پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,١٥١
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترساندن ، تکان دادن. به وحشت انداختن مثال: she horrified us with ghastly tales. او ما را با داستانهای ترسناک به وحشت انداخت. he was horrified by he ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستکاری ، صداقت. درستی. درستکاری ، 2. راستگویی مثال: I can attest to his honesty. من می توانم به راستگویی و درستکاری او گواهی بدم. they spoke wit ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ابرومند، محترم ، شریف 2. محترمانه. شرافتمندانه . آبرومندانه مثال: an honorable man. یک مرد محترم و شریف an honorable career. یک شغل شرافتمندانه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. افقی ، 2. صاف. تراز 3. هم سطح. هم تراز 4. خط افقی 5. صفحه افقی. سطح افقی مثال: a horizontal surface. یک سطح صاف و تراز she was stretched horizon ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. امیدوار 2. امید بخش. امیدوارانه. نوید بخش 3. پر امید 4. امید. مایه امید مثال: he remained hopeful. او امیدوار باقی ماند. hopeful signs. نشانه ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندگی مثال: Let us ask Him for determination, strength, and the success of servitude to God. بیاییم از او عزم و همت، قدرت و توفیق بندگی خداوند را بخ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عجله کردن 2. با عجله انجام دادن 3. به عجله واداشتن. دستپاچه کردن 4. سرعت بخشیدن. تسریع کردن 5. عجله. شتاب مثال: hurry or you'll be late. عجله کن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مضر . زیانمند 2. آزارنده. درداور مثال: hurtful words. حرفهای آزارنده this is hurtful to the interests of women این برای منافع زنان مضر و زیانمند ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. باحرارت. پر شور. داغ 2. با عصبانیت. با تندی . با تحکم 3. سایه به سایه. تنگاتنگ مثال: the rumors were hotly denied. شایعات با تندی تکذیب شده بود. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی کران مثال: Let us seize the opportunity of this month to connect our hearts, souls, and intentions to the boundless ocean of divine mercy. بیایی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مسابقه ) مانع ، 2. مشکل. دشواری. سد راه 3. در مسابقه دوی با مانع شرکت کردن 4. از روی مانع پریدن. 5. ( بر مشکلی ) چیره شدن. مثال: his leg hit a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فقیر . فقر زده 2. بی مایه. ضعیف. بی خاصیت مثال: an impoverished peasant farmer. یک کشاورز دهاتی فقیر the soil is impoverished. خاک ضعیف و بی ما ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اهمیت ، 2. نفوذ مثال: Have I underestimated the importance of sustainability? آیا من اهمیت پایداری را دست کم گرفتم؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( صدا ) خشک. گرفته. خس خسی 2. هیکل دار. خوش قد و قواره 3. سگ قطبی مثال: a husky voice. یک صدای خشک و گرفته Paddy was a husky guy. پدی یک مرد هی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نادانی ، بی اطلاعی. جهل ، بی خبری ، ناشناسی ، جهالت مثال: his ignorance of economics. بی اطلاعی او از علم اقتصاد their attitudes are based on ignor ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. نااگاه. بی خبر. غافل 2. نادان . بی سواد 3. از روی جهل. ناشی از نادانی 4. نفهم. بی شعور مثال: an ignorant country girl. یک دختر روستایی بیسواد. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر قانونی. غیر مجاز . نا مشروع مثال: illicit drugs. an illicit love affair.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بداهه گویی کردن. فی البداهه گفتن 2. بداهه سرایی کردن. فی البداهه سرودن 3. بداهه نوازی کردن 4. سر هم کردن. سرهم بندی کردن مثال: she was improvisin ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامحتمل . بعید. دور. غیر محتمل مثال: it seemed improbable that the hot weather should continue. بعید به نظر میرسه که هوای گرم و داغ ادامه پیدا کنه. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باعظمت . با ابهت. با شکوه. پر جاذبه 2. تحسین برانگیز. تاثیر گذار مثال: an impressive building. یک ساختمان باعظمت و باشکوه they played some impre ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

مزدور مثال: the first point is that the Iranian nation with their strong steps will trample underfoot any US mercenary [here] who accepts this role. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عاجز، ناتوان ، بی عرضه مثال: an incapable government. یک دولت فاقد صلاحیت و بی عرضه he was mentally incapable. او از نظر روانی عاجز و ناتوان بود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکاف ، برش مثال: a surgical incision. یک برش مربوط به جراحی incisions on the marble. شکافهای روی سنگ مرمر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برانگیختن. تحریک کردن 2. ایجاد کردن. موجب شدن مثال: he was arrested for inciting racial hatred. او برای برانگیختن تنفر نژادی بازداشت شده بود. sh ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

صریح. بی پرده مثال: This is the essence of what he says; he doesn't say it outright. این خلاصه چیزی است که او می گوید. او {حرفش را} صریح و بی پرده ن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شاملِ . با محاسبه ی 2. گنجیده. به حساب آمده 3. کلی 4. لغایتِ. تا پایانِ. تا آخرِ مثال: an inclusive definition. یک تعریف کلی prices are inclusive ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مایل ، کج ، 2. شیب دار 3. متمایل. راغب 4. اماده. مستعد مثال: I'm inclined to believe him. من مایلم که به او ایمان بیاورم. she's inclined to gos ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نادرست ، غلط، غیر واقعی 2. بد. زشت. ناپسند مثال: an incorrect answer. یک پاسخ نادرست و غلط incorrect behavior. رفتار زشت و ناپسند

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاوه. مفت. جفنگ مثال: Today, they have resorted to nonsensical talk. امروز آنها به حرف یاوه و جفنگ روی آورده اند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غیر قاطع. غیر قطعی 2. بی حاصل. بی سرانجام 3. مردد. دو دل. نامطمئن. بی تصمیم مثال: an indecisive result. یک نتیجه غیر قطعی / یک نتیجه بی حاصل an ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مبهم. نامشخص. نامعلوم 2. نامحدود، بیکران ، بی شمار 3. ( دستور زبان ) ناشناخته. نکره مثال: an indefinite period. یک دوره و عصر نامعلوم an indefin ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. باور نکردنی ، 2. شگفت. عجیب 3. عالی مثال: I find his story incredible. به نظر من داستان او باور نکردنی بود. an incredible feat of engineering. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی اعتنا. بی توجه. بی تفاوت 2. بی طرف 3. بدون اهمیت. علی السویه 4. متوسط. میانه حال. معمولی مثال: an indifferent shrug. an indifferent performan ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کم بازده. با بازده کم 2. فاقد کارایی. بی کفایت. بی عرضه مثال: an inefficient worker. یک کارگر بی عرضه و بی کفایت inefficient processes. روشهای ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: a fretful infant یک کودک و نوزاد نق نقو infant industries صنایع در حال توسعه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. با نفوذ. متنفذ 2. موثر. تعیین کننده مثال: an influential leader. یک رهبر بانفوذ he was influential in shaping her career. مرد در شکل دهی زندگی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی نتیجه. بی حاصل. بی ثمر 2. ناتوان. نالایق. بی عرضه مثال: an ineffective scheme. یک طرح بی نتیجه و بی حاصل an ineffective president. یک رئیس ج ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هراس افکنی مثال: You can combat the enemy's fearmongering. شما می توانید با هراس افکنی دشمن مبارزه کنید.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرارت. رذالت. ظلم مثال: the iniquity of his conduct. شرارت و رذالت رفتار او I will forgive their iniquity. من ظلم آنها را می بخشم.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زدن. وارد اوردن 2. تحمیل کردن 3. کردن. دادن 4. اعمال کردن مثال: he inflicted an injury on Frank. او به فرانک صدمه وارد کرد. I won't inflict my ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( به ) میراث بردن ، وارث ( چیزی ) بودن مثال: she inherited his father’s farm. او مزرعه پدرش رو به ارث برد. Richard inherited the title. ریچارد وا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. استنشاق کردن 2. نفس کشیدن. دم فرو بردن 3. ( دود ) فرو دادن. پایین دادن مترادف: BREATHE IN مثال: I inhale a very strange smell. من بوی خیلی عجیب ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بی عدالتی ، 2. حق کشی. ظلم 3. بی انصافی مثال: the injustice of the world.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هم بند 2. هم زندان . زندانی 2. ( در بیمارستان ) هم اتاق مثال: the inmates of the hospital. هم اتاق ها در بیمارستان the prison's inmates. هم بنده ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درونی ترین. 2. دورترین 3. عمیق ترین 4. نهفته ترین 5. شخصی ترین. خصوصی ترین مثال: her innermost feelings. عمیق ترین و ژرف ترین احساسات او

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نوشته 2. کتیبه 3. ( کتاب ) اهدائیه. تقدیم نامه مثال: the inscription on the sarcophagus. نوشته و کتیبه روی تابوت سنگی the book had an inscripti ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرسیدن 2. پرس و جو کردن 3. سراغ گرفتن 4. تحقیق کردن. بازجویی کردن . بررسی کردن مثال: I inquired about part - time training courses. من درباره دور ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرسش. سوال 2. پرس و جو، کند و کاو 3. تحقیق. رسیدگی 4. بازجویی مثال: telephone inquiries. سوالات تلفنی an inquiry into alleged security leaks. ی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. دیوانه ، 2. احمق 3. احمقانه. نامعقول. دیوانه وار 4. ( مخصوص ) دیوانگان ) مثال: she was declared insane. او دیوانه اعلام شده بود. an insane sugg ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مصر، 2. مصرانه. موکد 3. فوری. جدی. حاد 4. مدام. یکریز مثال: Tony's insistent questioning. سین جیم مصرانه تونی an insistent buzzing. یک وز وز ...