پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٦٦
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Every day in the US nine kids are just shot unintentionally. هر روز در � ایالات متحده آمریکا� نه کودک فقط بطورناخواسته مورد اصابت گلوله قرار م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سد. بند ۲. ( نظامی ) سد آتش ۳. ( مجازی ) سیل. رگبار مثال: A barrage of bullet رگباری از گلوله

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. وول زدن یا خوردن. لولیدن ۲. ( از درد ) به خود پیچیدن. پیچ و تاب خوردن ۳. خود را آزاد کردن ۴. دست و پای خود را گم کردن. ناراحت شدن ۵. وول وول مثال: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. نخ ۲. قصه. داستان ۳. قصه گفتن. تعریف کردن مثال: a sweater made of yarn wool یک ژاکت بافته شده از نخ پشمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ( سیاسی ) اطلاعات گمراه کننده ۲. نشر اطلاعات گمراه کننده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بدرفتاری کردن با. بد تا کردن با. بی حرمتی کردن به ۲. خشونت کردن با. آزار رساندن به مثال: he denied mistreating his workers او بدرفتاری کردن با کا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. پیچ خوردن. با پیچ و خم گذشتن ۲. سرگردان بودن ۳. از این شاخ به آن شاخ پریدن مثال: a river that meandered gently through a meadow رودخانه ای که به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رنگ پریده. زرد ۲. بی رنگ. کم رنگ ۳. بی روح. بی بو و خاصیت مثال: I looked at her pallid face. من به چهرة رنگ پریده و زرد او نگاه کردم.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. باتوم ( باتون ) ۲. چوب ( رهبر ارکستر ) . چوب میزانه ۳. ( مسابقه دو ) چوب امدادی ۴. تعلیمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. توری ۲. سوراخ توری ۳. ( بصورت جمع ) شبکه ۴. دام. مخمصه ۵. ( با تور ) صید کردن ۶. ( چرخ و دنده ) جفت شدن. در هم گیر کردن ۷. با هم جور بودن. سازگار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. بدتر کردن. وخیم تر کردن. حادتر کردن. تشدید کردن ۲. عصبانی کردن. کفری کردن. از کوره در رفتن مثال: insomnia can aggravate a patient's distress بی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پر پیچ و خم. پیچ در پیچ ۲. نادرست مثال: A twisty road یک جاده ی پر پیچ و خم و پیچ در پیچ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متلاشی کردن. تکه تکه کردن ۲. متلاشی شدن. فرو پاشیدن. از هم پاشیدن. تکه تکه شدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با فرهنگ. فرهیخته ۲. پرورده. پرورش یافته ۳. پرورشی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. هنرشناختی ۲. زیبایی شناختی ۳. هنرمندانه. هنری ۴. هنرشناس. هنر دوست مثال: the pictures give great aesthetic pleasure تصاویر لذت زیبایی شناختی زیادی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نیرنگ. تزویر. مکر. حیله. فریب کاری. شیادی مثال: his political guile فریب کاری سیاسی او

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیله گر. مکار. حقه باز. موذی مثال: a crafty crook faked an injury to escape from prison یک دزد موذی و حقه باز برای فرار از زندان تظاهر به یک آسیب دید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

به طور اریب مثال: now walk diagonally across the field towards a farmhouse. حالا به طور اریب از میان مزرعه به سمت یک خانه کشاورز قدم بزن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ارزیابی. برآورد ۲. ارزشیابی مثال: literary evaluation ارزیابی و ارزشیابی ادبی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. محکوم کردن. سرزنش کردن. نکوهش کردن. انتقاد کردن ۲. انتقاد. نکوهش. سرزنش. بازخواست

