پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
آزمایشگاه مثال: She works in the chemistry lab. او در آزمایشگاه شیمی کار می کند.
داشتن مثال: I have a book on my desk. روی میزم یک کتاب دارم.
سناریو، وضعیت مثال: They discussed different scenarios for the project. آن ها در مورد سناریوهای مختلف پروژه بحث کردند.
گرسنه مثال: I'm hungry. Let's have lunch. گرسنه هستم. بیایید ناهار بخوریم.
به آرامی، به لطافت مثال: She gently brushed her hair before going to bed. او موهایش را پیش از خواب به آرامی برس زد.
مالی، مالیاتی مثال: They are facing financial difficulties. آن ها با مشکلات مالی روبه رو هستند.
عملیات، عمل مثال: The doctor performed the operation successfully. دکتر عمل را با موفقیت انجام داد.
برف مثال: It usually snows in this region during the winter. در این منطقه معمولاً زمستان برف می بارد.
بسیار، زیاد مثال: There is much work to be done before the deadline. پیش از مهلت، کار زیادی باید انجام شود.
فصل مثال: She read the first chapter of the book last night. او دیشب اولین فصل کتاب را خواند.
بچه، کودک مثال: The kids are playing in the garden. بچه ها در باغ بازی می کنند.
بلندمدت مثال: We need to develop a long - term strategy for success. ما باید یک استراتژی بلندمدت برای موفقیت توسعه دهیم.
کارگر، کارکن مثال: The factory employs over 500 workers. کارخانه بیش از ۵۰۰ کارگر استخدام می کند.
انضباط مثال: The military requires strict discipline. نیروهای نظامی نیاز به انضباط سخت دارند.
ماندن، اقامت مثال: We plan to stay at the hotel for a week. ما قصد داریم برای یک هفته در هتل اقامت کنیم.
گوشت مثال: He prefers chicken meat over beef. او گوشت مرغ را به گوشت گاو ترجیح می دهد.
مد، طرز ساخت مثال: This dress is the latest fashion. این لباس آخرین مد است.
در حال توسعه مثال: Many developing countries face challenges in providing healthcare. کشورهای در حال توسعه با چالش هایی در ارائه خدمات بهداشتی روبه ...
شاهد مثال: She witnessed the accident from across the street. او شاهد حادثه از مقابل خیابان بود.
نزدیک مثال: There is a grocery store nearby. یک فروشگاه خرید این نزدیکی هاست.
استراتژی مثال: The company developed a new marketing strategy. شرکت یک استراتژی بازاریابی جدید توسعه داد.
مشترک مثال: They invested in the project through a joint venture. آن ها از طریق یک شرکت مشترک در پروژه سرمایه گذاری کردند.
پدر مثال: He has been like a father to me since my own father passed away. از زمانی که پدرم درگذشته، او مثل یک پدر برای من بوده است.
معمار مثال: The architect designed a beautiful modern building. معمار یک ساختمان مدرن و زیبا را طراحی کرد.
بیزانسی مثال: The Byzantine Empire was known for its rich cultural heritage. امپراتوری بیزانس به دلیل تاریخچه فرهنگی غنی اش شناخته می شد.
به جای مثال: He decided to stay home instead of going out. او تصمیم گرفت به جای خارج شدن در خانه بماند.
ادامه داشته مثال: The rain continued for hours without stopping. باران بدون توقف به مدت ساعت ها ادامه داشت.
سرنخ مثال: She found a clue that led her to the missing keys. او یک سرنخ پیدا کرد که او را به کلیدهای گم شده راهنمایی کرد.
جایگزین مثال: We need to consider alternative solutions to this problem. ما باید راه حل های جایگزین برای این مشکل را مدنظر قرار دهیم.
انرژی مثال: Solar panels convert sunlight into energy. پنل های خورشیدی نور خورشید را به انرژی تبدیل می کنند.
مو مثال: She braided her hair before going to bed. او موهایش را پیش از رفتن به خواب باز کرد.
جدی مثال: This is a serious matter that requires immediate attention. این یک مسئله جدی است که نیاز به توجه فوری دارد.
قابل توجه، قوی مثال: The company made a substantial profit last year. شرکت در سال گذشته سود قابل توجهی کسب کرد.
دفاعی مثال: The team played a defensive game to protect their lead. تیم بازی دفاعی کرد تا برتری خود را حفظ کند.
گالری مثال: The paintings are displayed in the art gallery. نقاشی ها در گالری هنر نمایش داده می شوند.
وضعیت مثال: She struck a dramatic pose for the photographer. او برای عکاس یک وضعیت دل خواه ایجاد کرد.
باید مثال: You shall not pass! ( Command ) نباید بگذری! ( فرمان )
تکنیک مثال: The artist used a new technique in her latest painting. هنرمند از یک تکنیک جدید در نقاشی آخرین اثر خود استفاده کرد.
مبارزه مثال: They had a fight over who would do the dishes. آن ها به دلیل اینکه چه کسی ظرف ها را بشوید دعوا کردند.
مشارکت کردن مثال: She loves to participate in charity events. او دوست دارد در رویدادهای خیریه مشارکت کند.
شخصاً مثال: I will take care of the matter personally. من شخصاً مراقب این موضوع خواهم بود.
کلاس مثال: I have a math class in the morning. من صبح ها یک کلاس ریاضی دارم.
نامزد مثال: The party has selected a new candidate for the upcoming election. حزب، یک نامزد جدید برای انتخابات آینده انتخاب کرده است.
بسته بندی مثال: Please wrap the gift in colorful paper. لطفاً هدیه را با کاغذهای رنگی ببندید.
روانشناسی مثال: She is studying psychology to understand human behavior better. او در حال مطالعه روانشناسی است تا رفتار انسان را بهتر بفهمد.
حفظ کردن مثال: It's important to retain key information for the exam. حفظ کردن اطلاعات کلیدی برای امتحان بسیار مهم است.
در حالی که مثال: Sarah loves summer, whereas Tom prefers winter. سارا تابستان را دوست دارد در حالی که تام زمستان را ترجیح می دهد.
جنایتکار مثال: The police arrested the criminal after a long investigation. پلیس پس از یک مدت طولانی تحقیق، جنایتکار را دستگیر کرد.
بستگی داشتن مثال: The success of the project depends on our teamwork. موفقیت پروژه به همکاری ما بستگی دارد.
ده مثال: I have ten apples in my bag. من ده سیب در کیفم دارم.