پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
همجنس گرا، گی مثال: He came out as gay to his family and friends. او به خانواده و دوستانش گفت که همجنس گراست.
تعمیر کردن، ثابت کردن مثال: He called a plumber to fix the leaky faucet. او یک لوله کش را صدا زد تا شیر آب که نشتی داشت را تعمیر کند.
فنجان، لیوان مثال: She poured herself a cup of coffee to start her day. او یک لیوان قهوه برای شروع روز به خود ریخت.
نقطه، مورد مثال: She made a valid point during the discussion. او در حین بحث یک نکته معتبر را مطرح کرد.
رابطه، ارتباط مثال: Building a strong relationship with customers is crucial for business success. ساختن یک رابطه قوی با مشتریان برای موفقیت کسب و ک ...
متقاعد کردن مثال: She tried to convince her parents to let her go on the trip with her friends. او سعی کرد والدینش را متقاعد کند که اجازه دهند با دو ...
هدف، آرزو مثال: His goal was to become a successful entrepreneur. هدف او این بود که یک کارآفرین موفق شود.
جعبه، کادر مثال: He put the jewelry in a small box for safekeeping. او جواهرات را در یک جعبه کوچک برای نگهداری ایمن گذاشت.
فاجعه، بلا مثال: The earthquake was a disaster for the small town. زمین لرزه یک فاجعه برای شهر کوچک بود.
فرصت، امکان مثال: Don't miss the chance to travel while you're young. از فرصت سفر کردن در حالی که جوان هستید، دست نکشید.
اتوبوس مثال: I missed the bus this morning and had to walk to work. امروز صبح اتوبوس را از دست دادم و مجبور شدم پیاده به محل کار بروم.
اضافه کردن، افزودن مثال: She decided to add some salt to the soup to enhance the flavor. او تصمیم گرفت کمی نمک به سوپ اضافه کند تا طعم آن را بهبود ب ...
عصبانی، خشمگین مثال: He was angry at himself for making such a careless mistake. او از خودش به خاطر انجام چنین اشتباهی ناشیانه عصبانی بود.
مرد، انسان مثال: The man sitting next to me on the bus offered me his seat. مردی که کنار من در اتوبوس نشسته بود، صندلی خود را به من پیشنهاد داد.
کشف کردن، پیدا کردن مثال: She was thrilled to discover a hidden treasure in her backyard. او خوشحال بود که یک گنج پنهان را در پشت باغش کشف کرد.
علت، موجب شدن مثال: Smoking is a leading cause of lung cancer. سیگار کشیدن یکی از علل اصلی سرطان ریه است.
خودت، خودتان مثال: Make sure to take care of yourself during this busy time. مطمئن شوید که در این زمان پرمشغله از خودتان مراقبت کنید.
آموزش، تدریس مثال: She has dedicated her life to the teaching profession. او زندگی خود را به حرفه ی تدریس اختصاص داده است.
قربانی، زخمی مثال: The victim of the accident was taken to the hospital for treatment. زخمی حادثه به بیمارستان برای درمان منتقل شد.
ادامه دادن، ادامه مثال: Despite the difficulties, they decided to continue with their plans. با وجود مشکلات، آن ها تصمیم گرفتند که با برنامه هایشان ...
کارایی، کارآیی مثال: Increasing the efficiency of production has led to higher profits for the company. افزایش کارایی تولید به افزایش سودهای شرکت من ...
احترام، ارزش گذاری مثال: He treated his colleagues with respect and kindness. او با همکاران خود با احترام و مهربانی برخورد می کرد.
اعتقاد، ایمان مثال: She had faith that everything would work out in the end. او اعتقاد داشت که همه چیز در نهایت خوب خواهد شد.
امتحان، بررسی، معاینه مثال: She passed the examination with flying colors. او با پرچم های سرخ ردیابی امتحان را گذراند.
فصل، زمان، موسم مثال: Spring is my favorite season because of the blooming flowers. به دلیل گل های رو به رشد، بهار فصل مورد علاقه من است.
