پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
نایب / معاون مثال: The mayor appointed him as his deputy. شهردار او را به عنوان معاون خود منصوب کرد.
توسعه مثال: The city has seen rapid development in recent years. شهر در سال های اخیر توسعه سریعی را تجربه کرده است.
حاشیه مثال: There's not much margin for error in this project. در این پروژه حاشیه برای اشتباه وجود ندارد.
کنسرت مثال: We're going to a concert tomorrow night. ما فردا شب به یک کنسرت می رویم.
ضربه / لمس مثال: He gave a tap on the door before entering. پیش از ورود به در، یک ضربه به در داد.
فوق العاده مثال: Her talent for painting is truly extraordinary. استعداد او برای نقاشی واقعاً فوق العاده است.
سلامتی مثال: Regular exercise is important for maintaining good health. تمرین منظم برای حفظ سلامتی مهم است.
دسته / رده مثال: This book falls into the category of science fiction. این کتاب در دسته ی داستان علمی قرار دارد.
تلاش مثال: Despite several attempts, he couldn't solve the problem. با وجود تلاش های متعدد، او نتوانست مشکل را حل کند.
قدرت / توانایی مثال: Weightlifting requires a lot of strength. پرورش وزنی نیاز به توانایی زیادی دارد.
حمل کردن مثال: She can't carry all those bags by herself. او نمی تواند همه این کیف ها را به تنهایی حمل کند.
مانند / مثل مثال: He swims like a fish. او شنا می کند مانند یک ماهی.
مناسب مثال: These shoes don't fit me anymore. این کفش ها دیگر به اندازه مناسبی برای من نیستند.
کوتاه مثال: She wore a short dress to the party. او یک لباس کوتاه به مهمانی پوشید.
نرم مثال: The kitten's fur was soft to the touch. پشم گربه نرم بود.
تسویه کردن مثال: They agreed to settle their differences outside of court. آن ها موافقت کردند که اختلافاتشان را خارج از دادگاه تسویه کنند.
بدهکار بودن / بدهی داشتن مثال: I owe my success to my hard work and determination. من موفقیت خود را به کار سخت و اراده ای که داشتم بدهکار هستم.
فاصله مثال: The distance between the two cities is about 100 miles. فاصله بین دو شهر حدود ۱۰۰ مایل است.
چیزی مثال: There's something strange about that house. در مورد این خانه چیزی عجیب است.
خوب مثال: She's a good friend who's always there for me. او یک دوست خوب است که همیشه در کنار من است.
عبور مثال: We need to wait for the pedestrian to cross the street. ما باید منتظر عبور عابر پیاده از خیابان باشیم.
معمولی مثال: It's normal to feel nervous before an exam. قبل از امتحان احساس عصبانیت کردن معمولی است.
مستقل مثال: She's an independent thinker who doesn't follow the crowd. او یک فکرکننده مستقل است که پیرو رای عمومی نمی شود.
رسیدگی کردن به / دستگیره مثال: He knows how to handle difficult situations calmly. او می داند چگونه به آرامی با موقعیت های دشوار برخورد کند.
روزمره مثال: The song reflects the struggles of everyday life. این آهنگ نشان دهنده مشکلات زندگی روزمره است.
یادآوری کردن مثال: She set an alarm to remind her to take her medication. او یک هشدار تنظیم کرد تا به یاد داشته باشد که داروهایش را بخورد.
دانش آموز مثال: The student raised his hand to ask a question. دانش آموز دستش را برای پرسیدن سوال بلند کرد.
صعود کردن مثال: They plan to mount an expedition to the summit of the mountain. آن ها قصد دارند یک سفر به قله کوه راه اندازی کنند.
نکته مثال: He gave her some tips on how to improve her cooking. او به او چند نکته در مورد بهبود پخت و پز داد.
متن مثال: Can you send me the text of the email? آیا می توانید متن ایمیل را به من ارسال کنید؟
پیامد / نتیجه مثال: His absence from the meeting had serious implications for the project. غیبت او از جلسه پیامدهای جدی برای پروژه داشت.
تجاوز کردن مثال: The project's costs exceeded the budgeted amount. هزینه های پروژه مقدار بودجه را تجاوز کرد.
عسل مثال: She likes to add honey to her tea for sweetness. او دوست دارد عسل به چایش اضافه کند تا شیرین شود.
همراهی کردن مثال: The guide will accompany us on our hike through the forest. راهنما همراه ما در قدم زنی از طریق جنگل خواهد بود.
نگاه ثابت مثال: He felt uncomfortable under her intense stare. او زیر نگاه ثابت و گرم او احساس ناراحتی کرد.
مقایسه مثال: She made a comparison between the two products before making a decision. او قبل از تصمیم گیری یک مقایسه بین دو محصول انجام داد.
کمپین مثال: The environmental organization launched a campaign to reduce plastic waste. سازمان محیط زیستی یک کمپین برای کاهش زباله های پلاستیکی راه ...
دوباره مثال: Let's try that experiment again to see if we get the same results. بیا اون آزمایش رو دوباره انجام بدیم تا ببینیم آیا نتایج مشابهی می گی ...
زیبا مثال: The sunset painted a beautiful picture across the sky. غروب خورشید یک تصویر زیبا را در آسمان رقم زد.
شرکت مثال: The multinational corporation operates in over 50 countries. این شرکت چند ملیتی در بیش از ۵۰ کشور فعالیت می کند.
تخصیص دادن مثال: She devotes all her free time to volunteering at the local shelter. او تمام وقت آزادش را به داوطلبی در پناهگاه محلی اختصاص می دهد.
پایه / بنیان مثال: Education is the foundation of a prosperous society. آموزش پایه ای برای یک جامعه موفق است.
برابر مثال: All citizens should have equal rights and opportunities. همه شهروندان باید حقوق و فرصت های برابری داشته باشند.
داشتن مثال: She possesses excellent problem - solving skills. او دارای مهارت های عالی حل مسئله است.
برجسته مثال: The company is a leading provider of innovative technology. این شرکت یکی از ارائه دهندگان برجسته فناوری های نوآورانه است.
محافظت مثال: Wearing a helmet offers protection during bike rides. پوشیدن کلاه خود محافظت را در طول سوارکاری با دوچرخه ارائه می دهد.
کرم مثال: She applied the cream to soothe her sunburn. او کرم را برای آرام کردن سوختگی های خورشیدیش مالید.
خدمات مثال: Customer service representatives are available to assist you. نمایندگان خدمات مشتریان برای کمک به شما در دسترس هستند.
معمولی مثال: His behavior is typical of someone who lacks confidence. رفتار او معمولی برای کسی است که اعتماد به نفس ندارد.
نزدیکانه مثال: She followed the news closely to stay informed. او به دقت اخبار را دنبال می کند تا اطلاعاتش را تازه نگه دارد.