russian

/ˈrəʃən//ˈrʌʃən/

معنی: اهل روسیه، زبان روسی، روسی
معانی دیگر: وابسته به روسیه و مردم و زبان و فرهنگ آن، ارسی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to Russia or its people, culture, language, or the like.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a native of Russia, or a descendant thereof.

(2) تعریف: a member of the dominant people of the former Soviet Union.

(3) تعریف: the dominant language of the former Soviet Union.

جمله های نمونه

1. I have some acquaintance with the Russian.
[ترجمه Hhhhhhh] من به زبان روسی آشنایی دارم
|
[ترجمه گوگل]من با روسی آشنایی دارم
[ترجمه ترگمان]من با روس ها آشنایی دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A Russian couple have just moved in next door.
[ترجمه ترجمه گوگل] یک زوج روسی به تازگی به خانه همسایه نقل مکان کرده اند.
|
[ترجمه گوگل]یک زوج روسی به تازگی به خانه همسایه نقل مکان کرده اند
[ترجمه ترگمان] یه زوج روسی تازه اومده خونه بغلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He drove us right up to the Russian border.
[ترجمه گوگل]او ما را تا مرز روسیه برد
[ترجمه ترگمان]او ما را به سمت مرز روسیه هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In East Germany learning Russian was compulsory.
[ترجمه گوگل]در آلمان شرقی یادگیری زبان روسی اجباری بود
[ترجمه ترگمان]در آلمان شرقی، یادگیری زبان روسی اجباری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The Russian Federation declared itself to be a sovereign republic.
[ترجمه گوگل]فدراسیون روسیه خود را به عنوان یک جمهوری مستقل اعلام کرد
[ترجمه ترگمان]فدراسیون روسیه خود را یک جمهوری مستقل اعلام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is Chekhov's contribution to Russian literature.
[ترجمه گوگل]این سهم چخوف در ادبیات روسیه است
[ترجمه ترگمان]این اثر Chekhov در ادبیات روسیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Free enterprise, he argued, was compatible with Russian values and traditions.
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که سرمایه گذاری آزاد با ارزش ها و سنت های روسیه سازگار است
[ترجمه ترگمان]او مدعی بود که تجارت آزاد با ارزش ها و ارزش های روسی سازگاری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dr Miles was a distinguished scholar of Russian history.
[ترجمه گوگل]دکتر مایلز یک محقق برجسته تاریخ روسیه بود
[ترجمه ترگمان]دکتر مایلز دانشمند برجسته تاریخ روسیه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Russian Revolution occurred on November 191
[ترجمه گوگل]انقلاب روسیه در نوامبر 191 رخ داد
[ترجمه ترگمان]انقلاب روسیه در ۱۹۱ نوامبر اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You are playing Russian roulette every time you have unprotected sex.
[ترجمه گوگل]شما هر بار که رابطه جنسی محافظت نشده دارید، رولت روسی بازی می کنید
[ترجمه ترگمان]تو هر بار که سکس بدون محافظ داری تو بازی رولت روسی بازی می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. About 100 Russian satellites are orbiting the earth.
[ترجمه گوگل]حدود 100 ماهواره روسی در مدار زمین در حال چرخش هستند
[ترجمه ترگمان]حدود ۱۰۰ ماهواره روسی در مدار زمین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The modern Russian alphabet has 31 letters.
[ترجمه گوگل]الفبای مدرن روسی دارای 31 حرف است
[ترجمه ترگمان]الفبای روسی امروزی ۳۱ حرف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He made a diligent attempt to learn Russian.
[ترجمه گوگل]او تلاش مجدانه ای برای یادگیری زبان روسی انجام داد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد روسی یاد بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Russian Federation has issued a decree abolishing special privileges for government officials.
[ترجمه گوگل]فدراسیون روسیه فرمان لغو امتیازات ویژه برای مقامات دولتی را صادر کرده است
[ترجمه ترگمان]فدراسیون روسیه حکمی را برای باطل کردن امتیازات ویژه برای مقامات دولتی صادر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The jet had crossed into Russian airspace.
[ترجمه گوگل]این جت وارد حریم هوایی روسیه شده بود
[ترجمه ترگمان]جت به حریم هوایی روسیه برخورد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اهل روسیه (اسم)
russian, russ

زبان روسی (اسم)
russian

روسی (صفت)
muscovite, russian

انگلیسی به انگلیسی

• slavic language spoken in russia
resident or citizen of russia (large country in europe and asia)
pertaining to russia or its inhabitants (large country in europe and asia)

پیشنهاد کاربران

روسی
مثال: She learned Russian while living in Moscow.
او زمانی که در مسکو زندگی می کرد روسی یاد گرفت.
candle - biter ( n. ) [the popular image of Cossacks as eaters of candles]
a Russian
زبان شاخه اسلاوویک مردم روسیه ( باحرف اول بزرگRussian )
a Slavic language of the Russian people
https://www. merriam - webster. com/dictionary/Russian
کونووالوف استاد زبان اسلاویک اکسفوردبود : Sergey Konovalov ( 1899–1982 ) , Professor of Russian, Oxford, 1945–67
اهل روسیه.

بپرس