belief

/bəˈliːf//bɪˈliːf/

معنی: اعتماد، گمان، اعتقاد، باور، عقیده، ایمان
معانی دیگر: راست پنداشتن، باور کردن، اطمینان کردن به، اعتماد داشتن به، ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، آوری داشتن، پنداشتن، گمان داشتن، فکر کردن، معتقدات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a strong opinion; conviction.
مترادف: conviction, presumption
متضاد: doubt
مشابه: assumption, idea, impression, judgment, notion, opinion, persuasion, position, supposition, theory, trust, view, viewpoint

- It is her belief that all humans are basically good.
[ترجمه Hasan] به عقیده او همه انسان ها بطور کلی خوبی هستند
|
[ترجمه بهار] به عقیده او همه انسان ها اساسا خوب هستند.
|
[ترجمه گوگل] اعتقاد او این است که همه انسان ها اساساً خوب هستند
[ترجمه ترگمان] باور او این است که همه انسان ها اساسا خوب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: trust in a person, thing, idea, or system of ideas; confidence.
مترادف: confidence, faith, trust
متضاد: disbelief, doubt, unbelief
مشابه: acceptance, dependence, reliance, suspicion

- The coach's belief in me helped me to succeed.
[ترجمه گوگل] اعتقاد مربی به من به من کمک کرد تا موفق شوم
[ترجمه ترگمان] اعتقاد مربی به من به من کمک کرد موفق شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a notion or idea accepted as true, esp. a religious doctrine.
مترادف: creed, doctrine, dogma, gospel, tenet
مشابه: axiom, canon, concept, faith, line, principle, teaching

- Some religions hold the belief that the human soul lives on after the body dies.
[ترجمه zizi] برخی مذهب ها باور دارند که پس از مرگ بدن روح زنده می ماند
|
[ترجمه گوگل] برخی از ادیان معتقدند که روح انسان پس از مرگ بدن زنده می ماند
[ترجمه ترگمان] برخی از مذاهب این باور را دارند که روح انسان بعد از می میرد بدن جان خود را از دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. belief in the existence of god needs no proof
ایمان به وجود خدا نیازی به اثبات ندارد.

2. belief in the inequality of sexes and races
اعتقاد به نابرابری مرد و زن و نژادها

3. beyond belief
باورنکردنی (آن سوی مرز باور)

4. my belief in the goodness of human nature
ایمان من به پاکی سرشت انسان

5. strong belief
ایمان راسخ

6. the belief in god is conjoined with a belief in afterlife
اعتقاد به خدا با اعتقاد به عالم باقی توام است.

7. the belief in hell presupposes the existence of life after death
اعتقاد به دوزخ بر این فرض استوار است که پس از مرگ هم زندگی وجود دارد.

8. the belief in the great perhaps
اعتماد به زندگی پس از مرگ

9. beyond belief
باور نکردنی

10. a popular belief among farmers
عقیده ی رایج در میان کشاورزان

11. an impregnable belief
اعتقاد تزلزل ناپذیر

12. his firm belief in parliamentary democracy
عقیده ی راسخ او به دموکراسی پارلمانی

13. i have belief in his skill
به مهارت او اطمینان دارم.

14. that ancient belief keeps peeping out in different places
(مجازی) آن باور قدیمی دایما سر از جاهای مختلف بر می آورد.

15. in the belief that
به این باور که،به این گروش که

16. contrary to popular belief
برخلاف باور همگان

17. a story that transcends belief
داستانی که باور کردنی نیست

18. he still hugs his belief in ghosts
او هنوز هم اعتقاد خود به ارواح را ول نکرده است.

19. the maintenance of this belief was not rational
پافشاری روی این عقیده منطقی نبود.

20. to the best of my belief
بنا بر عقیده ی راسخ من

21. an intolerant regime that wanted to impose one belief on everyone else
نظام سنگاشگری که می خواست یک اعتقاد را بر همه تحمیل کند

22. he established the unity of all people upon the belief in god
او همبستگی همه ی مردمان را بر پایه ی اعتقاد به خدا استوار کرد.

