پیشنهادهای آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)
دلفین مثال: You can see some beautiful sea animals such as dolphins there. شما می توانید بعضی از حیوانات دریایی زیبا همچون دلفین را آنجا ببینید.
مثال: I picked up all my packed bags and went to the kitchen where my parents were waiting for me. من همه ساکهای �بسته بندی شده� ام را برداشتم و رفت ...
مثال: When it comes to IQ, our country is among the world’s highest. وقتی پای بهره هوشی به میان می آید کشور ما در زمره ی برترین های جهان است. وقتی ...
۱. بسته بندی شده ۲. پُر. مملو ۳. شلوغ ۴. آماده رفتن مثال: packed streets خیابانهای شلوغ
بدون کسب موفقیت. بدون موفقیت مثال: they tried unsuccessfully to save him آنها بدون کسب موفقیت تلاش کردند او را نجات دهند.
۱. مبهم. گنگ. ناروشن. نادقیق ۲. مخدوش. آشفته. در هم بر هم ۳. مغلوط. نادرست مثال: an imprecise description یک شرح مبهم و گنگ
مبهم. نامشخص. ناروشن. نامفهوم. ناخوانا
( صدا ) غرا. رسا. پر طنین مثال: her deep booming laugh reverberated around the room {صدای} خنده ی شدید و پرطنین او سرتاسر اتاق پیچید.
۱. طنین انداختن. پیچیدن. بازتابیدن ۲. منعکس کردن ۳. ( از صدای چیزی ) به لرزه درآمدن ۴. به لرزه درآوردن ۵. ( مجازی ) انعکاس داشتن. پیچیدن مثال: her de ...
دستگاه خودپرداز مثال: Take out money from an ATM. گرفتن پول از یک دستگاه خودپرداز.
مثال: my point is that we need to recognize and understand the value of our country and the intellectual and cognitive capabilities that lead to [one ...
۱. صندوق پست ۲. صندوق نامه ( های رسیده ) ۲. جعبه نامه مثال: There were many messages in my mailbox. پیامهای زیادی در صندوق نامه من بود.
۱. نصب کردن. کار گذاشتن ۲. منصوب کردن ۳. مستقر کردن. جای دادن مثال: Attackers currently might attempt to install dangerous program on your computer t ...
۱. بازنویسی. نگارش دوباره ۲. نسخه بازنویسی شده. صورت بازنویسی شده مثال: Check if you can rewrite these sentences correctly. امتحان کنید ببینید می تو ...
۱. ( باتری ) دوباره شارژ کردن. شارژ کردن ۲. ( تفنگ و غیره ) دوباره پر کردن. پر کردن مثال: he plugged his razor in to recharge it او تیغ صورت تراشی اش ...
مثال: for more information, please visit our website برای اطلاعات بیشتر لطفا از وبگاه ما دیدن کنید.
۱. نورافکن صحنه ۲. مرکز توجه. کانون توجه ۳. توجه عمومی را به ( چیزی ) جلب کردن ۴. برجسته ساختن. اشکار کردن مثال: the knife flashed in the spotlight ...
هیپی ( جنبشی از جوانان در آمریکا در دهه ۱۹۶۰ – ۱۹۷۰ ) مثال: the song became the anthem for hippie activists آهنگ برای اعضای فعال هیپی تبدیل به سرود ...
سرود مثال: the song became the anthem for hippy activists این آهنگ برای اعضای فعال هیپی تبدیل به سرود شد.
روز کاری. روز غیرتعطیل مثال: What days do you go to school? Every weekday. چه روزهایی به مدرسه می روی؟ هر روز غیر تعطیل
خلیج فارس مثال: Show me the Persian Gulf on the map. خلیج فارس را بر روی نقشه به من نشان بده.
مثال: Would you like some pineapple juice. مقداری آب آناناس میل دارید؟
۱. علامت. نشان. نشانگر ۲. علامت گذار ۳. امتیاز شمار ۴. ماژیک مثال: I have three markers a red, black and green one. من سه تا ماژیک دارم. یک قرمز مشک ...
مثال: I would like to thank our friends here from the bottom of my heart for their well - considered, good words. من می خواهم از ته دل از دوستانمان ...
۱. لال بازی ۲. نمایش لال بازی. نمایش بدون کلام ۳. هنرپیشه لال بازی ۴. لال بازی در آوردن ۵. ادای ( کسی را ) در اوردن ۶. ( نمایش بدون کلام ) اجرا کردن. ...
