cotton

/ˈkɑːtn̩//ˈkɒtn̩/

معنی: پنبه، نخ، پارچه نخی، با پنبه پوشاندن
معانی دیگر: نخ یا پارچه یا پوشاک پنبه ای، کتان، پنبه ای، کتانی، (از ریشه ی عربی)، گیاه پنبه (جنس gossypium و خانواده ی mallow و راسته ی malvales)، محصول پنبه، (گیاه شناسی - هر چیز پنبه مانندی که بر گیاه بروید) پرز، پاغند، پرزه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plant that produces soft, white fibers used in making a variety of textile products.

(2) تعریف: the soft, white fiber of this plant.

(3) تعریف: a crop consisting of cotton plants.

- a field of cotton
[ترجمه گوگل] یک مزرعه پنبه
[ترجمه ترگمان] کشت زار پنبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: fabric or thread made from cotton fiber.

- This shirt has nice, soft cotton.
[ترجمه گوگل] این پیراهن پنبه نرم و لطیفی دارد
[ترجمه ترگمان] این پیراهن خیلی قشنگ است، پنبه نرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (chiefly British) thread, as on a spool, used for sewing.

- I dropped my needle and cotton.
[ترجمه گوگل] سوزن و پنبه ام را انداختم
[ترجمه ترگمان] نخ و نخ مرا پایین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: a soft mass of cotton fibers used esp. for cleaning the skin.

جمله های نمونه

1. cotton absorbs water
پنبه آب را جذب می کند.

2. cotton fibers
الیاف پنبه

3. cotton fields
مزارع پنبه

4. cotton seed is expressed to yield oil
پنبه دانه را می فشارند تا روغن بدهد.

5. cotton ball
وش،غوزه ی پنبه

6. cotton on (to something)
(عامیانه) بو بردن (به چیزی)

7. cotton swab
گندله ی پنبه (برای پاک کردن زخم و غیره)،پندش،پاغند

8. cotton up to (or cotton on to)
(عامیانه) خود شیرینی کردن،منت کشیدن

9. a cotton cloth of fine fabric
پارچه ی پنبه ای ریزبافت

10. a cotton magnate
تاجر عمده ی پنبه

11. a cotton shirt
پیراهن پنبه ای (کتانی)

12. combed cotton
پنبه ی شانه خورده

13. compressed cotton
پنبه ی متراکم

14. long cotton and wool staples
رشته های دراز پنبه و پشم

15. processing cotton by spinning
به عمل آوردن پنبه از راه حلاجی

16. some cotton can soak up the spilled water
قدری پنبه می تواند آب ریخته شده را جذب کند.

17. the cotton sponged up the spilled milk
پنبه شیر ریخته شده را جذب کرد.

18. spit cotton (or spit sixpences)
تشنه بودن،عطش داشتن

19. immerse the cotton in alcohol and then rub it on your finger
پنبه را کاملا در الکل فرو کن و سپس آن را روی انگشتت بمال.

20. reels of cotton
(انگلیس) قرقره های نخ پنبه ای

21. to pick cotton
پنبه زدن

22. do they grow cotton in texas, too?
در تگزاس هم پنبه می کارند؟

23. in the south, cotton was king
در جنوب (ایالات متحده) پنبه همه چیز بود.

24. this machine compresses cotton bales
این ماشین عدل پنبه را متراکم می کند.

25. this morning the cotton market was erratic
امروز صبح بازار پنبه پر نوسان بود.

26. to put a cotton pad on the wound
پد پنبه ای روی زخم گذاشتن

27. two bales of cotton
دو عدل پنبه

28. we wrestled the cotton bales onto the truck
عدل های پنبه را با زحمت به داخل کامیون کشیدیم.

29. steel is hard and cotton is soft
پولاد سخت و پنبه نرم است.

30. the camel dreams of cotton seeds. . .
شتر در خواب بیند پنبه دانه . . .

31. wrap somebody up in cotton wool
(انگلیس - عامیانه) لوس بار آوردن

32. farmers were pitching bundles of cotton into the wagon
کشاورزان بسته های پنبه را به داخل واگن می انداختند.

33. to stuff a mattress with cotton
تشک را با پنبه پر کردن

34. if you plunge a piece of cotton in water, it becomes saturated
اگر یک تکه پنبه را در آب فرو کنی اشباع می شود.

