقب باشید که روی زمین خیس نلغزید ( سر نخورید ) .
دشواری، مشکل مثال: He faced difficulties in solving the complex math problem. او با دشواریهایی در حل مسئله پیچیده ریاضی، روبرو شد.
نمایش دادن، اثبات کردن مثال: She demonstrated her painting skills at the exhibition. او مهارت های نقاشی خود را در نمایشگاه نشان داد.
روزی و روزگاری، یکی بود یکی نبود مثال: Once upon a time, there was a beautiful princess living in a magical castle. روزی روزگاری، یک شاهزاده زیبا در ...
کانال، مسیر مثال: They broadcast the news on the television channel at 6 PM. آن ها اخبار را در کانال تلویزیونی ساعت ۶ عصر پخش می کنند.
تنگ، کشیده مثال: She tied the rope tight to secure the boat. او طناب را به شدت بست تا قایق را ایمن کند.
دادن، اعطا کردن مثال: He decided to give his old bicycle to his younger brother. او تصمیم گرفت دوچرخه قدیمی اش را به برادر کوچکترش بدهد.
هیجان انگیز، جذاب مثال: The roller coaster ride was so exciting! سفر با قطار بر روی ریل بسیار هیجان انگیز بود!
گسترده، وسیع مثال: She has a broad knowledge of history. او دانش گسترده ای در زمینه تاریخ دارد.
نشانه، سیگنال مثال: The traffic light turned red, signaling us to stop. چراغ راهنمایی قرمز شد، به ما نشان داد که باید بایستیم.
قسمت سوم فعل be به معنی "بودن" مثال: Have you been to Paris before? قبلاً به پاریس رفته اید؟
وارد کردن، تشکیل دادن مثال: The new design incorporates feedback from customers. طراحی جدید، بازخوردهای مشتریان را وارد کرده است.
اعتماد، اطمینان مثال: She has a lot of confidence in her abilities. او به توانایی های خود اطمینان بسیار دارد.
رشد، افزایش مثال: The company has experienced rapid growth in recent years. این شرکت در سال های اخیر رشد سریعی را تجربه کرده است.
ورزش، تمرین مثال: She does yoga for exercise. او برای ورزش، یوگا انجام می دهد.
نقاشی، رنگ کشیدن مثال: She's been working on a painting for weeks. او به مدت هفته ها روی یک نقاشی کار کرده است.
ازدواج کرده، ازدواج مثال: They got married last year. آنها سال گذشته ازدواج کردند.
امتیازدهی، امتیاز مثال: The movie received a high rating from critics. فیلم امتیاز بالایی از منتقدان دریافت کرد.
مشغول، پرکار مثال: She's too busy to talk right now. او الان برای صحبت کردن خیلی مشغول است.
وجود داشتن، وجود مثال: Does life exist on other planets? آیا زندگی در سیارات دیگر وجود دارد؟
کپی، کپی کردن مثال: Can you make a copy of this document for me? می توانید یک کپی از این سند برای من بگیرید؟
تور، گردش مثال: They went on a tour of Europe last summer. آنها تابستان گذشته به تور اروپا رفتند.
بله، آره مثال: Yeah, I'll be there in a minute. بله، دقیقاً یک دقیقه دیگر در آنجا خواهم بود.
ماموریت، وظیفه مثال: The team's mission is to find a cure for the disease. ماموریت تیم این است که درمانی برای این بیماری پیدا کنند.
احاطه کردن، احاطه شدن مثال: The house is surrounded by trees. خانه توسط درختان احاطه شده است.
نوشته شده، ادبی مثال: Her written works have received critical acclaim. آثار نوشته شده اش تحسین برانگیز بوده اند.
پیوند، پیوند دادن مثال: The report provided a link to the full study. گزارش، پیوندی به مطالعه کامل فراهم کرد.
بهبود، بهبود دادن مثال: There has been a significant improvement in his health. یک بهبود قابل توجه در وضعیت سلامتی اش اتفاق افتاده است.
مداخله، وساطت مثال: The UN called for intervention to stop the violence. سازمان ملل برای متوقف کردن خشونت، مداخله را خواست.
طولانی، دراز مثال: We went for a long walk along the beach. ما برای پیاده روی طولانی در امتداد ساحل رفتیم.
رئیس، اصلی مثال: She is the chief editor of the magazine. او سردبیر اصلی مجله است.
پنجم، پنجمین مثال: She lives on the fifth floor of the building. او در طبقه پنجم ساختمان زندگی می کند.
آفریقایی آمریکایی، سیاه پوست مثال: He is an African - American artist known for his powerful paintings. او یک هنرمند آفریقایی آمریکایی است که به دلی ...
شهر، شهرستان مثال: She moved to the city to pursue her career. او به شهر رفت تا به دنبال حرفه اش بگردد.
هنرمند، هنرپیشه مثال: The gallery features works by local artists. گالری، اثار هنرمندان محلی را به نمایش می گذارد.
کند، آرام مثال: The traffic was moving slow this morning. ترافیک امروز صبح کند بود.
معجزه، حادثه ی غیرمعمول مثال: Her recovery was nothing short of a miracle. بازگشت او به سلامتی چیزی کمتر از یک معجزه نبود.
دفتر، دفتر کار مثال: She works in an office downtown. او در یک دفتر وسط شهر کار می کند.
ما، ما را مثال: They invited us to their wedding. آنها ما را به عروسی خود دعوت کردند.
عاشقانه، رمانتیک مثال: They had a romantic dinner by candlelight. آنها شامی عاشقانه با شمع ها داشتند.
گذشته stand به معنی "ایستادن، ایستاده بودن" مثال: He stood at the entrance, waiting for his friends. او در ورودی ایستاده بود و منتظر دوستانش بود.
مربوط به روان درمانی، افکننده ی روانی مثال: Some substances are considered psychotomimetic and can induce hallucinations. برخی مواد به عنوان افکننده ...
حمل و نقل مثال: Public transportation in the city is very convenient. حمل و نقل عمومی در شهر بسیار راحت است.
گل رز، بلند شدن، افزایش یافتن مثال: She received a bouquet of roses for her birthday. او یک دسته گل رز به مناسبت تولدش دریافت کرد.
حل کردن، رفع کردن مثال: We need to solve this problem before it gets worse. باید این مشکل را قبل از اینکه وخیم تر شود حل کنیم.