پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
بیشتر مثال: He wants more time to finish the project. او می خواهد بیشتر از زمان برای پایان دادن به پروژه داشته باشد.
دارو مثال: He takes a drug for his allergies. او برای حساسیت هایش دارو می خورد.
مبتذل مثال: He was considered an iconoclast for his radical ideas. او به دلیل ایده های رادیکالش به عنوان یک مبتذل شناخته می شد.
تعیین کردن مثال: It's difficult to determine the cause of the problem. تعیین دلیل مشکل سخت است.
فروش مثال: They had a huge sale at the store. آن ها یک فروش بزرگ در فروشگاه داشتند.
نوار مثال: She used tape to fix the broken frame. او از نوار برای تعمیر قاب شکسته استفاده کرد.
درخشش مثال: The sun began to shine brightly. خورشید شروع به درخشیدن به روشنی کرد.
او مثال: She is a doctor. او یک پزشک است.
مزیت مثال: One advantage of living in the city is access to public transportation. یکی از مزایای زندگی در شهر دسترسی به حمل و نقل عمومی است.
منظم مثال: She goes for a regular walk every morning. او هر صبح به صورت منظم پیاده روی می کند.
تضمین کردن مثال: He assured her that everything would be fine. او به او تضمین کرد که همه چیز خوب خواهد بود.
ویراستار مثال: The editor reviewed the article before publication. ویراستار مقاله را قبل از انتشار بررسی کرد.
مکزیکی مثال: They enjoyed Mexican food at the restaurant. آن ها در رستوران غذای مکزیکی لذت بردند.
تولید کردن مثال: The factory produces cars. کارخانه اتومبیل تولید می کند.
ستون مثال: The building had tall marble columns. ساختمان ستون های مرمری بلندی داشت.
گلف مثال: He plays golf every weekend. او هر آخر هفته گلف بازی می کند.
پوست مثال: She has sensitive skin. او پوست حساسی دارد.
ضربه مثال: He gave the door a knock. او به در ضربه زد.
پوشیدن مثال: He suited up for the meeting. او برای جلسه پوشید.
مواد مثال: The recipe calls for three main ingredients. دستور پخت سه ماده اصلی می خواهد.
ترکیب کردن مثال: She combined flour, sugar, and butter to make the cake. او آرد، شکر و کره را ترکیب کرد تا کیک بپزد.
شرط بندی کردن مثال: He bet on the horse race. او بر دواندن اسب شرط بندی کرد.
نگه داشتن مثال: He couldn't keep his promise. او نتوانست وعده اش را نگه دارد.
اخیراً مثال: The company made some changes in its recent policy. شرکت تغییراتی در سیاست اخیر خود ایجاد کرد.
پیشرفت مثال: He was pleased with the progress of the project. او از پیشرفت پروژه خوشحال بود.
زبان مثال: English is a widely spoken language. انگلیسی یکی از زبان های پرکاربرد است.
پای مثال: She baked an apple pie for dessert. او یک پای سیب برای دسر پخت.
همه چیز مثال: She packed everything she needed for the trip. او همه چیزی که برای سفر نیاز داشت را بسته بندی کرد.
قدرت / اختیار مثال: The police have the authority to arrest suspects. پلیس اختیار دارد مظنونان را دستگیر کند.
دنبال کردن مثال: He followed the car to see where it was going. او ماشین را دنبال کرد تا ببیند به کجا می رود.
عدالت مثال: Everyone deserves justice. همه به عدالت حق دارند.
بخش مثال: She works in the marketing department. او در بخش بازاریابی کار می کند.
اسپانیایی مثال: He speaks Spanish fluently. او به زبان اسپانیایی روان صحبت می کند.
ناگوار مثال: The situation took an untoward turn. وضعیت به ناگواری تغییر کرد.
کشاورزی مثال: He studied agricultural science in college. او در دانشگاه علوم کشاورزی خواند.
تبدیل کردن مثال: They want to convert the garage into an office. آن ها می خواهند گاراژ را به دفتری تبدیل کنند.
با هم مثال: They worked together on the project. آن ها با هم روی پروژه کار کردند.
کاپیتان مثال: The captain of the ship announced that they would arrive soon. کاپیتان کشتی اعلام کرد که آن ها به زودی می رسند.
حضور داشتن مثال: She decided to attend the conference. او تصمیم گرفت در کنفرانس حضور داشته باشد.
متر مثال: The garden is twenty meters long. باغ بیست متر طول دارد.
بعداً مثال: We can discuss this later. می توانیم درباره این موضوع بعداً بحث کنیم.
عصر مثال: They went for a walk in the park in the afternoon. آن ها عصر به پارک رفتند تا قدم بزنند.
چرا مثال: She wondered why he hadn't called. او تعجب کرد چرا او تماس نگرفته بود.
شناسایی کردن مثال: The police were able to detect fingerprints at the scene. پلیس توانستند اثر انگشت را در محل وقوع شناسایی کنند.
زندگی کردن مثال: They live in a small apartment downtown. آن ها در یک آپارتمان کوچک در وسط شهر زندگی می کنند.
گسترش دادن مثال: They decided to extend the deadline for the project. آن ها تصمیم گرفتند مهلت پروژه را گسترش دهند.
چوب بلند مثال: He used a pole to pick apples from the tree. او از یک چوب بلند برای چیدن سیب از درخت استفاده کرد.
خطرناک مثال: It's dangerous to swim in that area. شنا در آن منطقه خطرناک است.
شرکت کننده مثال: He was a participant in the debate. او یکی از شرکت کنندگان در بحث بود.
سینک ظرفشویی مثال: She washed the dishes in the sink. او ظروف را در سینک ظرفشویی شست.