پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٥٣)

بازدید
٥,١١٠
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: the floor is covered by linoleum. کف زمین از مشمع فرشی پوشیده شده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آستر 2. پارچه آستری 3. ( معده و غیره ) جدار. دیواره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آهک 2. اهک زدن // 1. لیموترش ، 2. درخت لیمو ترش. 3. رنگ سبز مایل به زرد 4. ابلیمو 5. شربت ابلیمو

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوست داشتنی . خوش برخورد. خوش مشرب مترادف: PLEASANT

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خوش. شاد. شنگول. سرزنده 2. غیر جدی. شوخی آمیز. تفریحی. سرگرم کننده مترادف: CAREFREE

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. person or thing that lights; device for lighting cigarettes ( or cigars, etc. ) ; مثال: do you have a lighter? فندک داری؟

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

in natural or actual size مثال: a life - size statue. یک مجسمه در اندازه طبیعی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیرین. همیشگی. مادام العمر مترادف: LASTING مثال: Lifelong reward پاداش همیشگی و مادام العمر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مجاز . با مجوز. دارای جواز 2. ( رستوران و غیره ) دارای جواز فروش مشروبات الکلی adj. authorized

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. جواز دادن. پروانه دادن. اجازه دادن 2. جواز گرفتن. اجازه گرفتن مترادف: PERMIT مثال: They licensed me to go. آنها به من اجازه دادند که بروم.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

ذره بین ، عدسی ، لنز. بشکل عدسی در اوردن n. piece of transparent material having two opposite surfaces which refract rays of light to form an image ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. لیمو ترش 2. درخت لیمو ترش 3. شربت آبلیمو 4. زرد لیمویی 5. ( عامیانه ) چیز بیخود. تو زرد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چپ دست ، 2. ( مخصوص ) دست چپ ها 3. با دست چپ. چپ 4. از راست به چپ 5. ( پیچ ) چپ گرد 6. دست و پا چلفتی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متعرض. متجاوز مثال: The US from one side, the Zionist regime from another side, and other assaulting countries from other places enter. ایالات متحده ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

n. edible plant which is related to the onion and has a white rounded bulb and flat green leaves

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثبات بخشی مثال: They need to understand what their stabilizing factors are. آنها باید بفهمند عوامل ثبات بخشی شان چه چیزهایی است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دانا، عالم ، دانشمند، فاضل ، 2. خبره. کاردان. مطلع 3. دانشمندانه. عالمانه 4. علمی adjective است. مترادف: SCHOLARLY

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. برگی. از برگ 2. برگ دار. پر برگ 3. سر سبز. پر درخت

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تنبل ، 2. تنبلی وار. توام با تنبلی. کاهلانه 3. کم تحرک 4. کند. اهسته. ارام

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به تنبلی . از روی تنبلی. تنبل وار adv. Slothfully مثال: she worked lazily. او به تنبلی کار می کرد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٥

1. آرایش. طرح. وضع. نقشه 2. نظم. نظم و ترتیب 3. ( کتاب و مجله ) صفحه آرایی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. لایه 2. مرغ تخم کن 3. شاخه خوابانده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی قانون. هرج و مرج 2. غیر قانونی. نامشروع 3. قانون شکن. خلاف کار مثال: a lawless rabble. یک جمعیت قانون شکن و خلافکار lawless activities. فعالی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مجاز. مشروع 2. قانونی 3. حلال زاده 4. مطیع قانون. اهل مقررات مثال: a verdict of lawful killing. یک رای درباره کشتن مجاز و قانونی a lawful politic ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( لباس ) شستن 2. شستن و اتو کشیدن 3. تطهیر کردن ( چهره قانونی دادن به پول غیر قانونی از طریق واریز کردن آن به بانکهای خارجی یا سرمایه گذاری در مشا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

لباس شویی سکه ای n. place which provides coin operated washing machines and driers for the use of its customers

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

از پیش. از قبل مثال: This is what Islam teaches us that people need to recognize a danger in advance. این چیزی است که اسلام به ما آموزش می دهد که مر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامربوط. غیرمرتبط مثال: As far as the country’s affairs pertained to him — there were matters unrelated to him, such as economic issues, which weren’ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا جایی که مثال: As far as the country’s affairs pertained to him he recognized, understood, and calculated the impact of global events and addressed ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف: ENDURING

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پنهان ، نهان. نهفته 2. خفته مترادف: DORMANT

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

ستایش کردن ، ستودن یک لغت رسمی است. مترادف: PRAISE

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. منظره. چشم انداز 2. تابلو ( منظره ) 3. هنر نقاشی منظره 4. محوطه سازی کردن مترادف: SCENERY مثال: You can see a beautiful landscape from this wind ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. راه 2. کوره راه 3. کوچه 4. مسیر. خط سیر 5. ( جاده ) خط عبوری مثال: country lanes. راه های روستایی a three - lane highway. یک بزرگراه سه مسیره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فانوس ، 2. برجک نورگیر. کلاهک نورگیر n. case with transparent sides in which a light is contained

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. روغن خوک . چربی خوک ، 2. روغن ریختن. روغن زدن 3. تزئئین کردن. زرق و برق زدن به

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشعه لیزر، لیزر n. device which stimulates the atoms in a medium in order to increase electrical impulses and produce an intense concentrated beam of ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زدنِ شلاق 2. حمله. انتقاد 3. ( عمل ) به هم بستن 4. تسمه. طناب. نخ n. act of striking with a lash

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( هواپیما ) فرود 2. ورود به خشکی. پیاده شدن در ساحل 3. بارانداز 3. پاگرد مثال: a forced landing. یک فرود اجباری

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیزه. زوبین

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوگوای ، مویه. گریه و زاری مترادف: WEEPING

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

به همین عنوان. از این لحاظ مثال: He even referred to Iran as a sanctuary and defended Iran as such. او حتی به ایران به عنوان حرم اشاره می کرد و به ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بره ، 2. گوشت بره 3. پوست بره 4. شخص ساده لوح. ادم بره صفت 5. طفل معصوم 6. بره زاییدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. لنگ ، چلاق ، شل ، 2. دردناک 3. ضعیف. ناموجه. غیر قابل قبول 4. شل کردن. علیل کردن مثال: the mare was lame. مادیان لنگ و چلاق بود. a lame excuse. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اصل {اصول}. عقیده. مرام مثال: Another point I need to mention about the martyr is that in every stage of this important battle that this dear brother ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. نردبان 2. در رفتگی ( جوراب ) 3. ( جوراب ) در رفتن 4. مدارج. مراتب مثال: she climbed down the ladder. او از نردبان پایین آمد. the academic ladder ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ملاقه ، 2. با ملاقه کشیدن 3. حاتم بخشی کردن مثال: verb : he was ladling out the contents of the pot او داشت محتوایات دیگچه را با ملاقه می کشید. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کفش دوزک. خاله پینه دوز n. ( British ) any of a number of small and brightly colored beetles

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سلامت . تندرستی ، 2. وضع جسمانی 3. بهداشت 4. بهداشتی مثال: he was restored to health. تندرستی او به حالت اول برگشته بود. bad health forced him ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بلند تر کردن 2. بلند تر شدن 3. زیاد تر کردن. افزایش دادن. تشدید کردن. به اوج رساندن 4. زیاد تر شدن. افزایش یافتن. شدت گرفتن. به اوج گرفتن مثال: t ...