candidate

/ˈkændədeɪt//ˈkændədeɪt/

معنی: داوطلب، کاندید، نامزد، داوخواه
معانی دیگر: (انتخابات و انتصاب) نامزد، خواهان، خواستار، مورد مناسب، درخور، مستحق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person, esp. a politician, who seeks to be elected or appointed to a certain position.
مترادف: aspirant
مشابه: applicant, competitor, contestant, dark horse, entrant, front-runner, nominee, postulant, stumper

- She announced that she will be a candidate for governor in the next election.
[ترجمه لیلا نوری] او اعلام کردکه کاندید فرمانداری در انتخابات آینده می شود.
|
[ترجمه گوگل] وی اعلام کرد که در انتخابات آینده کاندیدای فرمانداری خواهد شد
[ترجمه ترگمان] او اعلام کرد که در انتخابات بعدی کاندید فرمانداری خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The candidates will debate each other on TV tonight.
[ترجمه قهرمانی] نامزدهای انتخاباتی، امشب در تلویزیون با یکدیگر مناظره خواهند کرد.
|
[ترجمه گوگل] نامزدها امشب در تلویزیون با یکدیگر مناظره خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] نامزدها امشب در تلویزیون یکدیگر را مورد بحث قرار خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: one who seems likely to achieve or suffer a particular end.
مشابه: possibility, potential

- Her attitudes make her a candidate for failure.
[ترجمه لیلانوری] نوع نگاهش او را سزاوار شکست می کند.
|
[ترجمه گوگل] نگرش های او او را نامزد شکست می کند
[ترجمه ترگمان] رفتارش او را کاندید شکست می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a candidate for admission to our club
خواهان عضویت در باشگاه ما

2. if candidate one gets 80 votes, candidate two gets 60 votes, and candidate three gets 50 votes, then candidate one has a pluralityf 20 votes
اگر نامزد شماره ی یک 80 رای و نامزد شماره ی دو 60 رای و نامزد شماره ی سه 50 رای بیاورد بنابراین نامزد شماره ی یک،اکثریت نسبی را با 20 رای به دست آورده است.

3. the candidate for the senate barnstormed through iowa
نامزد سنا در سرتاسر ایالت ایوا سخنرانی و تبلیغ سیاسی کرد.

4. a new candidate threw his hat in the ring
نامزد انتخاباتی دیگری وارد مبارزه شد.

5. a reform candidate
کاندید اصلاح طلب

6. another possible candidate for the presidency
یک نامزد احتمالی دیگر برای ریاست جمهوری

7. the democratic candidate for the presidency of the united states
نامزد حزب دموکرات برای ریاست جمهوری امریکا

8. a dark horse candidate
نامزد انتخاباتی کم شانس (برای بردن)

9. a highly touted candidate
نامزد انتخاباتی که از او خیلی تعریف کرده اند

10. to boost a candidate
برای نامزد انتخاباتی جلب کمک کردن

11. they supported the party's candidate with enthusiasm
آنان با اشتیاق از نامزد حزب حمایت کردند.

12. this play is a candidate for the prize
این نمایشنامه استحقاق بردن جایزه را دارد.

13. he seems to be a candidate for the penitentiary
چنین پیداست که روزی سر و کارش به ندامتگاه خواهد افتاد.

14. he accepted his draft as senate candidate
او قبول کرد که نامزد انتخابات سنا بشود.

15. he officially endorsed the labour party candidate
او پشتیبانی خود را از نامزد حزب کارگر رسما اعلام کرد.

16. he tried to outflank the other candidate by pretending to be sink
با تظاهر به بیماری سعی کرد کاندید انتخاباتی دیگر را در موقعیت بدی قرار دهد.

17. his endorsement of the labour party candidate was unexpected
اعلام پشتیبانی او از نامزد حزب کارگر غیر منتظره بود.

18. to be inculded as an election candidate
جزو نامزدهای انتخابات به شمار آمدن

19. a million democrats polled for the republican candidate
یک میلیون (عضو حزب)دموکرات به نامزد جمهوری خواهان رای دادند.

20. the ex-president threw his weight behind the candidate
رییس جمهور پیشین از نفوذ خود برای حمایت از کاندید استفاده کرد.

21. he is going to run as an independent candidate
او به عنوان نامزد مستقل (در انتخابات) شرکت خواهد کرد.

22. the students campaigned in favor of the democratic candidate
دانشجویان به سود نامزد دموکرات فعالیت کردند.

23. they spread reports to the disadvantage of the candidate
آنان شایعاتی را پراکنده می کنند که به ضرر نامزد انتخاباتی است.

