پیشنهادهای حسین قربانی (مدرس سه زبان) (٣,١٦٧)
بازیکن مثال: He's a talented soccer player. او یک بازیکن فوتبال با استعداد است.
اسب مثال: She enjoys riding her horse in the countryside. او از سوارکاری اسبش در منطقه روستایی لذت می برد.
دو مثال: There are two apples on the table. دو سیب روی میز است.
کاملاً مثال: The plan worked perfectly. طرح به کامی کار کرد.
تایید کردن مثال: Can you confirm your reservation? می توانید رزرو خود را تایید کنید؟
آخرین مثال: There are two options; I prefer the latter. دو گزینه وجود دارد؛ من ترجیح می دهم آخرین را.
متهم مثال: The defendant pleaded not guilty. متهم ادعای بیگناهی کرد.
شکار مثال: He enjoys hunting in the wilderness. او از شکار در جنگل ها لذت می برد.
ضروری مثال: Oxygen is necessary for human survival. اکسیژن برای بقای انسان ضروری است.
عجله مثال: I'm in a rush to catch my train. من عجله دارم تا قطارم را بگیرم.
ادم وارونه مثال: It was a stupid mistake. این یک اشتباه احمقانه بود.
نوار مثال: She tore off a strip of paper. او یک نوار کاغذ را پاره کرد.
اجرا مثال: The government is increasing enforcement of traffic laws. دولت در حال افزایش اجرای قوانین رانندگی است.
احتمالاً مثال: It will probably rain later today. احتمالاً امروز بعداً باران می بارد.
مشروع مثال: The company had legitimate reasons for the decision. شرکت دلایل مشروعی برای تصمیم داشت.
به استثنای مثال: Everyone attended the meeting except for him. همه به جلسه حضور آوردند به استثنای او.
صبحانه مثال: She skipped breakfast because she was in a hurry. او صبحانه را نخورد چون عجله داشت.
سخنران مثال: The speaker addressed the audience. سخنران به مخاطبان سخن گفت.
پزشکی مثال: She works in the medical field. او در زمینه پزشکی کار می کند.
شکلات مثال: She bought a box of chocolates for her friend's birthday. او یک جعبه شکلات برای تولد دوستش خرید.
ذهنی مثال: He suffered from mental health issues. او از مشکلات روانی رنج می برد.
کسب و کار مثال: He owns a small business. او یک کسب و کار کوچک دارد.
ابعاد مثال: The problem had many dimensions. مسئله ابعاد متعددی داشت.
ویروس مثال: The computer was infected with a virus. رایانه با ویروس آلوده شده بود.
اینجا مثال: I'll be waiting for you here. من اینجا منتظر تو خواهم بود.
در سراسر مثال: It rained throughout the night. باران در طول شب بارید.
سبک زندگی مثال: She leads a healthy lifestyle. او یک سبک زندگی سالم دارد.
طوفان مثال: The storm knocked down trees and power lines. طوفان درختان و خطوط برق را ویران کرد.
گزینه مثال: She considered her options carefully. او گزینه هایش را با دقت مورد بررسی قرار داد.
مجلس مثال: The bill was debated in Parliament. لایحه در مجلس بحث شد.
آسان مثال: The test was easy. آزمون آسان بود.
گریه کردن مثال: The baby started to cry. نوزاد شروع به گریه کرد.
شکست خوردن مثال: He didn't want to fail the exam. او نمی خواست در آزمون شکست بخورد.
نیاز داشتن مثال: I need some help with this problem. من به کمکی برای حل این مشکل نیاز دارم.
دموکراتیک مثال: The country has a democratic government. کشور دولت دموکراتیک دارد.
پیاز مثال: She chopped some onion for the soup. او برای سوپ چندتا پیاز خرد کرد.
همچنین مثال: He wanted to come too. او همچنین می خواست بیاید.
مواد مثال: The dress was made of expensive material. لباس از مواد گران قیمت ساخته شده بود.
گذر مثال: The passage through the mountains was treacherous. گذر از کوه ها بسیار خطرناک بود.
راه آهن مثال: The railroad connects the two cities. راه آهن دو شهر را به هم متصل می کند.
متوسط مثال: He has moderate views on most issues. او نظرات متوسطی در بسیاری از مسائل دارد.
لگد زدن مثال: He kicked the ball into the goal. او توپ را به سمت دروازه لگد زد.
لبه مثال: She walked along the edge of the cliff. او در امتداد لبه صخره راه رفت.
رئیس مثال: The chairman of the board announced his resignation. رئیس هیأت مدیره استعفای خود را اعلام کرد.
بخصوص مثال: She loves desserts, especially chocolate cake. او دسرها را دوست دارد، بخصوص کیک شکلاتی.
اصولاً مثال: The company primarily produces electronics. شرکت اصولاً الکترونیک تولید می کند.
دامنه مثال: The scope of the project is quite broad. دامنه پروژه بسیار گسترده است.
حتی مثال: She didn't even say goodbye. او حتی خداحافظی نکرد.
نمایندگی مثال: The group sought representation in the government. گروه به دنبال نمایندگی در دولت بود.
آمریکایی مثال: He's an American citizen. او شهروند آمریکایی است.