23. It is my belief that we will find a cure for cancer in the next ten years.
[ترجمه گوگل]اعتقاد من این است که در ده سال آینده درمانی برای سرطان پیدا خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]این اعتقاد من است که طی ده سال آینده درمان سرطان را پیدا خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She remained resolute in her belief that the situation would improve.
[ترجمه گوگل]او در این باور که اوضاع بهتر خواهد شد، مصمم بود
[ترجمه ترگمان]او در این باور راسخ بود که اوضاع بهبود خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. She professed a belief in God.
[ترجمه گوگل]او به خدا اعتقاد داشت
[ترجمه ترگمان]او به خدا اعتقاد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. His religious belief was always hedged with doubt.
[ترجمه گوگل]اعتقاد مذهبی او همیشه با شک و تردید پر شده بود
[ترجمه ترگمان]ایمان دینی او همواره با شک و تردید از بین می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The incident has shaken my belief in the police.
[ترجمه گوگل]این حادثه باور من را نسبت به پلیس متزلزل کرده است
[ترجمه ترگمان]این حادثه باعث تزلزل ایمان من به پلیس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. That man has a strong belief in God.
[ترجمه گوگل]آن مرد اعتقاد قوی به خدا دارد
[ترجمه ترگمان] اون مرد به خدا اعتقاد قوی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He deceived us into the belief that he was an honest man.
[ترجمه گوگل]او ما را فریب داد تا باور کنیم که او مردی صادق است
[ترجمه ترگمان]او ما را فریب داد که او مرد شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. It is my belief that nuclear weapons are immoral.
[ترجمه گوگل]اعتقاد من این است که سلاح های هسته ای غیراخلاقی هستند
[ترجمه ترگمان]این اعتقاد من است که سلاح های هسته ای غیراخلاقی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اعتماد (اسم)
affiance, confidence, trust, faith, reliance, belief, credence, fideism

گمان (اسم)
doubt, supposition, impression, aim, assumption, opinion, belief, guess, conjecture, surmise, thought, idea

اعتقاد (اسم)
opinion, confidence, trust, faith, belief, credence

باور (اسم)
faith, belief, credence

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

ایمان (اسم)
trust, faith, belief, credo

تخصصی

[زمین شناسی] باور، عقیده، اعتقاد، فرضیهای درباره یک فرآیند یا موقعیت.

انگلیسی به انگلیسی

• opinion, creed; religion, faith
belief is a feeling of certainty that something exists, is true, or is good.

پیشنهاد کاربران

باور، اعتقاد
مثال: His belief in the power of positivity helped him overcome many challenges.
اعتقاد او به قدرت مثبت اندیشی به او کمک کرد تا با بسیاری از چالش ها مقابله کند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : believe
✅️ اسم ( noun ) : belief / believability / believer
✅️ صفت ( adjective ) : believable
✅️ قید ( adverb ) : believably
اعتقاد عقیده اعتماد
دوستان عزیز با breif که معنی خلاصه کردن هست قاطی نشه
Belief:باور ، اعتقاد
Brief:خلاصه کردن
اعتقاد داشتن، ایمان داشتن
عقیده، گمان ، باور
ایمان ، اعتقاد ، باور ، عقیده
his belief in God gave him hope during difficult times
اعتقاد او به خدا در زمان های سخت به او امید می داد 🍁🍁
باور credence
Your son is like your kind belief and kindness
You teach your son and mother the respect and dignity of the woman and mother
پسر تو همانند باور و مهربانی و باایمانی توست
تو حرمت زن و وقار زن و مادر را به پسرت تعلیم بده
...
[مشاهده متن کامل]

( پسر شما مانند اعتماد و مهربانی شماست
شما پسر و مادر خود را به احترام و شرافت زن و مادر آموزش می دهید )

مترادف:believe
باور، اعتقاد

بپرس