معاونت ریاست جمهوری مثال: The Vice Presidency has significant authority, and I recommend you seek the assistance of the President himself too. معاون ...
۱. مومن. متدین. با ایمان ۲. مذهبی ۳. صادق. صدیق. با اخلاص ۳. صادقانه. قلبی
مثال: They discussed a range of issues, ranging from industry and economics to the humanities, and so on. آنها در یک گستره ای از موضوعات بحث کردند ا ...
هم کلاسی. هم شاگردی مثال: I have nice classmates this year. من امسال همکلاسی های خوبی دارم.
فی الواقع. در حقیقت امر . براستی مثال: Verily, in all these are signs for men of knowledge. براستی در همه اینها نشانه هایی برای مردان اهل دانش و معر ...
۱. کتابچه راهنما ۲. کتاب تمرین مثال: Go to the part 2 of your workbook and do A, B and C به قسمت دوم کتاب تمرین تان بروید و A و B و C را انجام بدهید.
مثال: Hopefully we won’t lose any plants and animals and we will have enough food in the future. به امید خدا ما گیاهان و حیوانات دیگری را از دست نخو ...
طبیعت وحشی ( =حیوانات و گیاهان وحشی ) . حیات وحش مثال: Maryam is visiting a museum of nature and wildlife. مریم در حال بازدید از موزه طبیعت و حیات و ...
مثال: Visiting Iranian national observatory. بازدید از رصدخانه ملی ایرانی
۱. رو به زوال. رو به فنا. رو به ضعف ۲. ناموفق / ۱. نقطه ضعف. ضعف ۲. نقص. عیب مثال: pride is a terrible failing غرور یک عیب و نقص بسیار بدی است.
در حال پیشرفت. در دست اقدام. در جریان. جاری مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل جاری بین این دو زبان
۱. کنش متقابل. تاثیر متقابل. رفتار متقابل. تعامل ۲. ارتباط مثال: ongoing interaction between the two languages تعامل و تاثیرمتقابل جاری بین دو زبان
۱. نامطمئن. مردد ۲. غیر قطعی. پا در هوا مثال: she was feeling nervous, unsure of herself
۱. دروغ. مغایر با حقیقت ۲. بی وفا. خائن. خیانت پیشه مثال: the newspaper was duped into publishing an untrue story روزنامه در انتشار یک داستان دروغ { ...
۱. گول زدن. کلاه سر ( کسی ) گذاشتن. خر کردن. اغفال کردن ۲. ( آدم ) گول خورده. فریب خورده. ساده لوح مثال: the newspaper was duped into publishing an u ...
۱. به دنبال ( کسی ) آمدن ۲. ( روی صحنه ) ظاهر شدن ۳. وارد زمین ( بازی ) شدن ۴. برخوردن به. اتفاقی دیدن ۵. شروع شدن ۶. از راه رسیدن ۷. پیشرفت کردن. به ...
۱. افسردگی. اندوه. غم ۲. یاس. ناامیدی مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر طرف کردن افسر ...
۱. پراکنده کردن ۲. بر طرف کردن. رفع کردن. زایل کردن مثال: the brightness of the day did nothing to dispel Elaine's dejection روشنایی روز کاری برای بر ...
۱. نقض کردن. زیر پا گذاشتن. نادیده گرفتن. تخطی کردن از ۲. تضاد داشتن با. مغایر بودن با. مخالف بودن با ۳. مخالفت کردن با. مورد سوال قرار دادن. نفی کرد ...
۱. نقض ۲. خلاف. تضاد مثال: a contravention of human rights یک نقض حقوق بشر
۱. شدت ۲. عمق ۳. جدیت ۴. شور. هیجان مثال: the intensity of his passion تندی و شدت شهوت و اشتیاق او
۱. دست نخورده ۲. مصون. محفوظ. در امان ۳. سالم. آسیب ندیده ۴. برکنار از. به دور از. محروم از مثال: untouched forest جنگل سالم و دست نخورده
۱. بصری. دیداری. بینایی ۲. نوری. نور شناختی مثال: optical defects خطاهای بصری
۱. حراف. زبان آور. بلند بانگ ۲. پر هیاهو. پر سر و صدا. جنجالی مثال: a vociferous critic of the government یک منتقد پر سر و صدا و جنجالیِ دولت
۱. کار. شغل. حرفه ۲. وظیفه. رسالت. تعهد