پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٧٤
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درباره ( ی چیزی ) ، مربوط به ( چیزی ) ، به نسبت، نسبت به مثال: The two groups were similar with respect to income and status. دو گروه �به نسبت� درآم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. باریکه. تراشه. ورقه ۲. تکه. خرده ۳. باریکه باریکه کردن. ورقه کردن ۴. خرد کردن. شکستن ۵. خرد شدن. شکستن ۶. باریکه باریکه شدن مثال: a sliver of woo ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به هم بافتن ۲. به هم پیوند خوردن ۳. در هم آمیختن مثال: the ropes are interweaved together طنابها به هم دیگر بافته شده اند. طنابها در هم آمیخته شد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لکنت زبان داشتن ۲. با لکنت گفتن ۳. ( موتور اتومبیل و غیره ) پت پت کردن. ریپ زدن ۴. ( مجازی ) لنگان لنگان پیش رفتن ۵. لکنت زبان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: he staunched the flow of blood او جریان خون را �بند آورد. �

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ساقه ۲. پایه / ۱. شق و رق راه رفتن. با حالت قهرآمیز یا مغرورانه رفتن ۲. ( به شکار ) پاورچین پاورچین نزدیک شدن ۳. مثل سایه ( کسی را ) تعقیب کردن. د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. احتمالی ۲. محتمل ۳. داوطلب احتمالی . برنده احتمالی مثال: the probable consequences of his action عواقبِ احتمالیِ عمل او

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتمال مثال: Whether at home, work, school, or during a conversation with a friend, the likelihood of hearing a proverb is high. چه در خانه، سر کار، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بحبوحه. اوج ۲. دوران شکوفایی ۳. بهار ( زندگی )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احتیاطی مثال: Precautionary measures کارها و اقدامات احتیاطی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: If you’re worried that people may say that you are doing these things to show off, know that such words are the whisperings of Satan. اگر شما ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: If you’re worried that people may say that you are doing these things to show off, know that such words are the whisperings of Satan. اگر شما ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پیش گیرنده. پیش گیر ۲. داروی پیش گیر ۳. وسیله ی پیش گیری ۴. اقدام پیش گیرانه ۵. کاپوت. کاندوم مثال: prophylactic medicine داروی پیش گیرنده prophyl ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. پیشگیرانه. بازدارنده ۲. شُفعه ای. ( مربوط به ) حق شُفعه مثال: Pre - emptive attack حمله ی پیشگیرانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. دقت ۲. درستی. صحت مثال: it is impossible to calculate with mathematical exactness با دقتِ ریاضی حساب کردن غیرممکن است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. سوسیالیست ۲. سوسیالیستی مثال: Socialist party حزب سوسیالیست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. تفکر. تامل. تعمق ۲. قصد. نیت ۳. انتظار. توقع ۴. تماشا. مشاهده. سیر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. کینه ۲. غرض. سوء نیت. بدخواهی ۳. غرض ورزی کردن با. اذیت کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

آحاد مردم. عامه مردم. عموم مردم مثال: I wouldn’t give this recommendation to the general public, but I give it to you because you are role models. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. آرم ۲. مظهر. نشانه. علامت. نماد مثال: Did you design the emblem yourself? خودت به تنهایی آرم را طراحی کردی؟

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حمایت. پشتیبانی ۲. حمایت مالی. پشتیبانی مالی ۳. پشتوانه ۴. آستر. لایی ۵. ( موسیقی ) همراه. همراهی کننده مثال: This backing is so perfect. این آست ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. دولت ستیز. آنارشیست ۲. بی قانون. فاقد حکومت ۳. آشوب گر. هرج و مرج طلب ۴. آشفته. هرج و مرج

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطیع قانون. تابع مقررات مثال: a law - abiding political organization یک تشکیلات و سازمان سیاسی مطیع قانون