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخالف. انتقادکننده مثال: detractors of the government مخالفین و منتقدین دولت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسرده. غمگین. اندوهگین. ناامید مثال: She became so downhearted. او خیلی افسرده و غمگین شد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به خاک افتادن. به پای ( کسی ) افتادن ۲. التماس کردن. به التماس افتادن. گردن کج کردن ۳. چهار دست و پا راه رفتن. خزیدن مثال: they're always graveli ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اعتماد. قابلیت اعتماد، موثقیت مثال: he has to prove his trustworthiness to you او باید قابلیت اعتماد بودنش را به تو اثبات کند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بیمار ) بستری کردن مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مورفین مثال: One of the doctors was hospitalized and had to be given morphine to control chronic stomach pains یکی از دکترها بستری شده بود و مجبور شد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. جسور. بی باک. نترس ۲. پررو. وقیح. بی شرم ۳. متهورانه. دلیرانه. شجاعانه ۴. جسورانه. گستاخانه مثال: How and why They set meaningful and audacious go ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. انقباض عضلانی . گرفتگی عضله ۲. پیچ و تاب ۳. فوران. قلیان مثال: shifting heavy loads without help brought on muscular back spasms جابجا کردن بارهای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: granite chips ذرات گرانیت و سنگ خارا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکه. خورده. ریزه ۲. ( الکترونیک ) تراشه ۳. قاچ. برش. خلال ۴. پریدگی. لب پر شدگی ۵. ( بازی ) ژتون ۶. شوت هوایی / ورقه ورقه شدن. ور آمدن. خرد شدن ۲. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوز کردن. کز کردن. خود را جمع کردن ۲. خود را پس کشیدن ۳. خود را ( پیش کسی ) کوچک کردن. خود را خوار و خفیف کردن مثال: he cringed away from the blow ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاودار مثال: cattleman on horseback گاودار سوار بر اسب

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گرم و نرم. راحت ۲. تر و تمیز. مرتب ۳. ( لباس ) چسبان ۴. کیپ مثال: a snug country cottage یک کلبه روستایی گرم و نرم و راحت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلمرو. حوزه. حیطه مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آن جهانی. اخروی مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک قل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آفتابی. آفتاب گیر مثال: Below the sunlit surface waters, there is an otherworldly realm known as the twilight zone پایین تر از سطح آفتاب گیر آبها یک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( هوای ) تاریک و روشن ۲. بامداد. ( هوای ) گرگ و میش. فلق ۳. شامگاه. پس از غروب. شفق ۴. آغاز. پیدایش ۵. زوال. انحطاط. افول. دوره افول ۶. برزخ. حالت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوکراینی مثال: The Ukrainian army entered Slovianks city in eastern Ukraine. نیروهای زمینی اوکراینی وارد شهر سلووینکس در شرق اوکراین شدند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متناسب ۲. برابر. مساوی مثال: salary will be commensurate with age and experience حقوق متناسب با سن و تجربه خواهد بود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلیشه ای. قالبی. تکراری مثال: A clich�d horror movie یک فیلم ترسناک کلیشه ای و تکراری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افراط گرایی مثال: How technology can fight extremism and online harassment? چگونه تکنولوژی می تواند به مصاف افراط گرایی و آزار و اذیت آنلاین برود؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کره زمین. زمین. جهان ۲. کره جغرافیایی ۳. کره. گوی ۴. ( چراغ ) حباب ۵. تُنگ ماهی ۶. ( ماه و خورشید ) قرص مثال: How should a group of people, who pe ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. خویشتن دار. با کف نفس. پرهیزکار ۲. ( قضای حاجت ) خوددار ۳. قاره ۴. با حرف C بزرگ به معنی اروپا ( به جز بریتانیا ) مثال: How should a group of peo ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ترمیمی ۲. درمانی ۳. اصلاحی ۴. ( درس. کلاس و غیره ) جبرانی مثال: a remedial punishment یک تنبیه اصلاحی remedial surgery عمل جراحی ترمیمی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. همکاری کردن ۲. ( با دشمن ) همدست بودن. خبرچینی کردن مثال: police and social services collaborated in the operation پلیس و موسسات تعاون اجتماعی در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

۱. پر طنین. طنین انداز. طنین دار ۲. پر آوازه. پر سر و صدا. چشمگیر مثال: a resounding 5–0 win یک برد پنج بر صفر پر سر و صدا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ستیزه جو. جنجالی. دعوایی. اهل جر و بحث ۲. بحث انگیز. مورد اختلاف

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تهیه. تدارک. تامین ۲. آینده نگری. تامین آتیه ۳. پیش بینی ۴. آمادگی ۵. سهمیه ۶. ( قرارداد و غیره ) شرط ۷. ( مربوط به ) مواد غذایی / ۱. آذوقه رساندن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ساکن. مقیم ۲. مستاجر ۳. متصرف ۴. متصدی ۵. ( اتومبیل ) سرنشین. مسافر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با پشتکار. با استقامت. مصر. ثابت قدم ۲. پی گیر. مصرانه