پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٦١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با شکیبایی. صبورانه. با بردباری. با حوصله مثال: The students were waiting patiently for the bus. دانش آموزان صبورانه منتظر اتوبوس بودند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. سفارت ۲. سفارت خانه مثال: They should go to the embassy of foreign countries to get passport. آنها باید به سفارت کشورهای خارجی برای گرفتن پاسپورت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویزا. روادید ۲. ویزا دادن. مهر ویزا زدن روی مثال: They must get passport and visa. آنها باید گذرنامه و روادید بگیرند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهانگردی. گردشگری مثال: Tourism is a traveling for entertainment, health, sport or learning about the culture of a nation. جهانگردی و گردشگری سفری ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیلیون. میلیارد= هزار میلیون ( یک به توان ۹ ) . ۲. ( در بریتانیا ) تریلیون = یک میلیون میلیون ( یک به توان ۱۲ ) مثال: Around one billion people l ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: But even then, I cautioned against becoming complacent with these statistics because we are so far behind. اما با این وجود من اخطار کردم به ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: But even then, I cautioned against becoming complacent with these statistics because we are so far behind. اما �با این وجود� من اخطار کردم به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوی. محکم. قرص ۲. راسخ ۳. موکد ۴. مصر ۵. محرز. مسلم. اشکار ۶. ( زبان شناسی ) تاکیدی. تکیه دار مثال: Say the sentence with emphatic stress on that ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیشی ( بچه گربه ) / ۱. ( بازی ورق ) بانک. کاسه ۲. صندوق ( =پول جمع آوری شده برای مصرف خاص ) مثال: The poor kitty was hungry. پیشی بیچاره گرسنه اش ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. هواخواه. دوستدار. عاشق ۲. مومن. معتقد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قرص گلودرد. قرص مکیدنی ۲. بخور ۳. پاستل. گچ رنگی مثال: Try this pastille. این قرص گلودرد را امتحان کن. Dad! Would you buy a pastille for me? با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Keeping them waiting behind closed doors discourages them completely. نگهداشتن آنها در حال انتظار پشت درهای بسته آنها را کاملا �دلسرد و ناامید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن. واضح. قابل فهم مثال: an intelligible description یک شرح واضح و قابل فهم

پیشنهاد
٠

مثال: I again believe the Vice President for Science and Technology should serve as a connecting link between these think tanks and relevant organiza ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کلاسیک ۲. باستانی ( متعلق به یونان و روم باستان ) ۳. اصیل. تاریخی ۴. قدیمی. سنتی. باستانی ۵. ساده. بی پیرایه مثال: Do you like classical music. ش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Another important place where the intellectual elite can become involved is in the establishment of think tanks. جای مهم دیگری که نخبه های فکر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ثروتمند. مرفه ۲. گران قیمت. گران. پرهزینه ۳. فراوان. انبوه مثال: An opulent hotel. یک هتل گران قیمت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دروغگو ۲. دروغین. دروغ مثال: It may be untruthful and it may be wrong. آن شاید دروغ و شاید غلط باشد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: This necessitates [building] laboratories, big workshops, and creating strong connections with industry, agriculture, and mining. این �ایجاب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They simply believe, regardless of whether or not this belief is true, that they will have more opportunities for research and learning in anot ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. مشابه. نظیر. همانند. مثل هم ۲. جفتی. دوتایی ۳. دوبرگه ای. دو نسخه ای / ۱. رونوشت. روگرفت. کپی ۲. نسخه دوم. نسخه اضافی / ۳. رونوشت گرفتن یا برداشتن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انعکاس. بازگشت ۲. پژواک. طنین ۳. پیامد. عواقب مثال: a faint reverberation of my shout یک انعکاس و پژواک ضعیف از فریاد من

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نظافت. جارو پارو. رفت و رو. مثال: I hate of cleaning. من از نظافت و رفت و رو متنفرم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نظافت چی ۲. ماده پاک کننده ۳. ( در ترکیب ) – پاک کن. – شور ۴. خشکشویی. لباسشویی ۵. جاروبرقی مثال: washing cleaner ماده پاک کننده ی ( ویژه ) شستشو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویران کننده. ویرانگر. مخرب. خانمان برانداز ۲. ( انتقاد و غیره ) کوبنده. سخت ۳. تکان دهنده. حیرت آور ۴. ( عامیانه ) عالی. معرکه. محشر مثال: It was ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. استبدادی. دیکتاتوری ۲. مستبد ۳. مستبدانه ۴. خودرای

