پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
ماشین، وسیله نقلیه مثال: They drove their car to the beach. آن ها با ماشین خود به ساحل رفتند.
خم شدن، خم کردن مثال: She had to bend down to pick up the keys. او باید برای برداشتن کلیدها خم شود.
سفر، سفر کردن مثال: They love to travel to new places. آن ها عاشق سفر به جاهای جدید هستند.
فرمانده، فرماندهی کردن مثال: He was appointed as the new army commander. او به عنوان فرمانده جدید ارتش منصوب شد.
موجودیت، وجود داشتن مثال: Being a doctor requires a lot of hard work. بودن دکتر نیاز به زحمت زیادی دارد.
سود، سود کسب کردن مثال: The company made a huge profit last year. شرکت سال گذشته سود عظیمی کسب کرد.
رنگ، نقاشی کردن مثال: She bought some paint to decorate the room. او چند رنگ را برای تزیین اتاق خرید.
ریتم، زمینه مثال: The music had a catchy rhythm. موسیقی ریتم جذابی داشت.
سریع، نیمه روزه مثال: He ran as fast as he could. او به اندازه ممکن سریع دوید.
نه مثال: There are nine planets in the solar system. در منظومه شمسی نه سیاره وجود دارد.
عضویت مثال: She has a membership at the gym. او عضویتی در باشگاه ورزشی دارد.
خانه، خانگی مثال: They went home after the party. آن ها بعد از مهمانی به خانه برگشتند.
تفنگ مثال: He aimed the gun at the target. او تفنگ را به هدف هدف گرفت.
بررسی کردن، معاینه کردن مثال: The doctor will examine you now. دکتر الان شما را معاینه خواهد کرد.
دانش، آگاهی مثال: She has a lot of knowledge about history. او دانش زیادی درباره تاریخ دارد.
بزرگسال مثال: She became an adult when she turned 18. او وقتی که ۱۸ ساله شد بزرگسال شد.
به نظر رسیدن، به نظر آمدن مثال: It seems like it's going to rain. به نظر می رسد که قرار است ببارد.
ارتش مثال: He joined the army after finishing college. او پس از فارغ التحصیلی به ارتش پیوست.
هردو، هردوی مثال: They both enjoyed the movie. هردوی آن ها از فیلم لذت بردند.
تریکوتیلومانیا ( یک اختلال روانی که در آن فرد عادتی برای کشیدن موهای خود دارد ) مثال: Trichotillomania can lead to hair loss. تریکوتیلومانیا می توا ...
خودش، خودش را مثال: She made the cake herself. او خودش کیک را درست کرد.
اقای، آقا مثال: The gentleman held the door open for her. آقا درب را برای او باز گذاشت.
آمد، رسید مثال: They came to visit us last weekend. آن ها هفته گذشته برای بازدید از ما آمدند.
رنگ مثال: She chose a bright color for her bedroom walls. او یک رنگ روشن برای دیوارهای اتاق خوابش انتخاب کرد.
خشونت مثال: The movie contained scenes of graphic violence. فیلم شامل صحنه های خشونت آمیز بود.
سپاس، قدردانی مثال: She sent him a thank - you card for the gift. او یک کارت سپاس گزاری به او برای هدیه ارسال کرد.
آشپز، سرآشپز مثال: The chef prepared a delicious meal. آشپز غذایی خوشمزه آماده کرد.
قدم، گام مثال: He took a step forward. او یک قدم به جلو برداشت.
دانه، بذر مثال: They planted seeds in the garden and waited for them to grow. آن ها بذرها را در باغچه کاشتند و منتظر رشد آن ها شدند.
نسبت، نسبت دادن مثال: The proportion of men to women in the class was equal. نسبت مردان به زنان در کلاس برابر بود.
مقاومت کردن، تحمل کردن مثال: He couldn't resist the temptation to eat another piece of cake. او نتوانست تحمل کند و ترغیب شد تا یک تکه دیگر از کیک بخ ...
میلیون، میلیونی مثال: They won a million dollars in the lottery. آن ها یک میلیون دلار در قرعه کشی برنده شدند.
باستانی، قدیمی مثال: They visited ancient ruins during their trip to Greece. آن ها در سفر خود به یونان، با باقی مانده های باستانی آشنا شدند.
جمع آوری کردن، جمع شدن مثال: They gather berries in the forest every summer. آن ها هر تابستان در جنگل میوه های خود را جمع می کنند.
شگفت انگیز، عالی مثال: The view from the top of the mountain was amazing. چشم انداز از بالای کوه شگفت انگیز بود.
اقتصادی، اقتصاد مثال: The economic situation in the country is improving. وضعیت اقتصادی کشور در حال بهبود است.
توده، سازمان مثال: The scientist studied the organism under the microscope. دانشمند توده را زیر میکروسکوپ مورد بررسی قرار داد.
گذاشتن، قرار دادن مثال: He put his keys on the table. او کلیدهایش را روی میز گذاشت.
کیک، شیرینی مثال: She baked a cake for her friend's birthday. او برای تولد دوستش یک کیک پخت.
محبوب، مرسوم مثال: The song became very popular after it was released. این آهنگ بعد از انتشار بسیار محبوب شد.
والدین، والد مثال: His parents were very supportive of his decision. والدین او از تصمیم او حمایت خوبی کردند.
مقدار، میزان مثال: The amount of sugar in this recipe seems too high. مقدار شکر در این دستور پخت خیلی بالا به نظر می رسد.
آبی، غمگین مثال: She painted her room a light shade of blue. او اتاقش را با رنگ آبی روشن رنگ آمیخت.
فرانسوی، زبان فرانسه مثال: She's studying French at school. او در مدرسه فرانسوی می خواند.
عصر، شام، شب مثال: They went for a walk in the park in the evening. آن ها عصر در پارک پیاده رویی رفتند.
توانستن، تحمل کردن مثال: They couldn't afford to buy a new car. آن ها نمی توانستند یک ماشین جدید بخرند.
عمل، اقدام مثال: He believed in taking action rather than just talking about it. او به انجام اقدامات باور داشت تا فقط درباره آن صحبت کردن.
ضمانت، ضمانت کردن مثال: The store offers a money - back guarantee on all its products. فروشگاه برای تمام محصولاتش ضمانت بازپرداخت پول ارائه می دهد.
بازار، بازاریابی مثال: She works in the stock market. او در بازار بورس کار می کند.
دوستی، دوستی کردن مثال: They developed a strong friendship over the years. آن ها در طول سال ها یک دوستی قوی برقرار کردند.