پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
هزینه مثال: The cost of living in this city is high. هزینه زندگی در این شهر بالاست.
سنتی مثال: They celebrated the wedding in the traditional way. آن ها عروسی را به روش سنتی جشن گرفتند.
راهنما مثال: The tour guide showed us around the city. راهنمای تور ما را در شهر گردش داد.
داده مثال: The data suggests a correlation between the two variables. داده ها نشان می دهند که بین دو متغیر ارتباط وجود دارد.
معرفی کردن مثال: Allow me to introduce myself. اجازه دهید خودم را معرفی کنم.
زندانی مثال: The prisoner was released after serving his sentence. زندانی پس از انجام حکم آزاد شد.
پنج مثال: There are five people in the room. پنج نفر در اتاق هستند.
ساختن مثال: They're planning to build a new house. آن ها قصد دارند یک خانه جدید بسازند.
لحن مثال: She replied in a friendly tone. او با لحنی دوستانه پاسخ داد.
توصیف کردن مثال: His novels are characterized by rich imagery. رمان های او با تصویرسازی غنی مشخص می شوند.
ادامه دادن مثال: The meeting will proceed as planned. جلسه به طور پیش بینی شده ادامه خواهد داشت.
آوردن مثال: Can you bring me a glass of water? می توانید یک لیوان آب برای من بیاورید؟
عجیب و غریب مثال: It's unusual for him to arrive late. عجیب است که او دیر برسد.
پست مثال: She applied for a post in the marketing department. او برای یک پست در بخش بازاریابی درخواست داد.
زرد مثال: The flowers were bright yellow. گل ها زرد روشن بودند.
خاص مثال: Can you give me more specific instructions? می توانید به من دستورالعمل های دقیق تری بدهید؟
دارا بودن مثال: I've got a headache. من سردرد دارم.
ظاهر شدن مثال: The sun appeared from behind the clouds. خورشید از پشت ابرها ظاهر شد.
اگر چه مثال: He said he would come, though he didn't. گفت که خواهد آمد، اگر چه نیامد.
اصلی مثال: This painting is an original Picasso. این نقاشی اصلی پیکاسو است.
امنیت مثال: The security of the building was tight. امنیت ساختمان بسیار سختگیرانه بود.
شغل مثال: Her occupation is a teacher. شغل او معلمی است.
مستغلات مثال: He inherited a large estate from his grandparents. از پدربزرگ و مادربزرگش یک مستغلات بزرگ به ارث برد.
دوچرخه مثال: She rides her bike to work every day. او هر روز با دوچرخه به محل کارش می رود.
به دست آوردن مثال: He acquired a new skill through practice. او از طریق تمرین یک مهارت جدید را به دست آورد.
نوع مثال: What kind of music do you like? از چه نوع موسیقی ای خوشتان می آید؟
سیاست مثال: She's not interested in politics. او به سیاست علاقه ای ندارد.
برتر مثال: He reached the top of the mountain. او به قله کوه رسید.
اقتصاددان مثال: The economist analyzed the impact of the new tax policy. اقتصاددان تأثیر سیاست مالیاتی جدید را تجزیه و تحلیل کرد.
شعر مثال: She recited a beautiful poem at the wedding. او یک شعر زیبا در مراسم عروسی خواند.
بهبود دادن مثال: She's been working hard to improve her English. او سخت کوشی می کند تا انگلیسی اش را بهبود بخشد.
اصولاً مثال: Basically, you just need to follow the instructions. اصولاً، فقط کافی است دستورالعمل ها را دنبال کنید.
ملی مثال: They won the national championship. آن ها قهرمانی ملی را به دست آوردند.
اشتباه مثال: It's wrong to judge someone based on appearances. اشتباه است که فردی را بر اساس ظاهر قضاوت کنیم.
تعریف مثال: She looked up the definition of the word in the dictionary. او تعریف واژه را در دیکشنری جستجو کرد.
حافظه مثال: His memory of childhood events is vivid. حافظه اش از رویدادهای کودکی واضح است.
اروپایی مثال: She's studying European history. او دارد تاریخ اروپا را مطالعه می کند.
فشار مثال: The press is reporting on the latest political scandal. رسانه ها درباره آخرین رسوایی سیاسی گزارش می دهند.
توافق مثال: They reached an agreement on the terms of the contract. آن ها بر شرایط قرارداد توافق کردند.
بحث مثال: There was a heated debate about the new policy. یک بحث داغ درباره سیاست جدید برگزار شد.
نگران مثال: She was worried about her exam results. او از نتایج آزمون خود نگران بود.
تکلیف مثال: She completed her assignment ahead of schedule. او تکلیف خود را قبل از زمان مقرر انجام داد.
تنها مثال: I prefer to be alone when I'm working. ترجیح می دهم وقتی کار می کنم تنها باشم.
شام مثال: We're having spaghetti for dinner tonight. امشب برای شام اسپاگتی داریم.
جریمه مثال: The referee awarded a penalty kick. داور یک ضربه پنالتی را اعلام کرد.
تراکم مثال: The forest was so dense that sunlight barely reached the ground. جنگل به گونه ای تراکم داشت که نور خورشید به سختی به زمین می رسید.
سرانجام مثال: Finally, after many years, they found the treasure. سرانجام، پس از سال ها، آن ها گنج را پیدا کردند.
عمومی مثال: The park is open to the public. پارک برای عموم باز است.
خوب مثال: She speaks English very well. او انگلیسی را خیلی خوب صحبت می کند.
دعا کردن مثال: They gathered to pray for good weather. آن ها جمع شدند تا برای آب و هوای خوب دعا کنند.