پیشنهادهای آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)
1. نقشه 2. نمودار 3. جدول 4. نقشه ( جایی را ) کشیدن 5. نمودار ( چیزی را ) رسم کردن 6. طرح ( چیزی را ) دادن 7. دنبال کردن. پیگیری کردن 8. ثبت کردن. م ...
1. اولین اجرا. اولین بازی . اولین کار. اولین تجربه 2. اولین. نخستین مثال: their debut CD is currently topping the charts اولین سی دی آنها در حال حاض ...
مثال: In downstream sector, there are things such as refinery and producing final products. در بخش پایین دستی، چیزهایی مثل �پالایشگاه� و تولید محصول ...
خودکفایی مثال: Self - sufficiency in wheat and the efficient use of water in agriculture are very important issues with regard to food security. خود ...
اهل عربستان سعودی. سعودی مثال: Hundreds of people were killed in Yemen Republic by Saudi Arabian fighters. صدها نفر از مردم جمهوری یمن توسط هواپیماه ...
زیرساختی. زیربنایی مثال: We need to identify our priorities — both our priorities concerning fundamental and infrastructural projects and our priorit ...
جمهوری یمن مثال: Hundreds of people were killed in Yemen Republic by Saudi Arabian fighters. صدها نفر از مردم جمهوری یمن توسط هواپیماهای جنگنده ی عر ...
کره جنوبی مثال: There was always enmity between North Korea and South Korea. همیشه بین کره شمالی و کره جنوبی دشمنی و خصومت بود.
کره شمالی مثال: This was a month when North Korea agreed to dismantle its nuclear facilities. آن ماهی بود که کره شمالی موافقت کرد تجهیزات هسته ای اش ...
میانمار. ( مربوط به ) میانمار. میانماری مثال: Too many Muslim’s people were killed in Myanmar. مردم مسلمان زیادی در میانمار کشته شده بودند.
1. خوشمزه. لذیذ. مطبوع 2. ( شوخی ) بامزه 3. لذت بخش 4. زیبا. خوشگل. قشنگ. تو دل برو . جذاب
1. کود 2. کود دادن مثال: the field was dressed with manure مزرعه با کود آماده شده بود.
1. پله 2. ( بصورت جمع ) پلکان. پله ها 3. پلکانی. پله ای. ( مربوط به ) پلکان مثال: he was cleaning the stairs . او داشت پله ها را تمیز می کرد.
بست. اتصال. رابط. متصل کننده مثال: the connectors can be separated بستها و اتصالها می تواند از هم جدا بشود.
( تخم مرغ ) نیمرو مثال: he piled his plate with fried eggs او بشقابش را پر کرد از تخم مرغ های نیمرو
کاغذ کادویی. کاغذ کادو مثال: a roll of wrapping paper یک رُل کاغذ کادویی
مثال: the victims were freed by fire fighters قربانیان بوسیله ی ماموران آتش نشانی نجات پیدا کرده بودند.
1. گردش 2. گردشگاه. گردشگاه ساحلی 3. ( در آمریکا ) رقص پایان سال تحصیلی مثال: lights were strung across the promenade چراغها از این طرف به آن طرف گر ...
1. بررسی. موشکافی. مداقه 2. ملاحظه. مشاهده مثال: such a solution does not bear close scrutiny چنین راه حلی بررسی و موشکافی دقیق را تاب نمی آورد.
1. تربیت شده. آموزش دیده. تعلیم یافته 2. ( حیوان ) دست آموز مثال: trained staff کارمندان آموزش دیده
1. زنگ . زنگ اخبار 2. صدای زنگ ( منظور زنگ های امنیتی است که با زدن دکمه صدایشان بلند می شود ) مثال: the buzzer sounded زنگ اخبار به صدا در آمد.
1. دکوراتور . طراح داخلی 2. نقاش ساختمان مثال: firms of interior decorators tendered for the work شرکتهای دکوراتورهای داخلی برای کار پیشنهاد مناقصه ...
مثال: the piece was scored for flute, violin, and continuo این قطعه برای فلوت و ویولن و همنوازی با موسیقی بم تنظیم شده بود.
1. سود سهام 2. مزیت. امتیاز. پاداش 3. ( ریاضیات ) مقسوم. بخشی
مثال: the KGB man followed her everywhere سرباز کا. گ. ب ( سازمان اطلاعاتی شوروی ) او را همه جا تعقیب می کرد.