35. pari stopped her own ears with cotton
پری گوش های خودش را با پنبه بست.

36. at night his mother used to spin cotton
مادرش شب ها پنبه می ریسید.

37. the bottle-tops were stopped with wads of cotton
سر بطری ها را با گلوله هایی از پنبه بسته بودند.

38. she dabbed the wound with (a piece of) cotton
او روی زخم پنبه مالید.

39. they nest fragile products in a mass of plastic chips and cotton
آنها تولیدات زود شکن را در توده ای از پلاستیک ریزه شده و پنبه جاسازی می کنند.

مترادف ها

پنبه (اسم)
cotton

نخ (اسم)
string, ribbon, thread, fiber, fibre, cotton

پارچه نخی (اسم)
cotton

با پنبه پوشاندن (فعل)
cotton

تخصصی

[نساجی] پنبه - کالای پنبه ای

انگلیسی به انگلیسی

• plant of the mallow family; white fluffy fibers produced by this plant; thread spun from cotton fibers; fabric woven from cotton thread
like; be friendly with
cotton is cloth made from the soft fibres of a plant.
the plant grown for these fibres is also called cotton.
cotton is also thread that is used for sewing.
if you cotton on to something, you understand it or come to realize it; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

پنبه
مثال: The shirt was made of soft cotton.
پیراهن از پنبه نرم ساخته شده بود.
cotton 3 ( n ) =a soft mass of white material that is used for cleaning the skin or a wound, e. g. Use a cotton ball to apply the lotion.
cotton
cotton 2 ( n ) =the cloth made from the cotton plant, e. g. a cotton shirt. The sheets are 100% pure cotton.
cotton
cotton 1 ( n ) ( kɑtn ) =a plant grown in warm countries for the soft white hairs around its seeds that are used to make cloth and thread, e. g. cotton plants.
cotton
تفاوت پارچه پنبه با کتان:
پنبه یا Cotton:
- - انعطاف بیشتر
- - نرم تر
- - دوام کمتر
- - طبیعت صاف
- - قابلیت جذب آب بیشتر
- - گرمتر بواسطه تنفسپذیری کمتر
- - سبک وزن
...
[مشاهده متن کامل]

- - ایجاد حساسیت کمتر
کتان یا لینن Linen:
- - انعطاف پذیری کمتر از پنبه
- - نرمی کمتر از پنبه
- - دوام بیشتر از پنبه
- - سطح ظاهری زبر و خشن
- - قابلیت چذب آب کمتر
- - عبور دهنده هوا و تنفس پذیری بیشتر
- - سنگین وزن تر از پنبه
- - حساسیت زایی بیشتر از پنبه

پارچه کتان از الیاف بدست آمده از ساقه گیاه کتان که از کاشتن تخم کتان بدست میاید بافته میشود. متأسفانه بدلیل اینکه در انگلیسی به پنبه Cotton میگویند، واردکنندگان پوشاک که روی آن این کلمه انگلیسی نوشته شده است را به غلط با فنگلیش کردن آن بعنوان کتان میفروشند در حالیکه پارچه این پوشاک پنبه است نه کتان، و اگر دانسته اینکار شود تدلیس در معامله است.
...
[مشاهده متن کامل]

این مشکل بیشتر شده است چرا که اخیراً وارد کنندگان بی توجه دیگری پوشاک کتان را وارد میکنند و چون در انگلیسی به پارچه کتان Linen میگویند، ایشان هم بجای کتان به این پوشاک لینن اطلاق میکنند. اینجاست که بیچاره مشتریان نمیدانند چه چیزی میخرند یا به اشتباه میخرند.
قابل ذکر است برخی از افراد به نوعی از پارچه حساسیت دارند و پزشکان چیزی را تجویز میکنند که آنها به اشتباه در بازار جنس دیگری را خریداری میکنند.

cotton
cotton on to sth
to begin to understand or realize something without being to
پی بردن ( به چیزی )
( عامیانه ) شست کسی خبردار شدن
پنبه
کتان
نخ
cotton to
دلبستگی پیدا کردن 2. ملتفت شدن

به معنی" نخ " هم هست
پارچه از جنس کتان

Cotton candy
پشمک
پارچه کتان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس