پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
قرارداد، پیمان مثال: The two countries signed a peace treaty. دو کشور یک پیمان صلح امضا کردند.
تعجب کردن، تعجب مثال: I wonder what time it is. عجیب و غریب است که ساعت چند است؟
جوان تر، جوان مثال: He's a junior partner at the law firm. او یک شریک جوان در شرکت حقوقی است.
دارو، داروی خوردن مثال: He takes medication every day to control his blood pressure. او هر روز دارو می خورد تا فشار خونش را کنترل کند.
احترام، افتخار مثال: It was an honor to meet the president. قرار دادنی افتخاری بود با رییس جمهور دیدار کردن.
فراموش کردن، از دست دادن مثال: She missed the bus and had to walk to school. او اتوبوس را از دست داد و مجبور به پیاده روی به مدرسه شد.
اعلام کردن، اظهار کردن مثال: He declared his intention to run for president. او قصدش برای ریاست جمهوری را اعلام کرد.
خیلی کوچک، ریز مثال: She found a tiny kitten hiding under the porch. او یک گربه کوچک را در زیر پشتی پیدا کرد.
سال مثال: There are twelve months in a year. در هر سال دوازده ماه است.
تبلیغات، تبلیغ مثال: The company spent a lot of money on advertising their new product. شرکت بسیاری از پول خود را برای تبلیغ محصول جدیدش خرج کرد.
سوئیچ، تعویض کردن مثال: She switched off the lights before leaving the room. قبل از ترک اتاق، چراغ ها را خاموش کرد.
مسابقه، تورنمنت مثال: He won first place in the chess tournament. او در مسابقه شطرنج رتبه اول را کسب کرد.
دستیابی، دستیابی به مثال: She worked hard to achieve her goal of becoming a doctor. او سخت کار کرد تا به هدف خود تبدیل شدن به یک دکتر برسد.
حساب، توجیه، توجیه کردن مثال: She opened a savings account at the bank to save money. او یک حساب پس انداز در بانک باز کرد تا پول صرفه جویی کند.
خواستن، نیاز داشتن مثال: I want to go to the store to buy some groceries. می خواهم به فروشگاه بروم تا چند خوراکی بخرم.
بلند، صدای بلند مثال: The music was so loud that it could be heard from down the street. موسیقی آنقدر بلند بود که از پایین خیابان قابل شنیدن بود.
طلایی، زرین مثال: The golden retriever was friendly and playful. سگ طلایی خوش رو و بازیگوش بود.
مغزه، خشکبار مثال: Almonds are a healthy nut. بادام یک خشکبار سالم است.
صد مثال: There were a hundred people at the party. در مهمانی صد نفر بودند.
تشخیص، شناخت، تقدیر مثال: Her hard work finally earned her the recognition she deserved. کار سخت او به او در نهایت تقدیری را که لایق آن بود، فراهم ک ...
تازه، به تازگی مثال: She was newly married and still adjusting to life with her spouse. او به تازگی ازدواج کرده بود و هنوز در حال سازگاری با زندگی ب ...
اجازه، مجوز مثال: You need permission from your parents to go out tonight. تو نیاز به اجازه از والدینت داری تا امشب بیرون بروی.
پرچم، پرچم کشیدن مثال: The flag was raised to honor the soldiers. پرچم به افتخار سربازان برافراشته شد.
معده، قلب مثال: His stomach growled loudly because he was hungry. معده اش به خاطر گرسنگی به شدت خوردنده می زد.
فشار دادن، فشردن مثال: He had to squeeze through the narrow passage to reach the other side. او باید از معبر باریک عبور کند تا به طرف دیگر برسد.
گرم، داغ مثال: Be careful, the soup is too hot to eat right now. مراقب باشید، حالت آن چنین است که زود از آن نمی شود خورد.
رقابتی، رقابتی کردن مثال: She's very competitive and always wants to win. او خیلی رقابتی است و همیشه می خواهد ببرد.
ماندن، باقی ماندن مثال: Only a few items remain on the shopping list. فقط چند مورد از لیست خرید باقی مانده است.
اقیانوس مثال: They took a boat trip across the ocean to visit remote islands. آن ها یک سفر قایقی را در اقیانوس برای بازدید از جزایر دوردست انجام داد ...
انجام داد، انجام دادن مثال: Did you finish your homework? آیا تکالیفتان را انجام دادید؟
نیمکت، صندلی مثال: They sat on the bench in the park and enjoyed the sunshine. آن ها روی نیمکت در پارک نشسته و از آفتاب لذت می بردند.
ژن مثال: Scientists are studying the effects of different genes on human health. دانشمندان اثرات ژن های مختلف روی سلامتی انسان را مطالعه می کنند.
متعجب کننده، شگفت آور مثال: It was surprising to see him at the event; we hadn't seen him in years. دیدن او در رویداد متعجب کننده بود؛ ما چندین سال ...
تکامل، تحول مثال: The evolution of technology has transformed many aspects of our lives. تکامل فناوری بسیاری از جنبه های زندگی مان را تغییر داده است.
میزان، اندازه مثال: The extent of the damage caused by the storm was extensive. میزان خسارتی که توسط طوفان ایجاد شده بود، گسترده بود.
با این حال، با این وجود مثال: She studied hard; however, she still didn't pass the exam. او سخت مطالعه کرد؛ با این حال، هنوز هم در آزمون قبول نشد.
تضمین کردن، اطمینان حاصل کردن مثال: He double - checked his work to ensure its accuracy. او کار خود را دوباره بررسی کرد تا دقت آن را تضمین کند.
توانایی، قابلیت مثال: His artistic faculty allowed him to express himself through painting. قابلیت هنری او به او اجازه داد تا خودش را از طریق نقاشی ...
اصلی، اصلی ترین مثال: He was in the prime of his career when he decided to retire. او در اوج حرفه اش بود وقتی تصمیم به بازنشستگی گرفت.
واضح، آشکار مثال: The problem was apparent from the beginning. مشکل از ابتدا آشکار بود.
ضرر، از دست دادن مثال: The company suffered a significant financial loss last year. شرکت سال گذشته ضرر مالی قابل توجهی داشت.
تبدیل شدن، تبدیل کردن مثال: Over time, she became more confident in her abilities. با گذر زمان، او در توانایی های خود اطمینان بیشتری پیدا کرد.
محله، همسایگی مثال: They moved to a new neighborhood to be closer to their children's school. آن ها به یک محله جدید نقل مکان کردند تا نزدیک تر به مد ...
صبر کردن، منتظر بودن مثال: They had to wait in line for over an hour to get tickets. آن ها باید بیش از یک ساعت در صف برای خرید بلیت منتظر بمانند.
اظهار داشتن، ادعا کردن مثال: She asserted her innocence despite the evidence against her. او عذرآوری خود را اظهار کرد، با وجود شواهد مخالف.
تروریست مثال: The government is taking measures to prevent terrorist attacks. دولت اقداماتی را برای جلوگیری از حملات تروریستی انجام می دهد.
کمک، کمکی مثال: The organization provided humanitarian aid to the refugees. سازمان کمک های انسانی را به پناهندگان ارائه داد.
چوبی، چوبین مثال: The table was made of sturdy wooden planks. میز از تخته های چوبی سخت ساخته شده بود.
اراده، خواست مثال: With enough will, she overcame many obstacles in her life. با اراده کافی، او موانع زیادی در زندگی اش را پشت سر گذاشت.
عنوان، عنوان نامه مثال: She earned the title of "Employee of the Month" for her outstanding performance. او به دلیل عملکرد برجسته اش عنوان "کارمند م ...