24. Mr. Smith is a most suitable candidate for such negotiator since his tact and quickness of mind are equal to the occasion.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت مناسب‌ترین نامزد برای چنین مذاکره‌کننده‌ای است زیرا درایت و سرعت ذهن او برابر است
[ترجمه ترگمان]آقای اسمیت مناسب ترین نامزد برای این مذاکره است چون ذهن و سرعت ذهن او برابر این موقعیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The Green candidate won over 3 000 of the 14 000 votes cast.
[ترجمه گوگل]نامزد سبز بیش از 3000 رای از 14000 رای به دست آورد
[ترجمه ترگمان]کاندیدای گرین بیش از ۳،۰۰۰ رای از ۱۴ رای کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The Democratic candidate is still leading in the polls.
[ترجمه گوگل]نامزد دموکرات همچنان در نظرسنجی ها پیشتاز است
[ترجمه ترگمان]کاندیدای دموکرات هنوز در نظرسنجی ها قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The Liberal candidate romped in with thousands of votes to spare.
[ترجمه گوگل]کاندیدای لیبرال با هزاران رای کم به میدان آمد
[ترجمه ترگمان]کاندیدای لیبرال با هزاران رای مخالف فریاد راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She's the ideal candidate for the job.
[ترجمه گوگل]او کاندیدای ایده آل برای این شغل است
[ترجمه ترگمان]او کاندیدای ایده آلی برای این کار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Our candidate fared poorly in the election .
[ترجمه گوگل]نامزد ما در انتخابات ضعیف عمل کرد
[ترجمه ترگمان]کاندیدای ما در انتخابات ضعیف عمل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Under party rules each candidate has to be nominated by 55 Labour MPs.
[ترجمه گوگل]بر اساس قوانین حزب، هر نامزد باید توسط 55 نماینده حزب کارگر معرفی شود
[ترجمه ترگمان]براساس قوانین حزب، هر نامزد باید توسط ۵۵ عضو حزب کارگر نامزد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

داوطلب (اسم)
applicant, volunteer, candidate, entrant

کاندید (اسم)
nomination, candidacy, candidate, postulancy

نامزد (اسم)
candidate, troth

داوخواه (اسم)
candidate

انگلیسی به انگلیسی

• applicant, nominee; examinee
a candidate is someone who is being considered for a position, for example in an election or for a job.
a candidate is also someone taking an examination.
a candidate can also be a person or thing regarded as suitable for a particular purpose.

پیشنهاد کاربران

Candidate is a term that refers to a person who is seeking a particular position or office, usually in politics, business, or a professional field.
شخصی که به دنبال یک موقعیت یا منصب خاص است، معمولاً در سیاست، تجارت یا یک زمینه حرفه ای.
...
[مشاهده متن کامل]

داوطلب، نامزد
ملاحظه؛ اشتباه رایج در ترجمه، از آن به عنوان کاندید ( candid ) استفاده می شود، در حالی که واژه کاندید/candid معنای دیگری دارد.
مثال؛
"The candidate delivered a powerful speech at the rally, outlining his plans for the future. "
"The candidate's campaign was well - funded and well - organized, with volunteers working tirelessly to get him elected. "
"The candidate's qualifications and experience made him a strong contender for the position. "

شاگردی که آماده برای امتحان دادن است.
نامزد
مثال: The party has selected a new candidate for the upcoming election.
حزب، یک نامزد جدید برای انتخابات آینده انتخاب کرده است.
کاندید - خواستار
پیشنهاد داده شده
امتحان دهنده
candidate 2 ( n ) =a person or group that is considered suitable for sth or that is likely to get sth or to be sth, e. g. a PhD candidate ( sb doing a PhD degree ) .
candidate
candidate 1 ( n ) ( k�ndədət ) =a person who is trying to be elected or is applying for a job, e. g. a presidential candidate. There were a large number of candidates for the job.
candidate
داوطلب، نامزد
متقاضی
candidature
منتخب
انتخابی
واجد شرایط
candidate for
یعنی مناسبِ
candidate ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: نامزد
تعریف: شخصی که برای تصدی سمتی پیشنهاد می‏شود یا خود داوطلب تصدی آن سمت می‏شود
گزینه
نامزد انتخاباتی
منتخب، گزیده
یکی از معانی:شخص که امتحان می دهد
a person or thing regarded as suitable for or likely to receive a particular fate, treatment, or position

A person who is taking an exam
گزینه. به عنوان مثال در سایت مرکز اعتیاد آمریکا آمده:
drugs that are considered to be strong candidates for physical dependence
که به نظر بنده ترجمه آن مساوی است با:
�مواد مخدری که گزینه هایی قوی برای وابستگی جسمانی به حساب می آیند�
داوطلب
کاندید - داوطلب
Volunteer, candidancy
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس