expense

/ɪkˈspens//ɪksˈpɛns/

معنی: هزینه، خرج، بر امد، مصرف
معانی دیگر: مبلغ، اجرت، پرداخت، (مهجور) مصرف، گسارش، صرف، هدر دادن، مایه ی خرج، موجب هزینه، (جمع) مخارج، هزینه ها (به ویژه هزینه های مربوط به امور بازرگانی یا اداری یا ملکی)، به عنوان هزینه ذکر کردن، (در فهرست مخارج) وارد کردن، به حساب گذاشتن، مخارج مصرف، فدیه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: at the expense of
(1) تعریف: something given or paid out, such as money, effort, or time, esp. in return for something else; cost.
مترادف: cost, expenditure, outlay
مشابه: disbursement, loss, reckoning

(2) تعریف: a cause of giving or paying out.
مترادف: cost
مشابه: charge, debit, price

(3) تعریف: loss or sacrifice.
مترادف: cost, loss, price, sacrifice
مشابه: detriment, forfeit, toll

- She gained fame at the expense of privacy.
[ترجمه Tina.hmd] او شهرت را به دست آورد حتی به قیمت از دست دادن ( ) حریم شخصی ( اش )
|
[ترجمه 08yyt] و شهرت را به دست آورد حتی به قیمت از دست دادن ( ) حریم شخصی ( اش )
|
[ترجمه گوگل] او به بهای حفظ حریم خصوصی به شهرت رسید
[ترجمه ترگمان] او به قیمت حفظ حریم خصوصی شهرت کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (often pl.) money cost incurred by the performance of work.
مترادف: allowance
مشابه: cost, expense account, outlay, overhead

جمله های نمونه

1. the expense of spirit in a waste of shame
(شکسپیر) به هدر دادن روح در باتلاقی از شرم

2. at the expense of
به حساب،به هزینه ی،به قیمت

3. even at the expense of rupturing arab unity
حتی به قیمت از هم گسیختن اتحاد اعراب

4. he padded the expense account
او در صورت هزینه ها دست برد (و آنها را بیشتر جلوه داد).

5. to load an expense account
در صورت هزینه ها دستکاری کردن

6. at great (little) expense
با هزینه ی بسیار (یا کم)

7. she put me to the expense of a new car
خرج یک اتومبیل تازه را به گردنم گذاشت.

8. a car can be a considerable expense
اتومبیل می تواند خیلی خرج داشته باشد.

9. to purchase one's life at the expense of one's honor
با از دست دادن شرافت جان خود را خریدن

10. he wanted to spare his parents the expense of sending him to college
او می خواست هزینه ی دانشگاه رفتن خود را به والدینش تحمیل نکند.

11. he was sent to school at government's expense as reparation for the death of his father
برای جبران مرگ پدرش او را به خرج دولت به مدرسه فرستادند.

12. it is not wise to achieve economy at the expense of quality
صرفه جویی با فدا کردن کیفیت عاقلانه نیست.

13. he was successful in business but it was done at the expense of his health
او در کاسبی موفق بود ولی این موفقیت به قمیت سلامتی او تمام شد.

14. He traveled at his company's expense.
[ترجمه گوگل]او با هزینه شرکت خود سفر کرد
[ترجمه ترگمان]او به خرج شرکتش سفر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They purchased life at the expense of honour.
[ترجمه گوگل]آنها زندگی را به قیمت ناموس خریدند
[ترجمه ترگمان]آن ها زندگی را به قیمت شرف خریداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He's arranged everything, no expense spared.
[ترجمه گوگل]او همه چیز را ترتیب داده است، هیچ هزینه ای دریغ نمی کند
[ترجمه ترگمان]او ترتیب همه چیز را داده و هیچ هزینه ای ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Expense does not necessarily indicate worth.
[ترجمه گوگل]هزینه لزوماً نشان دهنده ارزش نیست
[ترجمه ترگمان]هزینه ها لزوما نشان دهنده ارزش نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The bridge was built at public expense.
[ترجمه گوگل]این پل با هزینه عمومی ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]این پل با هزینه عمومی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The results are well worth the expense.
[ترجمه گوگل]نتایج به خوبی ارزش هزینه کردن را دارد
[ترجمه ترگمان]نتایج به خوبی به خرج داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She rationalized the expense by saying that the costly carpet she had bought would last longer than a cheaper one.
[ترجمه گوگل]او با گفتن اینکه فرش گرانقیمتی که خریده است، بیشتر از فرش ارزان‌تر دوام می‌آورد، این هزینه را توجیه کرد
[ترجمه ترگمان]او این هزینه را توجیه کرد و گفت که این فرش گران قیمت که او خریده بود بیشتر از قیمت ارزان تر تمام می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هزینه (اسم)
expenditure, tab, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, toll, voucher

خرج (اسم)
expenditure, charge, cost, outgo, disbursement, expense, outlay, input

بر امد (اسم)
expenditure, issue, result, consequence, expense, outcome

مصرف (اسم)
expenditure, use, utilization, expense, consumption, waster, expenditures, expenses

تخصصی

[حسابداری] هزینه
[ریاضیات] هزینه، خرج

انگلیسی به انگلیسی

• cost, price, payment
expense is the money that something costs or that you need to pay for something.
your expenses are the money you spend while doing something connected with your work, which is paid back to you afterwards.
if you do something at someone's expense, they provide the money for it.
if you make a joke at someone's expense, you do it to make them seem foolish.
if you achieve something at someone's expense, you do it in a way that harms them.

پیشنهاد کاربران

هزینه
مثال: We need to keep track of our expenses.
ما باید هزینه هایمان را رصد کنیم.
هزینه
پول
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : expend
✅️ اسم ( noun ) : expenditure / expense
✅️ صفت ( adjective ) : expendable / expensive
✅️ قید ( adverb ) : expensively
at the expense of
به بهای زیان رسیدن به یا به بهای زیان رساندن به
به بهای از دست دادن
He built up the business at the expense of his health
more expense
وقتی که اینو میگن یعنی اینکه بیشتر در میاد برامون.
at the expense of sth : در ازای . . . ، به قیمت . . .
بریز و بپاچ، هزینه اضافی
هدر دادن
● هزینه
● on expenses:
یعنی روی فاکتور ( اینجا expenses معنی فاکتور میده )
● at the expenses of sb/sth:
در عوض انجامِ، هزینه ی ، جبرانِ
● at sb's expenses
به حساب
هزینه ( عملیاتی یا جاری ) .
( Operating Expense ( Opex
به معنای هزینه های عملیاتی یا جاری است.
مقایسه کنید با
Expenditure
در
( Capital Expenditure ( Capex
به معنای هزینه های سرمایه ای یا هزینه های احداث.
...
[مشاهده متن کامل]

به تفاوت مفهوم Expenditure و Expense دقت کنید. در ارزیابی پروژه Expenditure مستهلک می شود اما Expense مستهلک نمی شود.

هزینه جاری ( هزینه کسرشونده از درآمد دوره مالی ) - به حساب جاری منظورکردن ( انتقال هزینه دارایی ثابت از ترازنامه به سود زیان )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس