پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,٠٨٢
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. عید 2. جشن 3. جشنواره 4. ( مربوط به ) جشن 5. ( مربوط به ) شادی. شاد مثال: the town's autumn festival جشنواره پاییزی شهر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

رفاقت ، دوستی ، اخوت 2. همدلی. همدردی. محبت 3. معاشرت 4. انجمن. جامعه. جمعیت 5. عضویت 6. بورس. کمک هزینه 7. دستیار ( اموزشی یا پژوهشی ) مثال: a comm ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حفاظ 2. گل گیر 3. سپر 4. ضربه گیر 5. لبه پایین شومینه 6. ( کشتی ) دفرا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. بی باک ، نترس . جسور. پر دل و جرات 2. بی اعتنا. بی توجه. بدون واهمه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بیرونی ، خارجی ، 2. بیرون. خارج 3. نمای خارجی 4. ظاهر. قیافه مثال: exterior part of the house قسمت بیرونی خانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گستردگی. وسعت ، دامنه 2. گستره. پهنه 3. طول 4. حد. اندازه. درجه مثال: two acres in extent به وسعت و گستردگی دو جریبِ ( فرنگی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. وسیع. گسترده. دامنه دار 2. مفصل. جامع 3. پهناور 4. طولانی 5. شدید. سخت. حاد مثال: a mansion with extensive grounds یک عمارت با زمین های وسیع ext ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اخراج ، 2. خروج. 3. تخلیه مثال: expulsion from the party اخراج از حزب the expulsion of bodily wastes تخلیه ی ضایعات بدنی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اکسیر، کیمیا 2. داروی هر درد بی درمان 3. اب حیات ( کنایه از مشروب )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( پاسخ. اطلاعات و غیره ) بیرون کشیدن. در اوردن 2. موجب شدن. باعث شدن 3. ( روان شناسی ) فراخواندن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اسانسور، بالابرنده ، بالابر 2. سیلو. انبار غله 3. ( در دم هواپیما ) اسکان افقی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. الکتریکی ، برقی 2. برق مثال: electrical devices وسایل برقی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محصور کردن. دیوار کشی. حصر 2. زمین محصور 3. جایگاه مخصوص 4. ( نامه و غیره ) ضمیمه. پیوست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بسته. محصور 2. منزوی 3. به پیوست. به ضمیمه مثال: an enclosed society یک جامعه بسته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناامیدی مثال: There are those who do this from outside the country, such as foreign television channels, radio stations, and newspapers, broadcasting ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زهرآگین مثال: In failures and difficulties, “passivity” is venomous. در ناکامی ها و مشکلات انفعال، زهرآگین است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شاد کردن. شادمان کردن. خرسند کردن. مشعوف کردن. مسرور کردن 2. مسحور کردن. مجذوب کردن 3. جادو کردن. افسون کردن. طلسم کردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. علاقه مند. شیفته. مجذوب. دلبسته 2. ( در مورد شخص ) عاشق. دلباخته

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. همدلی 2. احساس یگانگی. یگانگی. وحدت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وضع اضطراری. حالت فوق العاده 2. سانحه. حادثه. اتفاق 3. اضطراری. فوق العاده 4. فوری. بدون فوت وقت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ریشه دار. محکم 2. ( زبان شناسی ) درونه ای. لانه گرفته مثال: embedded belief ایمان محکم و ریشه دار.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. شرمنده. خجالت زده 2. سراسیمه. دستپاچه 3. ناشی از دستپاچگی. 4. ناراحت کننده. ازارنده. عذاب اور

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ناراحت کردن. نگران کردن. مضطرب کردن. اشفته کردن 2. سراسیمه کردن. دستپاچه کردن 3. شرمنده کردن. خجالت زده کردن 4. جلوی چیزی را گرفتن. ایجاد مانع کرد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

دلشکسته مثال: When we face a downturn or a failure, we should not become depressed, hopeless, or heartbroken. وقتی ما با رکود و شکست مواجه می شویم، ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. برده کردن. به بردگی در اوردن 2. اسیر خود کردن. به اسارت خود در اوردن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. روشن کردن. توضیح دادن 2. از اشتباه در اوردن. از گمراهی نجات دادن مثال: Please enlighten this report.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

لذت بخش ، مطبوع . خوشایند. دلچسب. دلپذیر . مثال: It was an enjoyable party. آن یک مهمانی لذت بخش و دلچسب بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. امر کردن. دستور دادن. 2. منع کردن. قدغن کردن 3. توصیه کردن. سفارش کردن 4. تحمیل کردن مثال: He enjoined us to stay.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. افزایش دادن. افزودن به. بیشتر کردن. بالابردن 2. تقویت کردن 3. بهتر کردن. بهبود بخشیدن مثال: They enhanced their services. آنها خدمات خود را افزا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن. مدفون ساختن مثال: They entombed her body. آنها جسدش را دفن کردند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. به اسمِ. تحت عنوانِ . دارای عنوانِ 2. مجاز. محق

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفریحی. سرگرم کننده. کمدی مثال: An entertaining story یک داستان سرگرم کننده

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محیطی 2. ( مربوط به ) محیط زیست یا حفظ محیط زیست مثال: environmental cases موضوعات مربوط به محیط زیست

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. خاموش 2. مرده 3. منقرض. منهدم. نابود 4. منسوخ. کهنه مثال: an extinct species گونه های از بین رفته و منقرض شده an extinct volcano یک آتشفشان خا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. بیرون. بیرونی. برونی 3. بیگانه 4. ظاهری مثال: an external wall یک دیوار بیرونی an external examiner یک آزمون گیرنده بیگانه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. با زور گرفتن. با ارعاب گرفتن 2. اخاذی کردن 3. تحمیل کردن 4. به چنگ اوردن. کسب کردن. گرفتن

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ذوق کردن. شادی کردن. خرسند شدن. به وجد امدن 2. با خوشحالی اظهار داشتن 3. به خود بالیدن مثال: her opponents exulted when she left وقتی او رفت مخا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرون کردن مثال: Under the guidance, leadership, and organization of our esteemed martyr [Qasem Soleimani], the brave Iraqi youth were able to drive ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. نابودی. انهدام. اضمحلال. انقراض 2. خاموش کردن. خاموشی. فرونشانی مثال: The extinction of animals. نابودی و انقراض حیوانات

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خاموش کردن ، 2. زدودن. پاک کردن. محو کردن 3. نابود کردن. از بین بردن. منهدم کردن 4. ( قرض ) را ادا کردن. بازپرداخت کردن مثال: the fire was exting ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حریم هوایی مثال: The Zionist regime and the United States not only closed Syria’s airspace, but they also blocked its land routes. رژیم صهیونیستی و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جالب. گیرا. چشمگیر. چشم نواز. دیدنی مثال: It was an eye catching view. آن یک چشم انداز دیدنی و چشم نوازی بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: you should use this eye drops to get better. شما باید از این قطره چشم استفاده کنید تا بهتر بشوید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دید، بینایی مثال: She might lose her eyesight. او احتمال دارد بینایی اش را از دست بدهد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

سیاح ، جهانگرد . جستجوگر، مکتشف مثال: internet explorer جستجوگر اینترنت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کاوش کردن. به اکتشاف پرداختن. جستجو کردن 2. گشتن. سیاحت کردن. بازدید کردن 3. کند و کاو کردن . برسی کردن. مطالعه کردن. تحقیق کردن 4. لمس کردن مثال ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کاوش. اکتشاف ، جستجو 2. تحقیق. برسی. مطالعه 3. سیاحت. گردش. جهانگردی مثال: the exploration of space کاوش و اکتشاف فضا explorations into the moun ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بهره برداری ، 2. بهره کشی. استثمار 3. سوء استفاده مثال: the exploitation of mineral resources بهره برداری از منابع معدنی the exploitation of the ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. توضیح ، شرح 2. توجیه . تبیین مثال: I owe you an explanation من یک توضیح به شما بدهکارم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کفاره 2. جبران 3. تاوان مثال: this is the expiation of your behavior. این تاوان رفتار تو است.