پیشنهادهای آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)
ماری جوانا. علف مثال: Legal marijuana coming into focus. مارجوانای قانونی در مرکز توجه قرار گرفت.
۱. مکان. محل ۲. مرکز. کانون ۳. ( ریاضیات ) مکان هندسی مثال: The locus of decision - making is sometimes far from the government's offices. مرکز و کا ...
۱. ( روانپزشکی ) اسکیزوفرنی ۲. دوگانگی. رفتار دوگانه مثال: Doctors diagnosed him with schizophrenia. دکترها برای او اکسیزوفرنی تشخیص دادند. دکترها ...
۱. فشردگی. تراکم. انبوهی ۲. غلظت ۲. ( فیزیک ) چگالی. وزن مخصوص ۳. پیچیدگی. دشواری مثال: a reduction in bone density یک کاهش در تراکم استخوان
۱. درمانگر ۲. روان درمانگر مثال: a certified massage therapist یک ماساژ درمانگر تایید شده
۱. نابهنجار ۲. غیر عادی. غیر طبیعی مثال: the illness is recognizable from the patient's abnormal behavior این بیماری از رفتارهای غیرعادی و غیر طبیعی ...
۱. دودلی. تردید. تزلزل ۲. تضاد. ناهمخوانی. ناهماهنگی ۳. ( روانشناسی ) دوسوگرایی. دوسویگی مثال: On that situation ambivalence was normal. در آن شرایط ...
تریلیون ( در آمریکا ۱۰۱۲ ( یعنی هزار میلیارد ) و در انگلستان ۱۰۱۸ ( یعنی هزار هزار میلیارد ) ) مثال: There are more than a trillion galaxies in the ...
چند فرهنگی مثال: A unique multicultural environment یک محیط چند فرهنگی منحصر به فرد
۱. قصاب ۲. سلاخ ۳. مغازه قصابی. دکان قصابی. قصابی ۴. ذبح کردن. کشتن. کشت و کشتار کردن. سلاخی کردن مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذ ...
آنزیم مثال: They can act as real enzymes. انها می توانند مثل یک آنزیم واقعی عمل کنند.
۱. گوشت ذبح اسلامی ۲. ( مربوط به ) ذبح اسلامی ۳. ذبح اسلامی کردن / حلال مثال: halal butchers مغازه های قصابی {دارای} گوشت ذبح اسلامی
۱. هولوگرام. تصویر تمام نگار ( تصویری سه بعدی که به روش لیزری گرفته می شود ) مثال: a transparent hologram of my father یک هولوگرام شفاف از پدرم.
۱. جنوب ۲. جنوبی ۳. به طرف جنوب مثال: Go to the south. برو به طرف جنوب the south aisle was separated off راهرو جنوبی مجزا شده بود.
۱. نظم دادن. آراستن ۲. رمزگشایی کردن مثال: Unscrambled the letters and make nouns. حروف را نظم بدهید و اسامی را بسازید.
۱. وجب ۲. ( پل و غیره ) دهانه. چشمه ۳. پهنه. گستره. فراخنا ۴. ( زمان ) فاصله. طول، دوره ۵. ( پل ) زدن ۶. وجب کردن مثال: Order the following animals b ...
۱. کشنده ۲. خسته کننده. طاقت فرسا ۳. مضحک ۴. قتل مثال: the motive for this killing is unclear انگیزه برای این قتل نامعلوم است.
۱. نامعلوم. نامشخص. نامعین ۲. گنگ. مبهم. نامفهوم. ناروشن مثال: the motive for this killing is unclear انگیزه برای این قتل نامعلوم و نامشخص است.
پلاکارد. شعار نوشته. شعار مثال: She was standing next to the wall with a placard in his hand. او با پلاکارد و شعارنوشته ای در دست کنار دیوار ایستاده ...
تندروی. افراط گرایی. رادیکالیسم مثال: This was a region known for its political radicalism این منطقه ای بود که به خاطر تندروی و افراطگرایی سیاسی معرو ...
۱. واقعا. عملا. باالفعل. ۲. در حقیقت. در واقع ۳. راستی راستی. حقیقتا مثال: Anderson famously replied, we went to the moon, but we actually discovered ...
از همه مشهور تر. از همه شناخته تر مثال: Anderson famously replied, we went to the moon, but we actually discovered Earth آندرسن از همه مشهورتر پاسخ ...
تداوم. استمرار. پیوستگی مثال: There has been a lot of Continuity over the last thousand years. تداوم و پیوستگی زیادی سرتاسر هزار سال گذشته وجود داشت ...
هم شیر. خواهر و برادر مثال: Cities are like siblings in a large polygamous family. شهرها شبیه هم شیرها در یک خانواده بزرگ چند همسری هستند.
چند زنه. ( مربوط به ) چند زنی. چند همسری مثال: Cities are like siblings in a large polygamous family. شهرها شبیه هم شیرها در یک خانواده بزرگ چند همس ...
