پیشنهادهای آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)
۱. ( مسابقه دو ) صحرایی ۲. از راه فرعی مثال: The amateur cross - country runner wanted to be in the Olympics. دونده ی آماتور مسابقات دو صحرایی، خوا ...
دفتردار مثال: The bookkeeper exaggerated her importance to the company. دفتردار در مورد اهمیت خودش برای شرکت غلو کرد.
خوشحال کردن. مشعوف کردن. شادمان کردن. به وجد آوردن مثال: By words the mind is excited and the spirit elated.
۱. علاج ناپذیر. بی درمان. خوب نشدنی ۲. بیمار علاج ناپذیر مثال: But suppose you are dying from an incurable illness now. اما فرض کنیم شما الان بخاطر ...
۱. اذیت کردن. مزاحم شدن ۲. ایجاد مزاحمت جنسی کردن برای. دست درازی کردن به مثال: My neighbor was molested when walking home from the subway. همسایه ...
۱. ازمایش نشده. امتحان نشده ۲. تمرین نکرده. کارزار ندیده. بی تجربه مثال: A new, untested medicine was detected in the capsule by the police scientist ...
۱. کپسول ۲. کپسول فضایی ۳. ظرف ۴. ( گیاه شناسی ) پوشینه ۵. موجز. مختصر. فشرده مثال: The small capsule contained notes the spy had written after the ...
۱. تیز. بسیار تیز ۲. تند. تند و تیز. گزنده مثال: razor - sharp teeth دندانهای بسیار تیز
۱. ( میوه ) پادرختی ۲. ( پول و ثروت ) باد آورده مثال: Gather the windfalls from under the plum trees. پادرختی ها را از زیر درختهای آلو جمع کن.
۱. قولون ( خشی از روده بزرگ ) ۲. ( با تسامح ) روده بزرگ مثال: When reading the questions, keep in mind that the colon replaces the words “is to”. و ...
بدبختی. بداقبالی. بد بیاری مثال: never laugh at other people's misfortunes هرگز به بدبختی ها و بداقبالی های مردم دیگر نخند.
۱. شباهت. همانندی ۲. مقایسه. تشبیه ۳. قیاس ۴. تمثیل. قیاس تمثیلی
۱. لباس و جواهرات ۲. زر و زیور /لباس پرزرق و برق و فاخر مثال: The gallant, dressed in his finery approached the queen. مرد شجاع که لباس پر زرق و برق ...
مثال: Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries and beg ...
خط مقدم مثال: Now, put this example next to a teenager who alters his age on his birth certificate so that he can go to the front lines, or he cries ...
۱. گیر. گرفتگی. انسداد ۲. راه بندان ۳. وقفه مثال: cleaning of the machine should include clearance of blockages تمیز کردن ماشین باید شامل پاکسازی گرف ...
مثال: At first, I thought he wanted to ask for a leave of absence due to some problem back in his hometown for which he had not been given permission ...
مثال: He was a lieutenant colonel or a major, I don't remember exactly. او یک �سرهنگ دوم� بود یا سرگرد الان دقیقا یادم نیست.
مثال: I witnessed the pleas of an army officer who wanted to join the nighttime operations of Martyr Chamran’s jihadi groups. من شاهد التماسهای یک ا ...
۱. ( محیط ) پاکسازی ۲. ( چک ) تهاتر. پایاپای ۳. ترخیص کالا ۴. ( ترافیک ) فاصله ایمن ۵. اجازه. جواز ۶. ( از لحاظ امنیتی ) مجوز. تاییدیه ۷. ( فوتبال و ...
امدادگر. نجاتگر مثال: all reached safety and thanked their rescuers همه سلامت رسیدند و از امدادگرانشان تشکر کردند. همه سلامت رسیدند و از نجاتگرانشان ...
۱. کمیاب. نادر ۲. نا بسنده. کم ۳. به ندرت. به سختی. خیلی کم مثال: as raw materials became scarce, synthetics were developed از آنجایی که مواد خام کمی ...
۱. بی احساس. بی عاطفه ۲. فاقد حس همدردی ۳. حاکی از بی عاطفگی مثال: my mother is a cold, unfeeling woman مادرم یک زن سرد و بی احساس و بی عاطفه است.
کاملا. به طور کامل مثال: they were comprehensively defeated آنها به طور کامل شکست خورده بودند.
معاینه ( پزشکی ) . بازدید. چک آپ مثال: The engineer gave our house a thorough, comprehensive check - up before my father bought it. قبل از آنکه پدرم ...
۱. کامل ۲. دقیق مثال: The police made a thorough search of the house after the crime had been reported. پس از گزارش جرم، پلیس خانه را کامل و دقیق گ ...
