پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
بازیابی، بهبود مثال: Her recovery from illness was slow but steady. بازیابی او از بیماری کند اما پیوسته بود.
وسیع، بزرگ مثال: The desert stretched out as a vast expanse. کویر به عنوان یک وسعت بزرگ پیچیده بود.
زمین، قطعه زمین، طرح مثال: The farmer owned a plot of land for farming. کشاورز زمینی برای کشاورزی داشت.
هسته ای، اتمی مثال: Nuclear energy has both benefits and risks. انرژی هسته ای هم فواید و هم خطراتی دارد.
سریع، تند مثال: He ran a quick race and won. او مسابقه ای تند دوید و برنده شد.
بلند، بالا مثال: The mountain peak is very high. قله کوه بسیار بلند است.
گفتن، اظهار کردن مثال: She didn't say anything about the incident. او درباره این واقعه چیزی نگفت.
رنج بردن، زحمت کشیدن مثال: She suffered from a severe headache. او از سردرد شدید رنج می برد.
کاغذ مثال: He wrote his thoughts down on a piece of paper. او افکار خود را روی یک برگه کاغذ نوشت.
خارج از کشور، در خارج مثال: She studied abroad for a year. او یک سال در خارج از کشور تحصیل کرد.
داخل، درون مثال: The keys are inside the drawer. کلیدها درون کشو هستند.
دقیق، صحیح مثال: Her prediction was accurate. پیش بینی او دقیق بود.
فلسطینی، مربوط به فلسطین مثال: Many Palestinians seek peace in the region. بسیاری از فلسطینی ها به دنبال صلح در منطقه هستند.
خودش، خودشان، خود مثال: The car parked itself in the garage. ماشین خودش را در گاراژ پارک کرد.
سر از پس به جلو حرکت دادن به عنوان نشانه تایید یا تفهیم مثال: She nodded in agreement. او سر خود را به تأیید حرکت داد.
آجر مثال: The house was built with red bricks. خانه با آجرهای قرمز ساخته شد.
فنی، تخصصی مثال: She has a technical background in computer science. او پیش زمینه ای فنی در علوم کامپیوتر دارد.
بازو، اسلحه مثال: He injured his arm while playing football. او بازویش را در حین بازی فوتبال زخمی کرد.
فعل مثال: "Run" is a verb. "دویدن" یک فعل است.
عکس مثال: I took a photograph of the beautiful sunset. من عکسی از غروب زیبا گرفتم.
برای مثال: I bought some flowers for my mother's birthday. من برای تولد مادرم چند گل خریدم.
پناهنده، پناه جو مثال: The refugees fled their war - torn country in search of safety. پناهندگان از کشوری که درگیر جنگ بود، برای یافتن امنیت فرار کر ...
عمر، زندگی مثال: She achieved many things over her lifetime. او در طول عمر خود بسیاری از اهداف را دست یافت.
پیشنهاد دادن، ارائه کردن مثال: He proposed to his girlfriend on Valentine's Day. او در روز ولنتاین به دوست دخترش پیشنهاد ازدواج کرد.
منصوب کردن، تعیین کردن مثال: The company decided to appoint a new manager for the department. شرکت تصمیم گرفت یک مدیر جدید برای بخش را منصوب کند.
ارث، میراث مثال: The artist's legacy includes numerous paintings and sculptures. میراث هنرمند شامل تعداد زیادی نقاشی و مجسمه است.
شامل بودن، حاوی بودن مثال: The box contained various items, including books and toys. جعبه شامل اقلام مختلفی بود، از جمله کتاب ها و اسباب بازی ها.
مگر اینکه مثال: I won't go to the party unless you come with me. من به مهمانی نمی روم مگر اینکه شما با من بیایید.
کشتن مثال: The hunter aimed carefully and killed the deer with one shot. شکارچی با دقت هدف گرفت و با یک شلیک گوزن را کشت.
بدون شک، قطعاً مثال: She will certainly be at the meeting tomorrow. او فردا قطعاً در جلسه حاضر خواهد شد.
ترس، هراس مثال: The fear of failure held him back from trying new things. ترس از شکست او را از امتح
دانشمند، عالم مثال: He was recognized as a leading scholar in his field. او به عنوان یک دانشمند برجسته در زمینه خود شناخته شد.
صدمه، خسارت مثال: The storm caused extensive damage to the town. طوفان خسارت های گسترده ای به شهر وارد کرد.
هواپیما، هواگرد مثال: The airport is busy with incoming and outgoing aircraft. فرودگاه با هواپیماهای ورودی و خروجی شلوغ است.
یادداشت، توجه داشتن مثال: He made a note of the important points in the meeting. او نکات مهم جلسه را یادداشت کرد.
حلقه، حلقه زدن مثال: He proposed to her with a diamond ring. او با یک حلقه الماس به او پیشنهاد ازدواج کرد.
جلوگیری کردن، پیشگیری کردن مثال: Wearing sunscreen can prevent sunburn. استفاده از ضدآفتاب می تواند از سوختگی ناشی از آفتاب جلوگیری کند.
استخر، انباشتن، اشتراک گذاشتن مثال: They decided to go for a swim in the pool. آن ها تصمیم گرفتند که به استخر بروند و شنا کنند.
گسترش دادن، گسترش یافتن مثال: The company plans to expand its operations internationally. شرکت قصد دارد عملیات خود را به صورت بین المللی گسترش دهد.
مشغول کردن، جذب کردن مثال: The teacher tried to engage the students in a discussion. معلم سعی کرد دانش آموزان را در یک بحث مشغول کند.
ارتباط، ارتباطات مثال: Good communication is essential for a healthy relationship. ارتباط خوب برای یک رابطه سالم ضروری است.
زمینه، میدان مثال: She works in the field of environmental science. او در زمینه علوم محیطی کار می کند.
جیب مثال: He found some change in his pocket. او پول کمی را در جیب خود پیدا کرد.
نقاشی، طراحی مثال: The drawing of the landscape was incredibly detailed. نقاشی منظره بسیار جزئیات دار بود.
مغز، ذهن مثال: The brain controls all functions of the body. مغز کلیه عملکردهای بدن را کنترل می کند.
نمونه، نمونه برداری مثال: The scientist collected a sample of soil from the field for analysis. دانشمند نمونه ای از خاک را از مزرعه برای تجزیه و تح ...
آواز خواندن مثال: She loves to sing in the choir every Sunday. او عاشق خواندن در گروه کورال هر یکشنبه است.
عنوانی برای خانم ها که معمولاً قبل از نام شان استفاده می شود. این عنوان هم برای افراد مجرد و هم متاهل استفاده می شود. مثال: Ms. Smith is the new ma ...
دوره، مدت، ترم مثال: The president's term in office lasted four years. دوره ریاست جمهوری چهار سال طول کشید.
عمیق، عمیقاً The water in the lake is very deep. آب دریاچه بسیار عمیق است.