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تشدید کردن ۲. افزایش دادن ۳. تقویت کردن ۴. تشدید شدن مثال: her pleasure was intensified by guilt شهوترانی زن بوسیله گناه تشدید شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. با نظر مساعد. با موافقت. با رضایت ۲. به طور مطلوبی ۳. ( در مقام مقایسه ) بهتر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. به شدت. با تندی. قویا ۲. با حرارت. با جوش و خروش مثال: the rumors were vehemently denied شایعات به شدت و قویا تکذیب شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرایش. تمایل. میل. رغبت مثال: for students, there is a tendency to socialize in the evenings برای دانش آموزان یک میل و رغبت به معاشرت کردن در شبها وج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. هل دادن. کشان کشان بردن ۲. به عجله واداشتن. ( کسی را ) هول دادن ۳. با عجله انجام دادن ۴. عجله کردن ۵. گوش ( کسی را ) بریدن. ( کسی را ) تیغ زدن ۶. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: his incomprehension of economics ناتوانی و عدم درک او از علم اقتصاد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حرام. محرمات. تابو ۲. تحریم شده. نهی شده. منع شده ۳. تحریم کردن. حرام شمردن ۴. منع کردن. نهی کردن. قدغن کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( صدا ) خشن. زمخت. دو رگه. گرفته ۲. ( سرفه ) خشک ۳. از بیخ گلو ۴. دارای صدای خشن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. متقاعد ناکننده. قانع ناکننده. غیر قابل قبول ۲. ( عذر و بهانه و غیره ) غیر موجه ۳. ( داستان و غیره ) باورنکردنی. غیر واقعی مثال: Your excuse is unc ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. اختراع کردن. ابداع کردن ۲. تدارک دیدن. وسیله ( کاری را ) فراهم کردن. ۳. راهی یافتن. چاره ای پیدا کردن. تدبیری اندیشیدن ۴. جور کردن. جفت و جور کردن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. از توان انداختن. ناتوان کردن. عاجز کردن ۲. سلبِ صلاحیت کردن مثال: They incapacitated the government. آنها دولت را از توان انداختند. آنها دولت را ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبهم. نامعین. نامشخص. نامعلوم مثال: an indeterminate period یک دوره و عصر نامعلوم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ناکافی. ناقص ۲. غیر قطعی. غیر قاطع ۳. بدون نتیجه ی ( قطعی ) مثال: an inconclusive result یک نتیجه غیر قطعی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( کتاب و آثار هنری ) اهداء ، اهداءیه. تقدیم نامه ۲. از خود گذشتگی. ایثار. احساس تعهد ۳. ( کلیسا ) نامگذاری ۴. وقف

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. حکاکی. کنده کاری ۲. گراورسازی ۳. گراور. کلیشه ۴. تصویر گراوری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. اجتماعی کردن. با جامعه سازگار کردن ۲. سوسیالیستی کردن. ملی کردن ۳. مردمی کردن. به خدمت اجتماع در آوردن ۴. اجتماعی شدن. در امور اجتماعی شرکت جستن ۵ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون تبعیض نژادی مثال: a desegregated school

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. واحد. یکپارچه. متحد ۲. یکنواخت. یکسان مثال: Unified nations کشورهای یکپارچه و متحد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تضمین. تعهد. تامین ۲. مصونیت ( قضایی ) ۳. خسارت. تاوان ۴. غرامت جنگی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. حدسی ۲. شهودی. درونی. باطنی مثال: his intuitive understanding of the readers real needs درک شهودی و درونی او از نیازهای واقعی خوانندگان

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

If, God forbid, the country is confronted with this bitter, difficult fate — that is, an aging population — there will no longer be any remedy for th ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: If, God forbid, the country is confronted with this bitter, difficult fate — that is, an aging population — there will no longer be any remedy ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

عصبانی کننده. ناراحت کننده. آزارنده. زجر آور

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی دین. بی ایمان. لامذهب ۲. شکاک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون حرکت مثال: Claudia sat unmoving behind her desk کلودیا بدون حرکت پشت میز تحریرش نشست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. متغیر. بی ثبات. ناپایدار ۲. دمدمی. دمدمی مزاج. متلون مثال: She has a fickle character. او یک شخصیت بی ثبات و ناپایداری دارد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. به کنایه گفتن. تلویحا گفتن. حالی کردن ۲. دل ( کسی را ) به دست آوردن. جای خود را پیش ( کسی ) باز کردن ۳. ( به تدریج ) جایگیر کردن. جا دادن. کاشتن