پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
کیف مثال: She carried her books in a bag. کتاب هایش را در یک کیف حمل می کرد.
دموکرات مثال: She's a registered Democrat. او یک دموکرات ثبت نامی است.
خریدار مثال: The buyer negotiated a lower price. خریدار قیمت پایین تری را مذاکره کرد.
جیغ زدن / فریاد زدن مثال: The coach yelled at the players. مربی به بازیکنان فریاد زد.
بیرون / خارج مثال: He walked out of the room. او از اتاق خارج شد.
جزئیات مثال: She provided a detailed report of her findings. او یک گزارش جزئی از یافته های خود ارائه داد.
بخش مثال: She played a part in the success of the project. او نقشی در موفقیت پروژه داشت.
عجیب / ناگهانی مثال: Her prediction was uncanny. پیش بینی او عجیب بود.
کامیون مثال: He drives a truck for a living. او برای تأمین معاش با کامیون رانندگی می کند.
خندیدن مثال: His joke made everyone laugh. شوخی او همه را خنداند.
نوجوان مثال: She wrote a book about her experiences as an adolescent. او یک کتاب درباره تجربیاتش به عنوان یک نوجوان نوشت.
پیشنهاد دادن / مشورت کردن مثال: I advise you to be careful. پیشنهاد می کنم مراقب باشید.
تولید مثال: He works in manufacturing. او در زمینه تولید کار می کند.
رایگان / آزاد مثال: The tickets were free. بلیت ها رایگان بودند.
هزینه کردن مثال: He needs to cut down on his spending. او باید در هزینه های خود کاهش بدهد.
درک / ادراک مثال: People's perception of the situation varied. ادراک مردم از وضعیت متفاوت بود.
عجیب / غیر عادی مثال: It was odd to see him there. دیدن او آنجا غیر عادی بود.
متواضع مثال: She was very modest about her achievements. او بسیار متواضع درباره دستاوردهایش بود.
رد کردن / انکار کردن مثال: He refused to eat the food because it was too spicy. او از خوردن غذا انکار کرد چون بسیار تند بود.
لطفاً مثال: Please pass me the salt. لطفاً نمک را به من بدهید.
همکلاسی مثال: He's my fellow student in the chemistry class. او همکلاسی من در کلاس شیمی است.
تابستان مثال: We're going to the beach this summer. ما امسال به ساحل می رویم.
بستن / ملزم کردن مثال: He used a rope to bind the package. او از یک طناب برای بستن بسته استفاده کرد.
ایمیل مثال: I'll send you an e - mail with the details. به شما یک ایمیل با جزئیات می فرستم.
نابینا مثال: He learned to read Braille because he was blind. او به خواندن بریل آموخت چون نابینا بود.
مصاحبه مثال: She had an interview for a job yesterday. دیروز برای شغلی مصاحبه داشت.
جدا مثال: They decided to live in separate houses. آن ها تصمیم گرفتند که در خانه های جداگانه زندگی کنند.
ریاضی مثال: I'm not very good at math. من در ریاضی خیلی خوب نیستم.
دیگران / سایر مثال: He was concerned about the welfare of others. او از رفاه سایران نگران بود.
جهنم مثال: He felt like he was in hell during the exam. او احساس کرد وقتی در آزمون بود، دارد به جهنم فرو می رود.
چشم انداز مثال: The company has bright prospects for growth. شرکت چشم اندازهای روشنی برای رشد دارد.
اصالتا مثال: Originally, he was from Australia. اصالتا او اهل استرالیا بود.
افسردگی / رکود مثال: He sought treatment for depression. او درمان برای افسردگی جستجو کرد.
دولت / حالت مثال: The state of the economy affects everyone. وضعیت اقتصاد برای همه افراد تأثیر دارد.
عنوان خبر / سرخط مثال: The headline of the newspaper caught my attention. سرخط روزنامه توجه من را جلب کرد.
وام مثال: He took out a loan to buy a car. او وامی برای خرید یک ماشین گرفت.
عیش طلب / لذت طلب مثال: He is known to be a sybarite, always seeking luxury. او به عنوان یک عیش طلب شناخته شده است که همیشه به دنبال لوکس بوده است.
زیبایی مثال: The sunset was a sight of beauty. غروب خورشید منظره ای از زیبایی بود.
خالص مثال: She has pure intentions. او اندیشه های خالصی دارد.
خدمه مثال: The crew worked hard to prepare the ship for sailing. خدمه برای آماده کردن کشتی برای رانندگی سخت کار کردند.
لباس / لباس پوشیدن مثال: She wore a beautiful dress to the party. او یک لباس زیبا به مهمانی پوشید.
فناوری / تکنولوژی مثال: The rapid advancement of technology has changed our lives. پیشرفت سریع فناوری زندگی ما را تغییر داده است.
محصول مثال: They harvested the wheat crop. آن ها محصول گندم را برداشت کردند.
بیدار مثال: She is awake early in the morning. او صبح زود بیدار است.
درون / وارد مثال: She walked into the room. او وارد اتاق شد.
ماشین / دستگاه مثال: He repaired the broken machine. او دستگاه شکسته را تعمیر کرد.
گردشگر مثال: The city attracts many tourists each year. هر سال شهر جذابیت زیادی برای گردشگران دارد.
رشد / رشد کردن مثال: The city has a growing population. جمعیت شهر در حال رشد است.
صلاحیت / صلاحیت یافتن مثال: She needs to qualify for the competition. او برای رقابت صلاحیت یافتن نیاز دارد.
قدرتمند مثال: He is a puissant leader. او یک رهبر قدرتمند است.