پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٩)

بازدید
٩,٠٧٦
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تب دار، 2. تب زا. تب اور. بیماری زا. ناسالم 3. ناشی از تب 4. تب الود. هیجان زده. مضطرب. سراسیمه 5. عجولانه. شتابزده مثال: she's really feverish ا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تب دار 2. تب آلود. هیجان زده 3. پر هیجان. دلهره اور. اضطراب اور 4. شدید. حاد. مفرط مثال: her fevered brow پیشانی تب دار او a fevered imagination ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غل و زنجیر. کند و زنجیر 2. مانع. قید. قید و بند. محدودیت مثال: They put him in fetters. آنها او را در غل و زنجیر قرار دادند.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غل و زنجیر کردن. زنجیر کردن 2. مقید کردن. محدود کردن. مانع ایجاد کردن مثال: the captive was fettered اسیر در غل و زنجیر شده بود. these obligati ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عید 2. جشن 3. جشنواره 4. ( مربوط به ) جشن 5. ( مربوط به ) شادی. شاد مثال: the town's autumn festival جشنواره پاییزی شهر

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

رفاقت ، دوستی ، اخوت 2. همدلی. همدردی. محبت 3. معاشرت 4. انجمن. جامعه. جمعیت 5. عضویت 6. بورس. کمک هزینه 7. دستیار ( اموزشی یا پژوهشی ) مثال: a comm ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حفاظ 2. گل گیر 3. سپر 4. ضربه گیر 5. لبه پایین شومینه 6. ( کشتی ) دفرا

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی باک ، نترس . جسور. پر دل و جرات 2. بی اعتنا. بی توجه. بدون واهمه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بیرونی ، خارجی ، 2. بیرون. خارج 3. نمای خارجی 4. ظاهر. قیافه مثال: exterior part of the house قسمت بیرونی خانه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گستردگی. وسعت ، دامنه 2. گستره. پهنه 3. طول 4. حد. اندازه. درجه مثال: two acres in extent به وسعت و گستردگی دو جریبِ ( فرنگی )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. وسیع. گسترده. دامنه دار 2. مفصل. جامع 3. پهناور 4. طولانی 5. شدید. سخت. حاد مثال: a mansion with extensive grounds یک عمارت با زمین های وسیع ext ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اخراج ، 2. خروج. 3. تخلیه مثال: expulsion from the party اخراج از حزب the expulsion of bodily wastes تخلیه ی ضایعات بدنی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اکسیر، کیمیا 2. داروی هر درد بی درمان 3. اب حیات ( کنایه از مشروب )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( پاسخ. اطلاعات و غیره ) بیرون کشیدن. در اوردن 2. موجب شدن. باعث شدن 3. ( روان شناسی ) فراخواندن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اسانسور، بالابرنده ، بالابر 2. سیلو. انبار غله 3. ( در دم هواپیما ) اسکان افقی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. الکتریکی ، برقی 2. برق مثال: electrical devices وسایل برقی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محصور کردن. دیوار کشی. حصر 2. زمین محصور 3. جایگاه مخصوص 4. ( نامه و غیره ) ضمیمه. پیوست

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بسته. محصور 2. منزوی 3. به پیوست. به ضمیمه مثال: an enclosed society یک جامعه بسته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناامیدی مثال: There are those who do this from outside the country, such as foreign television channels, radio stations, and newspapers, broadcasting ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهرآگین مثال: In failures and difficulties, “passivity” is venomous. در ناکامی ها و مشکلات انفعال، زهرآگین است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شاد کردن. شادمان کردن. خرسند کردن. مشعوف کردن. مسرور کردن 2. مسحور کردن. مجذوب کردن 3. جادو کردن. افسون کردن. طلسم کردن

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. علاقه مند. شیفته. مجذوب. دلبسته 2. ( در مورد شخص ) عاشق. دلباخته

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. همدلی 2. احساس یگانگی. یگانگی. وحدت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وضع اضطراری. حالت فوق العاده 2. سانحه. حادثه. اتفاق 3. اضطراری. فوق العاده 4. فوری. بدون فوت وقت