1. هندسی 2. دارای اشکال هندسی. منظم مثال: geometrical figures اشکال هندسی اشکال دارای شکل هندسی اشکال منظم
( زن و دختر ) ریزه میزه. ریز نقش مثال: her petite figure هیکل و اندام ریز نقش و ریزه میزه ی او
1. پایین رودخانه. به طرف پایین رودخانه 2. در مسیر آب مثال: a short way downstream یک مسافت کوتاه به طرف پایین رودخانه
عوام فریبی مثال: If you make a trip to one of the provinces and hear some people saying this is populism or some kind of demagoguery, don’t pay any a ...
پوپولیسم = عوام گرایی مثال: If you make a trip to one of the provinces and hear some people saying this is populism or some kind of demagoguery, don’ ...
1. دور. دور از 2. به فاصله ی . در فاصله ی 3. پیوسته. مدام. یک ریز 4. خرده خرده. کم کم. به تدریج 5. آن طرف ( تر ) . کنار 6. جایی. یک جایی. گوشه ای 7. ...
1. آشامیدنی. نوشابه. نوشیدنی 2. مشروب 3. مشروب خوری 4. قلپ. جرعه / 1. خوردن. آشامیدن 2. آب خوردن 3. مشروب خوردن. عرق خوردن 4. به سلامتی ( کسی ) نوشید ...
1. بریدن 2. قطع کردن 3. زدن 4. ( درخت ) انداختن 5. قطعه قطعه کردن. تکه تکه کردن 6. تقسیم کردن. قسمت کردن 7. ( طناب و غیره ) پاره کردن 8. جدا کردن 9. ...
1. پیشتر. زودتر. قبلا. پیش از این 2. قبل. قبلی. گذشته. پیشین
مثال: he dipped his headlights او {نور} چراغهای جلوی ( اتومبیل ) اش را پایین آورد.
1. ( نان ) برشته 2. بد خلق. بد عنق. بی حوصله مثال: crusty rolls نان های ساندویچی برشته
1. ( زبان شناسی ) خیشومی. غنه ای 2. تو دماغی. ( مربوط به ) بینی 3. ( زبان شناسی ) صدای خیشومی مثال: the nasal passages مجاری بینی
1. استعفا 2. استعفانامه 3. تسلیم. رضا مثال: she tendered her resignation او استعفایش را ارائه کرد.
1. مشروب خور. عرق خور 2. ( در ترکیب ) – خور مثال: a heavy drinker یک مشروب خور خراب و ناجور
جنگ. درگیری مثال: heavy fighting جنگ و درگیری سخت و سنگین
1. ورزشی 2. ورزش دوست 3. ورزشکارانه 4. دلیرانه. متهورانه 5. منصفانه. جوانمردانه
1. تکذیب. انکار 2. حاشا 3. عدم پذیرش. رد 4. محرومیت مثال: a flat denial یک عدمِ پذیرشِ صریح یک تکذیب و انکارِ رک و راست
1. ورم. بادکردگی. خیز 2. تورم مثال: the swelling will burst and discharge pus ورم سرباز خواهد کرد و چرک ِ {زخم} بیرون خواهد ریخت.
( زخم و غیره ) چرک مثال: the swelling will burst and discharge pus ورم سرباز خواهد کرد و چرک ِ {زخم} بیرون خواهد ریخت.
1. ( فعل معین ) خواستن 2. ( در جمله های سوالی ) موافقید که . . . 3. اجازه می دهید که. . . . 4. آیا
1. خواندن. قرائت 2. دانش. مطالعات 3. تعبیر. برداشت 4. خوانش 5. مواد خواندنی مثال: her interests include reading علایق او شامل خواندن و قرائت است.
1. محوطه دانشگاه. پردیس 2. دانشگاه 3. شعبه ( دانشگاه ) 4. دانشگاهی مثال: the far side of the campus آن طرف محوطه دانشگاه Because out of the universit ...
1. گوش به زنگ. مترصد 2. هشیار. مراقب. مواظب مثال: his watchful eyes چشمان هوشیار و مراقب او
1. تند. سریع 2. فرز. چابک 3. با شیب تند. دارای شیب تند
تفنگدار مثال: a rank of riflemen یک ردیف از تفنگدارها