پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
تاریخ مثال: Can you remember the date of our anniversary? می توانی تاریخ سالگرد ما را به خاطر بیاوری؟
پنبه مثال: The shirt was made of soft cotton. پیراهن از پنبه نرم ساخته شده بود.
با این حال مثال: It was a difficult journey; nevertheless, they reached their destination. این سفر دشوار بود، با این حال، آن ها به مقصد خود رسیدند.
گرایش مثال: She has a tendency to procrastinate. او گرایش به تعویق داشتن دارد.
توصیف کردن مثال: Can you describe what you saw? می توانید آنچه را که دیده اید توصیف کنید؟
حصار مثال: They built a fence around the garden to keep the animals out. آن ها یک حصار دور باغ ساختند تا حیوانات را بیرون نگه دارند.
دویدن مثال: She ran a marathon last weekend. او هفته گذشته در ماراتن دوید.
کشیش مثال: The priest conducted the wedding ceremony. کشیش مراسم عروسی را انجام داد.
تضاد مثال: The contrast between the two paintings was striking. تضاد بین دو نقاشی بسیار چشم گیر بود.
به هر حال مثال: Anyway, let's get back to the topic at hand. به هر حال، بیایید برگردیم سر موضوع.
رتبه مثال: He achieved the rank of captain in the army. او به رتبه سرهنگ در ارتش رسید.
پرنده مثال: She spotted a colorful bird in the tree. او یک پرنده رنگارنگ را در درخت مشاهده کرد.
فدرال مثال: The country has a federal system of government. کشور یک سیستم فدرال دولتی دارد.
رابطه مثال: There's no relation between the two incidents. بین دو حادثه رابطه ای وجود ندارد.
سرگرمی مثال: The amusement park offers entertainment for all ages. پارک تفریحی سرگرمی برای همه سنین ارائه می دهد.
نظر مثال: She made a witty comment about the situation. او یک نظر زیرکانه در مورد وضعیت ارائه داد.
بودن مثال: To be or not to be, that is the question. بودن یا نبودن، این است سوال.
مطلق مثال: The ruler had absolute power over the kingdom. حاکم قدرت مطلق را بر پادشاهی داشت.
خواننده مثال: She's a talented singer. او یک خواننده با استعداد است.
سیر مثال: She chopped some garlic for the sauce. او سیر را برای سس خرد کرد.
مسلح مثال: The soldiers were heavily armed. سربازان به شدت مسلح بودند.
بزرگترین مثال: He was one of the greatest writers of his time. او یکی از بزرگترین نویسندگان زمان خود بود.
جشن گرفتن مثال: We're going to celebrate his birthday with a party. ما قصد داریم تولد او را با یک مهمانی جشن بگیریم.
خواندن مثال: She enjoys reading novels in her free time. او لذت می برد کتاب های رمان را در وقت آزادش بخواند.
رخ دادن مثال: The accident occurred on a rainy night. تصادف در یک شب بارانی رخ داد.
چاقو مثال: He used a sharp knife to cut the vegetables. از یک چاقوی تیز برای برش سبزیجات استفاده کرد.
سابق مثال: She's a former colleague of mine. او همکار سابق من است.
تماس مثال: I lost contact with him years ago. چند سال پیش تماس با او را از دست دادم.
لطف مثال: She asked him for a favor. از او درخواست لطف کرد.
تفنگ مثال: He aimed his rifle at the target. او تفنگش را به هدف هدف گرفت.
موسیقیدان مثال: She's a talented musician. او یک موسیقیدان با استعداد است.
اسرائیلی مثال: He is an Israeli citizen. او شهروند اسرائیلی است.
تکذیب کردن مثال: His actions belie his words. اعمال او با کلامش متضاد است.
استخدام کردن مثال: The company plans to employ new staff next month. شرکت قصد دارد ماه آینده کارکنان جدیدی استخدام کند.
سازگار مثال: She has been consistent in her approach to work. او در رویکرد کاری خود سازگار بوده است.
لمس کردن مثال: She reached out and touched his arm. او دستش را دراز کرد و بازوی او را لمس کرد.
زغال سنگ مثال: The factory burned coal to generate electricity. کارخانه، زغال سنگ را سوزاند تا برق تولید کند.
مراسم مثال: The wedding ceremony was held in a beautiful church. مراسم عروسی در یک کلیسای زیبا برگزار شد.
منطقه مثال: The vineyards are located in a picturesque region. مزارع انگور در منطقه ای زیبا واقع شده اند.
چیز مثال: I forgot to pack some stuff for the trip. من چند چیز را برای سفر فراموش کردم.
اجتناب کردن مثال: Try to avoid eating too much sugar. سعی کنید از مصرف بیش از حد شکر اجتناب کنید.
نژادی مثال: Discrimination based on racial identity is unacceptable. تبعیض بر اساس هویت نژادی قابل قبول نیست.
چمن مثال: The grass in the park is always green. چمن در پارک همیشه سبز است.
روش مثال: He spoke in a polite manner. او به روش مودبانه صحبت کرد.
مدیر مثال: She's the manager of the sales department. او مدیر بخش فروش است.
محدودیت مثال: There are no restrictions on who can apply for the job. هیچ محدودیتی برای کسانی که می خواهند برای شغل درخواست دهند وجود ندارد.
در مثال: The keys are in the drawer. کلیدها در کشو هستند.
شیشه مثال: She filled the bottle with cold water. او شیشه را با آب سرد پر کرد.
مشارکت مثال: Her contribution to the project was invaluable. مشارکت او در پروژه بسیار ارزشمند بود.
مسئولیت مثال: With great power comes great responsibility. با قدرت بزرگ، مسئولیت بزرگ می آید.