disability

/ˌdɪsəˈbɪləti//ˌdɪsəˈbɪlɪti/

معنی: نا توانی، عجز، عدم قابلیت
معانی دیگر: نقص عضو، زمین گیری، معلولیت، آکمندی، فرنودی، محدودیت، کران بستگی، ناسودمندی، نداشتن مزیت، نقطه ی ضعف، کمبود، کمداشت، از کار افتادگی، (حقوق) عدم صلاحیت، ناشایستگی، عدم اهلیت، حجر

جمله های نمونه

1. disability benefits
مزایای از کارافتادگی

2. disability pension
حقوق بازنشستگی معلولیت،جیره ی آکمندی

3. physical disability
ناتوانی جسمی

4. lack of education was her greatest disability
نداشتن تحصیلات بزرگترین کمبود او بود.

5. She is deaf, but refuses to let her disability prevent her from doing what she wants to do.
[ترجمه گوگل]او ناشنوا است، اما اجازه نمی دهد معلولیت او را از انجام کاری که می خواهد بکند، باز دارد
[ترجمه ترگمان]او ناشنوا است اما اجازه نمی دهد از ناتوانی خود در انجام کاری که می خواهد انجام دهد جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Disability is a physical limitation on your life.
[ترجمه گوگل]ناتوانی یک محدودیت فیزیکی در زندگی شماست
[ترجمه ترگمان]معلولیت یک محدودیت فیزیکی در زندگی شماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His disability caused this thing to fail.
[ترجمه گوگل]معلولیت او باعث شد که این کار شکست بخورد
[ترجمه ترگمان]ناتوانی او باعث شکست این کار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Evans lives on disability because of an accident that left her paralyzed.
[ترجمه گوگل]ایوانز به دلیل تصادفی که باعث فلج شدن او شد، با معلولیت زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]اونز به دلیل حادثه ای که او را فلج کرده بود روی معلولیت زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They made no concessions to his disability.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ امتیازی برای معلولیت او قائل نشدند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ امتیازی به disability ندادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. People with this disability can cope well in most areas of life.
[ترجمه گوگل]افراد مبتلا به این ناتوانی می توانند در بیشتر زمینه های زندگی به خوبی از پس آن برآیند
[ترجمه ترگمان]افرادی که این معلولیت را دارند می توانند در بیشتر مناطق زندگی بخوبی از عهده برآیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He fought hard to overcome his disability.
[ترجمه گوگل]او برای غلبه بر معلولیت خود سخت مبارزه کرد
[ترجمه ترگمان]او برای غلبه بر ناتوانی خود سخت تلاش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Disability can make extra demands on financial resources.
[ترجمه گوگل]ناتوانی می تواند مطالبات بیشتری را برای منابع مالی ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]معلولیت می تواند تقاضاهای اضافی در مورد منابع مالی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I believe in the precept of 'Person first, disability second'.
[ترجمه گوگل]من به اصل "اول شخص، دوم ناتوانی" اعتقاد دارم
[ترجمه ترگمان]من به حکم یک نفر اول، از ناتوانی دوم اعتقاد دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've never considered my disability a hindrance, but other people have.
[ترجمه گوگل]من هرگز ناتوانی خود را مانعی در نظر نگرفته ام، اما افراد دیگر چنین کرده اند
[ترجمه ترگمان]تا به حال به این ناتوانی فکر نکرده بودم، اما بقیه مردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Disability increases with age .
[ترجمه گوگل]ناتوانی با افزایش سن افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]معلولیت با گذشت زمان افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He gets a disability pension from the Government because of his disabilities in a fire accident.
[ترجمه گوگل]او به دلیل معلولیت در حادثه آتش سوزی از دولت مستمری از کارافتادگی می گیرد
[ترجمه ترگمان]او به دلیل ناتوانی های خود در یک حادثه آتش سوزی، یک مقرری از کارافتادگی را از دولت دریافت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Trying to change attitudes to disability is an uphill struggle.
[ترجمه گوگل]تلاش برای تغییر نگرش نسبت به معلولیت یک مبارزه دشوار است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای تغییر نگرش ها نسبت به معلولیت یک مبارزه دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

عجز (اسم)
weakness, paralysis, impotence, impotency, entreaty, cry, impuissance, inability, disability, disablement, incapacity, insufficiency, incapability, imploration, insufficience

عدم قابلیت (اسم)
disability

تخصصی

[بهداشت] از کار افتادگی
[حقوق] حجر، عدم اهلیت قانونی، از کار افتادگی
[ریاضیات] از کار افتادگی

انگلیسی به انگلیسی

• lack of ability; defect, deformity, anything that causes lack of ability
a disability is a severe physical or mental illness that restricts the way that you can live your life.

پیشنهاد کاربران

Your disability shouldn't prevent you from shining.
کم توانی تو نباید جلوی درخشش تورا بگیرد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : disable
✅️ اسم ( noun ) : disablement / disability
✅️ صفت ( adjective ) : disabled
✅️ قید ( adverb ) : _
لام دوستان عزیز
باتوجه به اینکه کلمه معلولیت و معلول باعث ناراحتی افراد دارای ناتوانی میشه، از شما خواهشمندم از بکارگیری کلمه معلول و معلولیت تا حد امکان اجتناب کنید، هر کلمه دیگه ای جز این کلمه رو استفاده کنید. ممنون میشم
معلولیت و ناتوانی
mental disability : ناتوانی و عقب ماندگی ذهنی
محدودیت
disability ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: کم توانی
تعریف: خلل جسمی یا ذهنی که در بدو تولد یا در سیر زندگی به وجود می آید و برگشت پذیر نیست
نقص عضو
عدم توانایی
56years - old woman due to disability and lack of skills and talent from the faculty without admission and approval
, According to the regulations, must choose to stay at home
Work and chair position We are not allowed to accept him due to his inability to work with the computer system
...
[مشاهده متن کامل]

56 ساله - زن مسن به دلیل ناتوانی و کمبود مهارت و استعداد از دانشکده بدون پذیرش و تأیید
، طبق مقررات ، باید خانه ماندن را انتخاب کند
موقعیت کار و صندلی به دلیل عدم توانایی در کار با سیستم رایانه ای مجاز به پذیرش وی نیستیم

از کار افتادگی، معلولیت، کم توانی
پولی که دولت بابت معلولیت می دهد ( حق معلولیت )
دوستان اشتباه ترجمه کردند. معنی واژه disability میشه معلولیت. معلول به انگلیسی میشه disabled

به نظر من معلول
ناتوانی، نتوانستن
معلول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس