پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,١٤٥)

بازدید
٤,١٥٦
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. لباس. پیراهن. لباس بلند زنانه 2. ردا. جبه 3. روپوش

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زیبا. قشنگ 2. خوش ریخت. خوش ترکیب 3. باوقار. موقر. متین 4. جذاب. گیرا. خوشایند. دلپذیر 5. مودبانه. باظرافت مترادف: ELEGANT مثال: She is a gracef ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زل زدن. با چشمهای از حدقه درامده نگاه کردن 2. تعجب کردن. از تعجب شاخ دراوردن مثال: She was goggled at me. او به من زل زده بود. / او با چشمهای از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. معدن طلا 2. ( مجازی ) گنج 3. کسب و کار پر رونق

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکل محاوره ای going to است. که معنای Will می دهد و برای زمان آینده استفاده می شود.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

1. بزرگ جلوه دادن. گنده کردن. مهم جلوه دادن. اسم دهن پر کن روی چیزی گذاشتن 2. چیز بد را خوب جلوه دادن. زیبا جلوه دادن. 3. تجلیل کردن. تمجید کردن. تحس ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: it was a glorified palace. آن یک کاخ مجلل بود. مترادف: praised

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

1. باشکوه. شکوهمند 2. عالی. زیبا. قشنگ 3. خوش. خوشایند. شیرین 4. افتخار افرین. افتخار امیز. پر افتخار 5. ( عامیانه ) خوب. محشر. معرکه مثال: a glorio ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گره دار، گره گره 2. کج و کوله 3. ( قیافه ) افتاب سوخته. سوخته 4. پینه بسته 5. ( چهره ) شکسته مثال: a gnarled tree trunk. یک کنده درخت گره دار gna ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هدف. ارمان. ارزو 2. ( در فوتبال ) دروازه ، گل مثال: Do you have special goal? آیا شما هدف خاصی دارید؟ مترادف: OBJECTIVE

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

WINE GLASS = جام شراب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: goalkeeper

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کوفتی. لعنتی. نکبتی. گند. گه. کثافت در جایگاه adverb به معنی very به کار می رود. مثال: He is goddam rich. او خیلی ثروتمند است.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. الهه ، 2. ( مجازی ) بت. ستاره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

اعجباز انگیز. خیره کننده مثال: Fatimah Zahra ( pbuh ) consoled the Prophet in times of hardship, was the companion of the Commander of the Faithful [ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

1. تاریک ، تیره ، تیره و تار. کم نور 2. ( هوا ) ابری. گرفته 3. غمگین. افسرده. اندوهگین. غصه دار. ناامید. مایوس 4. غم انگیز. اندوهبار. یاس اور مثال: ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تاریکی ، تیرگی ، 2. اندوه. غم. غصه. دلتنگی. یاس. ناامیدی مثال: she looked into the gloom او به تاریکی نگاهی انداخت. his gloom deepened. غم و غص ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطیب مثال: Fatimah Zahra ( pbuh ) consoled the Prophet in times of hardship, was the companion of the Commander of the Faithful [Imam Ali ( pbuh ) ] ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. درخشیدن. برق زدن. برق افتادن 2. ( مجازی ) موج زدن. باریدن از // 1. درخشش. برق. تلالو 2. زرق و برق 3. شور و هیجان. هیجان. مثال: verb : crystal gli ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نگاهی انداختن به . نظری انداختن به. دیدی زدن 2. تصور کردن. مجسم کردن. دیدن / ۱. نظر اجمالی. نگاه کلی. نگاه گذرا. دید ۲. تصویر اجمالی. برداشت کلی ۳ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هموار رفتن. به ارامی حرکت کردن 2. سر خوردن. لغزیدن 3. خزیدن 4. خرامیدن 5. ( مجازی ) گذشتن. سپری شدن 6. ( پرنده ) با بال باز پرواز کردن 7. با هواپی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شیشه انداختن 2. لعاب دادن 3. ( چشم ) بی حالت شدن. از حالت افتادن. بی نور شدن. مات شدن // 1. لعاب ، 2. جلا. روغن جلا / به همراه d به معنی شیشه ای. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

براق. درخشنده مثال: a gleaming expanse of water پهنایی درخشانده از آب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( نور ) خیره کننده. شدید. کور کننده 2. خشم الود. غضبناک 3. فاحش. اشکار. چشمگیر. قابل ملاحظه 4. ( رنگ ) زننده. تند مثال: glaring lights نورهای خی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به هر حال. در هر صورت مثال: In any case, what has been said about this noble lady by the Prophet and others, is about a 17 or 18 - year - old lady. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ایرادی. وسواسی. حساس 2. عصبی 3. جنجالی. شلوغ 4. ( لباس و غیره ) پر زرق و برق مثال: he's very fussy about what he eats او دربارة چیزهایی که می خو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هیاهو. سر و صدا. جار و جنجال. داد و قال. الم شنگه. قشقرق. کولی بازی 2. عجله. دستپاچگی // 1. هیاهو کردن. جار و جنجال راه انداختن. شلوغ بازی در اورد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فیوز 2. سوختگی فیوز 3. ( بمب و غیره ) فتیله 4. ( بمب و غیره ) چاشنی // 1. فیوز چیزی را سوزاندن 2. فیوز گذاشتن به 3. ذوب شدن. اب شدن 4. ذوب کردن. گ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عصبانیت . خشم. غضب ، غیظ، 2. حالت عصبانیت 3. هیجان زدگی 4. شدت. حدت 5. بحبوحه. بحران. اوج 6. زن جوشی. زن عصبانی مثال: she exploded with fury او ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دزدانه. پنهانی. مخفیانه 2. پنهان کارانه 3. مرموز. مشکوک 4. مخفی مثال: where is the furtive door? در مخفی کجاست؟

