پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
شاعر مثال: She is known as a talented poet. او به عنوان یک شاعر با استعداد شناخته می شود.
بی خانمان مثال: The city has programs to help the homeless. شهر برنامه هایی برای کمک به بی خانمان ها دارد.
نتیجه مثال: The experiment produced unexpected results. آزمایش نتایج غیرمنتظره ای را به دنبال داشت.
شهرک مثال: She grew up in a small town in the countryside. او در یک شهرک کوچک در حومه شهر بزرگ بزرگ شد.
آموزشی مثال: They provide educational resources for children. آن ها منابع آموزشی را برای کودکان فراهم می کنند.
قاشق غذاخوری مثال: Add one tablespoon of sugar to the mixture. یک قاشق غذاخوری شکر به مخلوط اضافه کنید.
ناتوانی مثال: The organization provides support for people with disabilities. این سازمان حمایتی برای افراد ناتوان فراهم می کند.
درصد مثال: A large percentage of the population is unemployed. یک درصد بزرگی از جمعیت بیکار است.
روشن مثال: The stars were bright in the night sky. ستاره ها در آسمان شب روشن بودند.
پا مثال: He hurt his foot while playing soccer. او در حین بازی فوتبال به پاش آسیب رساند.
داستان مثال: She told an interesting story about her travels. او داستان جالبی از سفرهایش را گفت.
دانشگاه مثال: He studied engineering at the college. او در دانشگاه مهندسی خواندند.
وانمود کردن مثال: He pretended not to notice her arrival. او وانمود کرد که متوجه ورود او نشده.
وضعیت مثال: The economic situation in the country was unstable. وضعیت اقتصادی کشور ناپایدار بود. *آموزش زبان انگلیسی، ترکی استانبولی، اسپانیایی و ...
در داخل مثال: The keys are within the drawer. کلیدها در داخل کشو هستند.
هر چیزی مثال: You can choose whatever you like from the menu. می توانید هر چیزی که دوست دارید از منو انتخاب کنید.
پرداختی مثال: He made the payment for the goods. او پرداختی را بابت کالاها انجام داد.
بی تزلزل مثال: His artless demeanor won over everyone he met. نحوه بی تزلزل او، همه را کسب وکار کرد که با او ملاقات کردند.
تماشا کردن مثال: They watched the sunset from the beach. آن ها غروب آفتاب را از ساحل تماشا کردند.
قدر دانستن مثال: I appreciate your help with the project. من کمک شما را در پروژه قدردانی می کنم.
به صورت خلاصه مثال: He explained the situation briefly before leaving. او وضعیت را به صورت خلاصه توضیح داد قبل از اینکه برود.
لبخند زدن مثال: She couldn't help but smile when she saw the puppy. او نتوانست جلوی خنده زدنش را بگیرد وقتی سگ کوچک را دید.
کلاه مثال: He wore a baseball hat to the game. او یک کلاه بیسبال به بازی پوشید.
پاسخ مثال: She waited for his response to her question. او منتظر پاسخ او به سوالش بود.
معمولی مثال: He followed his usual morning routine. او به روال صبحانه معمولی اش پیروی کرد.
خطا مثال: The mechanic identified a fault in the engine. مکانیک یک خطا در موتور شناسایی کرد.
خبرنگار مثال: The foreign correspondent reported on the conflict. خبرنگار خارجی درباره تضاد گزارش داد.
کلاس مثال: The students gathered in the classroom for the lecture. دانش آموزان برای سخنرانی در کلاس گرد هم آمدند.
مسواک مثال: He grabbed his toothbrush and began to brush his teeth. او مسواک خود را گرفت و شروع به مسواک زدن کرد.
شناختی مثال: The test measures cognitive abilities. آزمون توانایی های شناختی را اندازه گیری می کند.
مثبت مثال: She maintained a positive attitude despite the challenges. او با وجود چالش ها، نگرشی مثبت حفظ کرد.
تراشیدن مثال: He chipped away at the marble block to create a sculpture. او برای ایجاد یک مجسمه، به تراشیدن بلوک مرمر پرداخت.
تبلیغ مثال: She placed an ad in the local newspaper. او یک تبلیغ در روزنامه محلی قرار داد.
مواجهه کردن مثال: He had to confront his fear of public speaking. او باید با ترس از سخنرانی در جمع مواجهه کند.
شانس مثال: They faced impossible odds but never gave up. آن ها با شانس های غیرقابل انجام مواجه شدند اما هرگز تسلیم نشدند.
درونی مثال: He struggled with his inner demons. او با شیاطین درونی خود مبارزه می کرد.
تهدید مثال: The company received a bomb threat. شرکت یک تهدید بمب گذاری دریافت کرد.
سیلاب کردن مثال: Heavy rains can inundate low - lying areas. باران های شدید می توانند مناطق پایینی را سیلاب کنند.
اعتماد کردن مثال: I rely on public transportation to get to work. من برای رفتن به کار از حمل ونقل عمومی استفاده می کنم.
مصرف کننده مثال: The consumer demand for the product has increased. تقاضای مصرف کننده برای محصول افزایش یافته است.
بد مثال: Eating too much junk food is bad for your health. مصرف زیاد غذاهای ناسالم برای سلامتی شما بد است.
تیز مثال: The chef used a sharp knife to chop the vegetables. آشپز یک چاقوی تیز برای خرد کردن سبزیجات استفاده کرد.
اسید مثال: Be careful when handling concentrated acid. هنگام برخورد با اسید غلیظ، مراقب باشید.
رژیم مثال: The new regime implemented several reforms. رژیم جدید چندین اصلاح را اجرا کرد.
شوروی مثال: He studied the history of the Soviet Union. او تاریخ شوروی را مطالعه کرد.
افسر مثال: The police officer directed traffic at the intersection. افسر پلیس ترافیک را در تقاطع هدایت می کرد.
اقلیت مثال: The minority group advocated for equal rights. گروه اقلیت برای حقوق مساوی تبلیغ می کرد.
نمایش مثال: They attended a Broadway show last night. آن ها دیشب یک نمایش برادوی را تماشا کردند.
شرایط مثال: The contract outlines the terms of the agreement. قرارداد شرایط توافق را مشخص می کند.
نقره مثال: She wore a silver necklace to the party. او یک گردنبند نقره ای برای مهمانی انداخت.