پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
تعامل، ارتباط مثال: Effective communication requires good interaction between team members. ارتباط موثر نیازمند تعامل خوب بین اعضای تیم است.
شرط، وضعیت مثال: The doctor explained the patient's medical condition to her family. پزشک وضعیت پزشکی بیمار را به خانواده او توضیح داد.
مرغ مثال: We're having roasted chicken for dinner tonight. امشب برای شام مرغ سرخ شده داریم.
موفق، پرفروش مثال: The company launched a successful marketing campaign. شرکت یک کمپین بازاریابی موفق راه اندازی کرد.
فقیر، بدبخت مثال: Many people in that area live in poor conditions. بسیاری از مردم در آن منطقه در شرایط بدبختی زندگی می کنند.
موضوع، مبحث مثال: The professor discussed various topics during the lecture. استاد در طول سخنرانی، موضوعات مختلفی را بررسی کرد.
تلفن، گوشی مثال: She picked up the phone to make a call. او گوشی را برداشت تا تماسی بگیرد.
طرح، برنامه، نقشه مثال: The government has proposed a new economic scheme to boost growth. دولت یک طرح اقتصادی جدید را برای افزایش رشد پیشنهاد کرده ...
اساسی، اصلی مثال: Good communication skills are fundamental in any job. مهارت های خوب ارتباطی در هر شغلی اساسی هستند.
کم کردن، فروکش کردن، آرام شدن مثال: After the storm, the winds began to subside. بعد از طوفان، بادها شروع به کم شدن کردند.
رسیدن، دسترسی، دستیابی مثال: He reached the top of the mountain after hours of climbing. او پس از ساعت ها صعود به قله کوه رسید.
غارت کردن، سرقت کردن مثال: Pirates plundered the treasure from the ship. دزدان دریایی گنجینه را از کشتی غارت کردند.
جریان لایه ای هوا، جریان هوای صاف مثال: In cleanrooms, engineers aim to maintain laminar airflow to minimize contamination. در اتاق های تمیز، مهندسا ...
بزرگی، اندازه، قدرت مثال: The magnitude of the earthquake was immense. بزرگی زمین لرزه بسیار بود.
یک، یکی مثال: She took one cookie from the jar. او یک کلوچه از بطری گرفت.
مرکز، هسته مثال: The core of the issue lies in misunderstanding. مرکز مسئله در سوءتفاهم است.
به طور قابل توجه، چیزی که اهمیت زیادی داشته باشد مثال: Her work has improved significantly. کار او به طور قابل توجهی بهتر شده است.
انتشار دادن، چاپ کردن مثال: The author plans to publish a new book next year. نویسنده قصد دارد سال آینده یک کتاب جدید را منتشر کند.
به طور متزاید، در حال افزایش مثال: The prices are increasingly going up. قیمت ها به طور متزاید در حال افزایش است.
قرمز، سرخ مثال: The apple was bright red. سیب رنگ قرمز روشنی داشت.
شن، ماسه مثال: The children played in the sand at the beach. بچه ها در ساحل با ماسه بازی می کردند.
در واقع، واقعاً، به واقعیت مثال: Indeed, it was a difficult decision. در واقع، این یک تصمیم دشوار بود.
مشاهده گر، دیدگاه، ناظر مثال: The observer noted the changes in the sky. مشاهده گر تغییرات آسمان را متوجه شد.
ضبط کردن، سابقه، رکورد مثال: She broke the record for the fastest time. او رکورد سریعترین زمان را شکست.
استثنا، استثنایی مثال: He is an exception to the rule. او استثنایی است به قاعده.
ماسک، پنهان کردن، پوشاندن مثال: She wore a mask to protect herself from the dust. او ماسکی را برای محافظت از خود در برابر غبار پوشید.
تحمل کردن، تجربه کردن مثال: He had to undergo surgery last year. او سال گذشته مجبور به جراحی شد.
به طور مکرر، بارها و بارها مثال: He repeatedly asked her not to call him again. او بارها و بارها از او خواست که دوباره به او زنگ نزند.
قسم خوردن، سوگند دادن مثال: He swore to tell the truth. او قسم خورد که حقیقت را بگوید.
فرهنگی، مربوط به فرهنگ مثال: We went to see a cultural exhibition. ما به دیدن یک نمایشگاه فرهنگی رفتیم.
ورزشی، ورزشکارانه مثال: She has always been very athletic. او همیشه بسیار ورزشکارانه بوده است.
ارزشمند، گرانقیمت مثال: This painting is very valuable. این نقاشی بسیار ارزشمند است.
به ندرت، کمتر مثال: He rarely goes to the movies. او به ندرت به سینما می رود.
سرمایه گذار مثال: The investor decided to put money into the startup. سرمایه گذار تصمیم گرفت پولش را در شرکت نوپا قرار دهد.
قویسلینگ ( شخصیت تاریخی نروژی که همکاری با آلمان نازی داشت ) مثال: Quisling's collaboration with the Nazis is widely condemned. همکاری قویسلینگ با ...
پست، نامه، ایمیل مثال: I received a letter in the mail today. امروز یک نامه از طریق پست دریافت کردم.
جواهر، گوهر مثال: She wore a beautiful jewel around her neck. او یک جواهر زیبا روی گردنش داشت.
عالی، برجسته مثال: She received excellent feedback on her project. او بازخورد عالی برای پروژه اش دریافت کرد.
انبار، کلنگی، انباره مثال: The tools are kept in the shed behind the house. ابزارها در انبار پشت خانه نگهداری می شوند.
بهم خوردن، از یکدیگر جدا شدن مثال: They used to be friends, but they had a falling out. آن ها قبلاً دوستان بودند، اما از هم جدا شدند.
انتزاع، انتظام، گمراهی مثال: The concept of justice is often an abstraction. مفهوم عدالت اغلب انتزاعی است.
انتقام گرفتن، پاسخ دادن مثال: He decided to retaliate against the unfair treatment. او تصمیم گرفت به برخورد متقابل با برخورد ناعادلانه بپردازد.
سه برداری مثال: Trivector analysis is a common technique in physics. تجزیه و تحلیل سه برداری یک تکنیک رایج در فیزیک است.
سن، عصر، دوره زمانی مثال: With age comes wisdom. با سن، حکمت نیز فرا می آید.
برجسته، معروف، مهم مثال: She is a prominent figure in the field of medicine. او یک شخصیت برجسته در زمینه پزشکی است.
تکانه، لرزش، لرزه مثال: The sudden jerk of the train caught us off guard. تکانه ناگهانی قطار ما را غافلگیر کرد.
عکس العمل معاکس، پس زمینه مثال: The controversial decision led to a backlash from the public. تصمیم مورد اختلاف، منجر به واکنش معاکس مردم شد.
اعتماد کردن، اعتماد مثال: She placed her trust in her best friend. او اعتماد خود را به بهترین دوستش گذاشت.
مشتق کردن، به دست آوردن مثال: The word "happiness" is derived from "happy. " کلمه "خوشبختی" از "خوشحال" مشتق شده است.
ریه مثال: Smoking can damage the lungs. سیگار کشیدن می تواند ریه ها را آسیب بزند.