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

1. دورترین 2. آخرین 3. بیشترین 4. طولانی ترین 5. بیشتر از همه. دورتر از همه 6. حداکثر 7. – ترین ( نشانه صفت عالی ) مثال: Furthest crime بیشترین جرم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

از طریق. از راه مثال: There was a discussion on solving the population problem by way of the family institution, which this woman spoke of. بحثی بود ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اسباب و اثاثیه چیدن در 2. مبله کردن ، 3. مجهز کردن. تجهیز کردن 3. فراهم کردن. تهیه دیدن. تدارک دیدن 4. عرضه کردن. ارائه کردن مثال: the bedrooms a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد

1. عصبانی. خشمگین. برافروخته 2. سخت. شدید. بی امان. تند. حاد. سهمگین 3. ( سرعت ) دیوانه وار. سرسام اور مثال: he was furious when he learned about it ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. قیف ، 2. ( قطار و کشتی ) دودکش // 1. با قیف ریختن. بصورت قیف درامدن. شکل قیف شدن 3. قیفی شکل کردن 4. ( مجازی ) ریختن. سرازیر کردن. متمرکز کردن مث ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماتم زده. غم زده. غمگین. اندوهگین . تیره مثال: the funereal atmosphere یک جو ماتم زده و غم انگیز funereal colors رنگهای تیره

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مراسم ) تدفین. کفن و دفن. خاکسپاری 2. مرده سوزان. مراسم سوزاندن جنازه 3. تشییع جنازه 4. جمعیت تشییع کنندگان 5. بدبختی. ماتم مثال: he'd attended ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بنیادی. اساسی. ریشه ای 2. عمده. مهم 3. اولیه. ابتدایی. مقدماتی. پایه 4. ضروری. لازم 5. ذاتی. فطری. سرشتی مثال: These are the fundamental rules. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کار. وظیفه. نقش 2. کارکرد 3. هدف 4. نتیجه. حاصل 5. جشن. ضیافت 6. ( ریاضیات ) تابع // 1. کار کردن. عمل کردن 2. ( به جای چیزی ) به کار رفتن مثال: n ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تفریح. سرگرمی. بازی 2. شوخی. شادی. لذت. کیف 3. نشاط. شور ورزی. خنده 6. شیطنت. بازی گوشی 7. مایه سرگرمی. مایه تفریح 8. تفریحی 9. مضحک. خنده دار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. با دستپاچگی گشتن. زیر و رو کردن 2. کورمال کورمال دنبال چیزی گشتن 3. ناشیانه عمل کردن. کاری را ناشیانه انجام دادن 4. مِن مِن کردن مثال: verb : he ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. انجام دادن ، عمل کردن. اجرا کردن 2. ( قول و عهد ) وفا کردن 3. ( ارزو. نیاز و غیره ) تحقق بخشیدن. به ثمر رساندن. براوردن. رسیدن به 4. خرسند کردن. ر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سوخت ، 2. سوخت اتمی 3. ( مجازی ) عامل محرک 4. {درباره ماشین} بنزین 5. غذا // 1. سوخت گیری کردن 2. سوخت دادن. سوخت رساندن به 3. بدتر کردن. وخیم تر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شکست. ناکامی . حرمان 2. یاس. ناامیدی. سرخوردگی. دلسردی 3. احساس عجز. درماندگی. تاسف 4. نارضایی. ناخرسندی. رنجش. عصبانیت. خشم مثال: he clenched hi ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. یاس اور. نومید کننده. دلسرد کننده. اسف انگیز 2. ازار دهنده. رنجش اور . دردناک. عذاب اور. عصبانی کننده مثال: His play was frustrating بازی او ناامی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مایوس کردن. ناامید کردن. دلسرد کردن. سرخورده کردن 2. ناکام کردن 4. ( نقشه. طرح و غیره ) به هم زدن. عقیم گذاشتن. نقش بر آب کردن. با شکست مواجه کردن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اخم کردن ، اخم های خود را تو هم کردن . سگرمه های خود را در هم کشیدن 2. چهره خود را در هم کشیدن. چهره کسی در هم رفتن 3. ناخشنودی نشان دادن. ابراز ن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. یخبندان. یخ و یخبندان 2. یح 3. برفک 4. سرما ریزه. بشک. بشمه 5. سرما. سرمای شدید 6. ( گیاه و سردرختی ) سرمازدگی 7. ( هواشناسی ) زیر صفر // 1. یخ زد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وحشتناک . فجیع. مخوف 2. بد. افتضاح 3. فوق العاده. خیلی مهم. خیلی زیاد مثال: it was a frightful accident آن یک تصادف فجیع بود.