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ریشه دار. محکم 2. ( زبان شناسی ) درونه ای. لانه گرفته مثال: embedded belief ایمان محکم و ریشه دار.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرمنده. خجالت زده 2. سراسیمه. دستپاچه 3. ناشی از دستپاچگی. 4. ناراحت کننده. ازارنده. عذاب اور

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ناراحت کردن. نگران کردن. مضطرب کردن. اشفته کردن 2. سراسیمه کردن. دستپاچه کردن 3. شرمنده کردن. خجالت زده کردن 4. جلوی چیزی را گرفتن. ایجاد مانع کرد ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلشکسته مثال: When we face a downturn or a failure, we should not become depressed, hopeless, or heartbroken. وقتی ما با رکود و شکست مواجه می شویم، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. برده کردن. به بردگی در اوردن 2. اسیر خود کردن. به اسارت خود در اوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. روشن کردن. توضیح دادن 2. از اشتباه در اوردن. از گمراهی نجات دادن مثال: Please enlighten this report.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لذت بخش ، مطبوع . خوشایند. دلچسب. دلپذیر . مثال: It was an enjoyable party. آن یک مهمانی لذت بخش و دلچسب بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. امر کردن. دستور دادن. 2. منع کردن. قدغن کردن 3. توصیه کردن. سفارش کردن 4. تحمیل کردن مثال: He enjoined us to stay.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

1. افزایش دادن. افزودن به. بیشتر کردن. بالابردن 2. تقویت کردن 3. بهتر کردن. بهبود بخشیدن مثال: They enhanced their services. آنها خدمات خود را افزا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دفن کردن. مدفون ساختن مثال: They entombed her body. آنها جسدش را دفن کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. به اسمِ. تحت عنوانِ . دارای عنوانِ 2. مجاز. محق

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفریحی. سرگرم کننده. کمدی مثال: An entertaining story یک داستان سرگرم کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. محیطی 2. ( مربوط به ) محیط زیست یا حفظ محیط زیست مثال: environmental cases موضوعات مربوط به محیط زیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. خاموش 2. مرده 3. منقرض. منهدم. نابود 4. منسوخ. کهنه مثال: an extinct species گونه های از بین رفته و منقرض شده an extinct volcano یک آتشفشان خا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. بیرون. بیرونی. برونی 3. بیگانه 4. ظاهری مثال: an external wall یک دیوار بیرونی an external examiner یک آزمون گیرنده بیگانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. با زور گرفتن. با ارعاب گرفتن 2. اخاذی کردن 3. تحمیل کردن 4. به چنگ اوردن. کسب کردن. گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ذوق کردن. شادی کردن. خرسند شدن. به وجد امدن 2. با خوشحالی اظهار داشتن 3. به خود بالیدن مثال: her opponents exulted when she left وقتی او رفت مخا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیرون کردن مثال: Under the guidance, leadership, and organization of our esteemed martyr [Qasem Soleimani], the brave Iraqi youth were able to drive ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. نابودی. انهدام. اضمحلال. انقراض 2. خاموش کردن. خاموشی. فرونشانی مثال: The extinction of animals. نابودی و انقراض حیوانات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. خاموش کردن ، 2. زدودن. پاک کردن. محو کردن 3. نابود کردن. از بین بردن. منهدم کردن 4. ( قرض ) را ادا کردن. بازپرداخت کردن مثال: the fire was exting ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حریم هوایی مثال: The Zionist regime and the United States not only closed Syria’s airspace, but they also blocked its land routes. رژیم صهیونیستی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جالب. گیرا. چشمگیر. چشم نواز. دیدنی مثال: It was an eye catching view. آن یک چشم انداز دیدنی و چشم نوازی بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مثال: you should use this eye drops to get better. شما باید از این قطره چشم استفاده کنید تا بهتر بشوید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دید، بینایی مثال: She might lose her eyesight. او احتمال دارد بینایی اش را از دست بدهد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سیاح ، جهانگرد . جستجوگر، مکتشف مثال: internet explorer جستجوگر اینترنت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. کاوش کردن. به اکتشاف پرداختن. جستجو کردن 2. گشتن. سیاحت کردن. بازدید کردن 3. کند و کاو کردن . برسی کردن. مطالعه کردن. تحقیق کردن 4. لمس کردن مثال ...