اهل بحث. طرف بحث. مناظره کننده. سخنور مثال: Ray’s team undoubtedly had the best debaters in our country. تیم �ری� بدون شک بهترین مناظره کننده ها و س ...
بی شک. بی تردید مثال: Ray’s team undoubtedly had the best debaters in our country. تیم �ری� بدون شک بهترین مناظره کننده ها و سخنوران را در کشور ما د ...
۱. به طور قابل ملاحظه ای. به طور قابل توجهی ۲. زیاد. خیلی زیاد مثال: The burden of taxation has risen considerably. فشار مالیات به طور قابل ملاحظه ا ...
۱. شکرگزاری ۲. روز شکرگزاری ( =در آمریکا چهارمین پنج شنبه ماه نوامبر ) مثال: The guests began to assemble for thanksgiving dinner. مهمانها شروع کرد ...
تادیبی. اصلاحی مثال: After the prison riot, the council decided to reform the correctional system. بعد از شورش در زندان، شورا تصمیم گرفت که نظام تاد ...
۱. تحقیق. کاوش. کند و کاو ۲. معاینه ۳. ( در پزشکی ) سوند. میل ۴. فضاپیمای پژوهشی // ۱. معاینه کردن ۲. جستجو کردن. گشتن ۳. تحقیق کردن. کند و کاو کردن. ...
۱. تور ماهی گیری ۲. دام. تله ۳. شبکه اقدامات پلیسی برای دستگیری مجرمان. تله. جستجوی گسترده مثال: In order to evade the police dragnet, Ernie grew a b ...
۱. اداره ۲. دفتر ۳. میز تحریر ۴. قفسه لباس مثال: The Weather Bureau explored the effects of the rainy weather. اداره هواشناسی، تاثیرات آب و هوای بار ...
مثال: back then the IRGC had not yet been properly organized. آن زمانها �سپاه پاسداران� هنوز درست سازماندهی نشده بود.
آشوبگر. شورشی مثال: The rioters assembled outside the White House. آشوبگران بیرون کاخ سفید جمع شدند.
به طور متراکم. با تراکم زیاد. به طور فشرده مثال: Rural areas are not densely populated. مناطق روستایی، بطور متراکم جمعیت ندارند. مناطق روستایی، با ...
۱. وحشتناک. فجیع. رقت انگیز ۲. افتضاح مثال: driving sleet and rain made conditions horrendous برف توام با باران تند وضعیت را وحشتناک و افتضاح کرد.
از لحاظ لجستیکی. از لحاظ پشتیبانی و تدارکات نظامی مثال: But logistically it should have had more than 50 tanks! اما از لحاظ لجستیکی آن باید بیش از ۵۰ ...
برف توام با باران. برف و باران مثال: driving sleet and rain made conditions horrendous برف توام با باران تند وضعیت را وحشتناک کرد.
( آدم ) توطئه گر. دسیسه چین مثال: Macbeth is a schemer. مکبث یک ( آدم ) توطئه گر و دسیسه چین است.
۱. فراموش نشدنی. بیاد ماندنی مثال: that unforgettable kiss after his martyrdom آن بوسه فراموش نشدنی و بیاد ماندنی بعد از شهادتش
۱. عملا. در عمل ۲. تقریبا مثال: He could practically drop the ball through the hoop. او می توانست توپ را عملا توی حلقه پرتاب کند.
مثال: This part of the Persian Gulf was a route through which trucks and trailers carrying weapons, equipment, and supplies were constantly moving to ...
۱. تبخیر کردن. بخار کردن ۲. تبخیر شدن. بخار شدن ۳. نابود شدن. از بین رفتن. تباه شدن. نیست شدن مثال: Researchers believe that if warm dry air above th ...
ریز قطره. قطره. چکه مثال: Fog, tiny droplets of water vapor, is the villain of the airports. مه، قطرات ریز بخار اب، مایه دردسر برای فرودگاه هاست.
۱. خاطرخواه. عاشق ۲. ژیگولو مثال: Knowing her beau was waiting at the bottom of the staircase, Eleanor descended at once. اِلِنور که فهمید عاشق و خا ...
مثال: The one who had the intention to attack our borders had planned beforehand, unlike us who were attacked and caught off guard. آن کسی که قصد حم ...
مثال: On one side, there was the aggressor who was fully equipped and had a plan that they had prepared from before. در یک طرف یک مهاجم بود که کامل ...
مثال: But the descriptive report of the war is this that there was an invading army that attacked our borders. اما گزارش توصیفی جنگ {تحمیلی} این است ...