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. توضیحی ۲. توضیح دهنده. روشن کننده مثال: this timetable is provided for illustrative purposes only.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مثل. ضرب المثل ۲. شعار مثال: the maxim that actions speak louder than words ضرب المثلی که {می گوید}: رفتار بلندتر از واژه ها حرف می زنند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بدن ) ضد عرق مثال: an underarm antiperspirant. یک ضد عرق ( مخصوص ) زیر بغل

پیشنهاد
٠

بنیاد ملی نخبگان مثال: The establishment of the National Elites Foundation, a proposal which was fortunately accepted years ago by the officials, was ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. باور نکردن. نپذیرفتن. قبول نکردن. رد کردن ۲. بی اعتبار کردن. از اعتبار انداختن ۳. بی آبرو کردن. بدنام کردن / ۱. بدنامی. بی آبرویی ۲. بی اعتباری ۳. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دقیق. ظریف. نکته سنج. موشکاف. باریک بین. تیزبین ۲. تبعیض. تبعیض امیز مثال: he became a discriminating collector and patron of the arts. او یک کل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مریض احوال ۲. بیمارگونه ۳. پژمرده ۴. تهوع آور. مهوع. نامطبوع ۵. ناسالم ۶. حاکی از ناخرسندی مثال: she was a thin, sickly child. او یک بچه ی لاغر و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظم. با قائده. روشمند. علمی مثال: a methodical approach to the evaluation of computer systems. یک شیوه روشمند و علمی برای ارزیابی سیستم های کامپیو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از ریخت انداختن . از شکل انداختن. بی ریخت کردن. زشت کردن. قیافه ( کسی را ) خراب کردن. مثال: He disfigured her face. مرد صورت زن را از ریخت و شکل ان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پایان دادن. ختم کردن ۲. پایان یافتن. خاتمه یافتن ۳. نتیجه گرفتن. به این نتیجه رسیدن ( که ) ۴. تصمیم گرفتن ۵. ( عهدنامه و غیره ) منعقد کردن. امضا ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ناسالم. مضر. ناخوش. بیمار ۲. بیمارگونه. غیرطبیعی ۴. خطرناک مثال: You shouldn’t eat unhealthy foods. شما نباید غذاهای ناسالم بخورید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( دستور زبان ) اخباری. خبری ۲. گواه ( بر ) ، علامتِ. نشانِ مثال: the successes are indicative of their skill این موفقیت ها گواه و علامتِ مهارت آ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The youth in the newly formed Jihad of Construction had built a silo there. این جوانان در جهاد سازندگی {که} تازه تشکیل شده بود، یک �سیلو {انبا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( سیاره ) پلوتون مثال: Pluto is smaller than the moon of Earth. سیاره پلوتون از قمر زمین کوچکتر است.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دی اکسید کربن. گاز کربنیک. اندیرید کربنیک مثال: They carry oxygen round the body and collect carbon dioxide from body parts. آنها اکسیژن را به سرتاس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پلاسما مثال: More than half of blood is plasma. بیش از نیمی از خون پلاسما است. بیش از نیمی از خون را پلاسما تشکیل می دهد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میکروب. موجود ذره بینی مثال: There are many different type of microbe. انواع مختلف زیادی از میکروب وجود دارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Of course, a person’s IQ must be activated and put into action. البته بهره هوشی افراد باید فعال بشود و �به مرحله عمل در بیاید�.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Of course, a person’s IQ must be activated and put into action. البته بهره هوشیِ افراد باید �فعال بشود� و به مرحله عمل در بیاید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I mentioned that the most important factor and capacity needed for the growth of the intellectual elite is a person’s intelligence quotient. م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. جیوه. ۲. ( سیاره ) تیر. عطارد مثال: We can see the planets nearer to us without a telescope, such as Mercury, Venus, Mars, Jupiter and Saturn. ما ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. عروسک ۲. ( عامیانه ) تیکه. لعبت مثال: My daughter likes soft dolls more. دختر من عروسکهای نرم را بیشتر دوست دارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به روز شده {صفت است که قبل از اسم می آید} مثال: This report is the updated version for the year 2024, as noted in the information I’ve received. این ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اورانوس. ( هفتمین سیاره در منظومه شمسی ) مثال: Some are rocky like Mars, some have ring like Saturn, and some have moons like Uranus. بعضی مانند مر ...