افتخار، خود ارجی، مغروری مثال: He felt a sense of pride when his painting won first prize. او احساس افتخار کرد وقتی نقاشی او جایزه یکم را برنده شد.
همسر، خانم مثال: His wife is a doctor at the local hospital. همسر او دکتر در بیمارستان محلی است.
غالب، تسلط آمیز مثال: The dominant species in the forest is the oak tree. گونه ی غالب در جنگل درخت بلوط است.
مورچه خوار مثال: The biologist studied the behavior of Myrmecophilous insects. زیست شناس رفتار حشرات مورچه خوار را مورد مطالعه قرار داد.
ضعیف، ناتوان مثال: The bridge collapsed due to weak foundations. پل به دلیل پایه های ضعیف فرو ریخت.
نوزاد، کودک مثال: The infant slept peacefully in her crib. نوزاد به آرامی در تختخواب خود خوابید.
به این معنا که، به عبارت دیگر مثال: I prefer fruits, i. e. , apples and oranges, over candies. من میوه ها را ترجیح می دهم، به عبارت دیگر، سیب و پرتق ...
بنابراین، پس مثال: She forgot her umbrella at home; therefore, she got wet in the rain. او چتر خود را خانه فراموش کرده بود؛ بنابراین، در باران خیس ش ...
توقف، ایستگاه، متوقف کردن مثال: The bus made a stop at the corner of the street. اتوبوس در گوشه خیابان توقف کرد.
مسیر، راه، مسیرها مثال: We took a scenic route to enjoy the beautiful countryside. ما مسیری زیبا را برای لذت بردن از مناظر طبیعی زیبا انتخاب کردیم.
قبر، جدی مثال: The news of his illness put a grave expression on her face. اخبار بیماری او باعث شد صورتش جدی شود.
باید، بایستی مثال: You should always wear a helmet when riding a bike. همیشه باید زمان دوچرخه سواری کلاه ایمنی بزنید.
معقول، قابل قبول مثال: The price of the meal was reasonable considering the portion size. قیمت غذا با توجه به اندازه ی سرو، معقول بود.
دام، محدوده، دسته ی مختلف مثال: The store offers a wide range of products to choose from. فروشگاه مجموعه ی گسترده ای از محصولات برای انتخاب فراهم می ...
محلی مثال: We support local businesses by shopping at the neighborhood market. ما با خرید از بازار محلی، کسب و کارهای محلی را حمایت می کنیم.
اتومبیل، ماشین مثال: He drove his automobile to work every day. او هر روز با اتومبیل خود به محل کار می رفت.
ترکیب، ساختار مثال: The composition of the painting was carefully planned. ترکیب نقاشی با دقت برنامه ریزی شده بود.
تماس، قرار گرفتن در معرض، انکار مثال: The exposure to sunlight can cause skin damage. تماس با نور خورشید می تواند به آسیب پوستی منجر شود.
کمربند مثال: He tightened his belt to keep his pants from falling down. او کمربند خود را فشرد تا جلوی افتادن شلوارش را بگیرد.
تختخواب، رختخواب مثال: She was so tired that she fell asleep as soon as she got into bed. او از خستگی آنقدر بود که به سرعت به خواب رفت.
مال شما، شما مثال: Is this pen yours? این خودکار مال شماست؟
تاثیر گذار بودن، تاثیر داشتن بر مثال: Lack of sleep can affect your mood and productivity. کمبود خواب می تواند بر خلق و خوی و بهره وری شما تاثیر بگذ ...
تعطیلات، تعطیل مثال: They went on vacation to Hawaii last summer. آن ها تابستان گذشته به هاوایی برای تعطیلات رفتند.
هویت، شناسه مثال: She had to show her identity card at the security checkpoint. او باید کارت شناسایی خود را در نقطه کنترل امنیتی نشان دهد.
پیانو مثال: She practiced playing the piano for hours every day. او هر روز ساعت ها پیانو تمرین می کرد.