verb

/ˈvɜːrb//vɜːb/

معنی: فعل، کلمه، لغت
معانی دیگر: کارواژه، (دستور زبان)، مربوط به صدا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: verbless (adj.)
• : تعریف: in grammar, a word that communicates a state of being or an action and that usu. has inflected forms to indicate tense, voice, mood, or agreement with a subject or object.

جمله های نمونه

1. finite verb
فعل خود ایستا

2. impersonal verb
فعل غیرشخصی

3. irregular verb
فعل بی قاعده

4. the verb "burgle" is a back-formation from the noun "burglar"
فعل burgle از اسم burglar پس سازی شده است.

5. transitive verb
فعل متعدی

6. phrasal verb
(دستور زبان) فعل مرکب

7. a radical verb form
شکل بنیادی فعل

8. a singular verb
فعل مفرد

9. a transitive verb takes an object
فعل متعدی مفعول می گیرد.

10. a versatile verb
نعل چندشقی

11. the agreement of a verb and the pronoun that precedes it
مطابقت فعل با ضمیری که قبل از آن می آید

12. the word "fell" is a causative verb meaning "to cause to fall"
واژه ی "fell" فعلی سببی است به معنی ((سبب افتادن شدن)).

13. what is the past tense of the verb "write"?
زمان گذشته ی فعل "write" چیست ؟

14. "am" is one of the forms of the verb "be"
"am" یکی از وجوه فعل "be" است.

15. This is an adjunct to the verb.
[ترجمه گوگل]این ضمیمه فعل است
[ترجمه ترگمان]این یک کمکی به the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. In the phrase 'you are', the verb 'are' is in the second person and the word 'you' is a second-person pronoun.
[ترجمه گوگل]در عبارت «تو هستی»، فعل «آری» به صورت دوم شخص و کلمه «تو» ضمیر دوم شخص است
[ترجمه ترگمان]در عبارت شما، فعل در شخص دوم است و کلمه شما (pronoun)شخص دوم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In 'walk slowly', the adverb 'slowly' modifies the verb 'walk'.
[ترجمه گوگل]در "آهسته راه رفتن"، قید "آهسته" فعل "راه رفتن" را تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]در راه رفتن به آرامی، لامپ به آرامی حرکت فعل را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. In narrative, the reporting verb is in the past tense.
[ترجمه گوگل]در روایت، فعل گزارش در زمان گذشته است
[ترجمه ترگمان]در روایت، فعل گزارش در زمان گذشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. In 'while I was washing my hair', the verb is in the imperfect.
[ترجمه گوگل]در «وقتی موهایم را می شستم»، فعل در حالت ناقص است
[ترجمه ترگمان]در حالی که من موهایم را شستم، فعل در ذهن ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The subject of a sentence and its verb must agree in number.
[ترجمه گوگل]فاعل جمله و فعل آن باید از نظر تعداد با هم هماهنگ باشند
[ترجمه ترگمان]موضوع یک جمله و فعل آن باید با عدد مطابقت داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The past of the verb 'take' is 'took'.
[ترجمه گوگل]ماضی فعل «گرفتن» «گرفت» است
[ترجمه ترگمان]گذشته فعل و انفعال فعل و انفعال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعل (اسم)
act, action, verb, deed, work

کلمه (اسم)
word, verb, parol, mot

لغت (اسم)
word, verb, vocabulary

تخصصی

[کامپیوتر] فعل ؛ دستور العمل انجام عملی

انگلیسی به انگلیسی

• part of speech used to express action or state of being or the relationship between the subject and object in a sentence (grammar)
in grammar, a verb is a word which you use with a subject to say what someone or something does, or what happens to them.

پیشنهاد کاربران

فعل
مثال: "Run" is a verb.
"دویدن" یک فعل است.
از نظر ریشه شناسی به معنای گفتن هست.
مثال:
Proverb
Verbal
verbose
Verbatim
Verbalize
Verbosity
Verbiage
Verve
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : verbalize
✅️ اسم ( noun ) : verb / verbiage
✅️ صفت ( adjective ) : verbal / verbatim
✅️ قید ( adverb ) : verbally / verbatim
کنش
افعال - فعل - کلمه - لغت
verb ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: فعل
تعریف: یکی از مقوله های اصلی واژگانی و عنصر اصلی گزاره در جمله که بر فعالیت یا فرایند دلالت دارد و تمایزاتی صرفی مانند زمان و شخص و شمار و نمود و وجه و جهت را نشان می دهد
دستورالعمل
فعالان، فعالیت، فعال
فعل مثل read , run و . . . .
در هر زمانی اسم فعل ثابت ابت
فعل
افعال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس