پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
داستان / روایت مثال: The book is a historical narrative. کتاب یک روایت تاریخی است.
کارگردانی مثال: She admired the intricate craft of the handmade pottery. او هنر کارگردانی ظریف سفال های دست ساز را تحسین کرد.
خانم مثال: Mrs. Smith is our neighbor. خانم اسمیت همسایه ی ماست.
ورزشکار مثال: He is a professional athlete. او یک ورزشکار حرفه ای است.
رقصیدن مثال: They danced all night at the wedding. آن ها تمام شب در مراسم عروسی رقصیدند.
گذراندن / عبور دادن مثال: She passed her driving test. او آزمون رانندگی اش را گذراند.
مدرسه مثال: The children go to school every weekday. بچه ها هر روز هفته به مدرسه می روند.
تحمیل کردن / اعمال کردن مثال: The government decided to impose new taxes. دولت تصمیم به تحمیل مالیات های جدید کرد.
کار مثال: She has a part - time job at the cafe. او یک کار پاره وقت در کافه دارد.
انسان / انسانی مثال: The human brain is incredibly complex. مغز انسان بسیار پیچیده است.
سر / رئیس مثال: She has a headache. او سردرد دارد.
اصلی / اصلی مثال: She is a major shareholder in the company. او یک سهامدار اصلی در شرکت است.
هجا، بخش مثال: The word "cat" has one syllable. کلمه "کَت" یک بخش دارد.
رایانه شخصی مثال: He bought a new PC for his home office. او برای دفتر کار خانگی اش یک رایانه شخصی جدید خرید.
بسکتبال مثال: She plays basketball every Saturday. او هر روز شنبه بسکتبال بازی می کند.
به شدت / سنگین مثال: It rained heavily all night. تمام شب باران به شدت بارید.
حرف به حرف / واقعاً مثال: The room was literally filled with balloons. اتاق واقعاً با بالن ها پر شده بود.
پارک مثال: There is limited parking available near the stadium. امکان پارک کردن محدود در نزدیکی ورزشگاه وجود دارد.
بیمار / بدبخت مثال: He felt ill after eating the seafood. او پس از خوردن غذای دریایی بیمار شد.
مهربان / دوستانه مثال: She has a friendly smile. او یک لبخند مهربان دارد.
مردم / خلق مثال: The folk of the village gathered for the celebration. مردم روستا برای جشن گرد هم آمدند.
پشت مثال: The cat is hiding behind the sofa. گربه پشت مبل پنهان شده است.
کاهش دادن مثال: We need to reduce our energy consumption. ما باید مصرف انرژی خود را کاهش دهیم.
دیدگاه مثال: From her perspective, the situation looked different. از دیدگاه او، وضعیت متفاوت به نظر می رسید.
آموزش دادن مثال: It's important to educate children about the environment. آموزش دادن به کودکان درباره محیط زیست اهمیت دارد.
ویژگی مثال: The new car has many advanced features. ماشین جدید دارای ویژگی های پیشرفته زیادی است.
موجود مثال: We need to improve the existing infrastructure. ما باید زیرساخت های موجود را بهبود بخشیم.
مهندسی مثال: She studied engineering at university. او در دانشگاه مهندسی را تحصیل کرد.
اجازه دادن مثال: The sign says "No Parking - Permit Required". نشانه می گوید "پارک کردن ممنوع - نیاز به مجوز دارد".
شما مثال: What do you want for dinner? برای شام چه می خواهید؟
مخالفت کردن مثال: Many people oppose the new law. بسیاری از مردم به قانون جدید مخالفت می کنند.
تحلیل گر مثال: The financial analyst predicted a rise in the stock market. تحلیل گر مالی یک روند صعودی در بازار بورس پیش بینی کرد.
شیرین مثال: She likes to eat sweet desserts after dinner. او دوست دارد بعد از شام دسرهای شیرین بخورد.
دویدن / اجرا کردن مثال: He goes for a run every morning. او هر صبح برای دویدن می رود.
کنفرانس مثال: She attended a conference on climate change. او در یک کنفرانس درباره تغییرات اقلیمی شرکت کرد.
گرفتن مثال: The police seized the stolen goods. پلیس کالاهای دزدیده شده را گرفت.
سیم مثال: The electrician connected the wires to the circuit board. برقکار سیم ها را به برد مدار متصل کرد.
نشان دادن مثال: The red light indicates that the device is charging. نور قرمز نشان می دهد که دستگاه در حال شارژ است.
روی مثال: The book is on the table. کتاب روی میز است.
بلوکه کردن مثال: The road was blocked due to the accident. جاده به دلیل تصادف بلوکه شده بود.
منحصر به فرد مثال: Each snowflake is unique. هر برفک منحصر به فرد است.
تعهد مثال: She made a commitment to finish the project on time. او تعهد داد که پروژه را به موقع به اتمام برساند.
اندیشه مثال: She expressed her thoughts on the matter. او اندیشه های خود را درباره این موضوع بیان کرد.
دیوانه مثال: Some people thought he was mad for quitting his job. بعضی افراد فکر کردند او دیوانه است که از شغلش استعفا داد.
پسر مثال: Her son is studying abroad. پسر او در خارج از کشور در حال تحصیل است.
اصولاً مثال: The plan is essentially the same as before. برنامه اصولاً همان چیزی است که قبلاً بود.
جان مثال: Music touches the soul. موسیقی به جان می خورد.
احتمالاً مثال: We will possibly need to postpone the meeting. احتمالاً باید جلسه را به تعویق بیاندازیم.
خیریه مثال: He donated a large sum of money to charity. او مقدار زیادی پول را به خیریه اهدا کرد.
کنگره مثال: Congress passed a new law on environmental protection. کنگره یک قانون جدید در زمینه حفاظت محیط زیست رد و تصویب کرد.