۱. خرسند. خوشحال ۲. راضی ۳. رضایتمندانه مثال: frankly, I was pleased to leave. اگر راستش را بخواهی من خوشحال و راضی بودم که بروم.
۱. صاف و پوست کنده. رک و راست. بی رودروایستی ۲. اگر راستش را بخواهی. . . مثال: frankly, I was pleased to leave اگر راستش را بخواهی من خوشحال بودم که ...
۱. مجهز کردن. تجهیز کردن ۲. آماده کردن مثال: all bedrooms are equipped with a color TV. همه اتاق خوابها به یک تلوزیون رنگی مجهز شده اند.
۱. عکاسی ۲. فیلمبرداری مثال: Not long after, she left her job to study photography in Michigan. نه چندان مدت طولانی بعد از آن، او شغل اش را برای خوا ...
استعداد ریاضی مثال: Nearly 40 percent of young people in the US have low Numeracy. تقریبا ۴۰ درصد مردان جوان در آمریکا استعداد ریاضی کمی دارند.
۱. شناور. دستخوش امواج ۲. دستخوش حوادث. سرگردان ۳. خارج از کنترل مثال: I felt anxious and adrift .
۱. رئیس ( دانشگاه ) ۲. سرپرست. مدیر ۳. پیش کسوت ۴. سر کشیش مثال: They hired one black dean. انها یک رئیس دانشگاه سیاه پوست استخدام کردند. He used t ...
کیهان. عالم. جهان مثال: This is a unique look at the cosmos and the universe around us این یک نگاه بی نظیر به کیهان و دنیای اطراف ما است.
۱. کیهانی ۲. جهانی ۳. ( مربوط به ) کیهان یا عالم ۴. بسیار عظیم
۱. ضربه ای. ناشی از ضایعه ۲. ( تجربه ) تلخ. تکان دهنده. فراموش نشدنی مثال: But it is also a confusing and traumatic exit from the family.
۱. باد موسمی ۲. موسم بارندگی ۳. بارندگی سنگین مثال: Because I want to buy a plastic sheet before the monsoon arrive. چون من می خواهم قبل از اینکه مو ...
۱. ( هندسه ) صفحه ۲. سطح صاف. سطح مستوی ۳. سطح. حد. مرحله ۴. ( هندسه ) مسطح. مسطحه. مستوی ۵. صاف. هموار. تراز ۶. هواپیما ۷. ( تجاری ) رنده. ۸. رنده ک ...
توهم. خیال. تصور. ساخته و پرداخته ذهن مثال: Surely, now you know you are not a figment of your own imagination. مسلما شما الان می دانید که ساخته و پ ...
۱. فس فس کردن. معطل کردن. ۲. این پا و آن پا کردن ۳. پرسه زدن. پلکیدن ۴. با مرگ دست و پنجه نرم کردن ۵. باقی ماندن. طول کشیدن مثال: But the question I ...
استراتوسفر ( یکی از لایه های جو زمین ) مثال: But the question I asked is, “is it possible to linger in the stratosphere?” اما سوالی که من پرسیدم این ...
۱. بهداشتی ۲. تمیز مثال: hygienic conditions.
۱. تنظیم کردن. میزان کردن. تعدیل کردن ۲. تغییر دادن ۳. ( موسیقی ) تغییر مقام دادن. از پرده یا مایه ای به پرده و مایه دیگر رفتن مثال: we all modulate ...
۱. بیهودگی. بی فایدگی. پوچی. بی معنایی ۲. کار عبث. کار بی حاصل. مایه تضییع وقت مثال: the futility of all desires of the will پوچی و بیهودگی همه ی آرز ...
۱. غرور. تکبر. خودپسندی. نخوت ۲. استعاره ی دور از ذهن مثال: she had none of the conceit often associated with beautiful women. او هیچ غرور و تکبری ک ...
۱. بد اخم. بد عنق. بد اخلاق ۲. ناخوشایند. نامطلوب ۳. ( هوا ) نامساعد. بد مثال: a disagreeable thought یک فکر ناخوشایند و نامطلوب
ماده آلوده کننده. آلاینده مثال: The quantity of chemical pollutants has increased exponentially. مقدار آلاینده های شیمیایی بطور تصاعدی افزایش یافته ...
موعد. موعد مقرر. سر رسید. مهلت. ضرب الاجل مثال: I finished my senior thesis four months before the deadline. من رساله سال آخر دانشجویی ام را چهار ما ...
۱. ورودیه. وردی ۲. حق عضویت مثال: You should first pay your entry fee. شما باید اول ورودیه تان را پرداخت کنید.
( در خطاب ) عزیزم! مثال: Oh! deary! Don’t cry. اوه! عزیزم! گریه نکن.
تار عنکبوت مثال: That grew only on top of the spider webs that covered the cave entrance. که فقط بر روی تارهای عنکبوتی که ورودی غارها را می پوشاند ر ...