پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٦٢)

بازدید
٢,٥٧٩
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. خواندن. قرائت 2. دانش. مطالعات 3. تعبیر. برداشت 4. خوانش 5. مواد خواندنی مثال: her interests include reading علایق او شامل خواندن و قرائت است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محوطه دانشگاه. پردیس 2. دانشگاه 3. شعبه ( دانشگاه ) 4. دانشگاهی مثال: the far side of the campus آن طرف محوطه دانشگاه Because out of the universit ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. گوش به زنگ. مترصد 2. هشیار. مراقب. مواظب مثال: his watchful eyes چشمان هوشیار و مراقب او

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تند. سریع 2. فرز. چابک 3. با شیب تند. دارای شیب تند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفنگدار مثال: a rank of riflemen یک ردیف از تفنگدارها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به طور معمول. معمولا. 2. مرتب. مرتبا مثال: oil is routinely discharged from ships

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نگرانی. با اضطراب. با تشویش مثال: Ma anxiously twisted a handkerchief

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دعوا. درگیری. کتک کاری 2. نزاع در ملاء عام مثال: two men were charged with affray دو مرد نسبت به دعوا و درگیری و کتک کاری متهم شده بودند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In various scientific and research departments — such as in the nuclear sector, in the nanotechnology sector, in stem cell sector, and in vari ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: In various scientific and research departments — such as in the nuclear sector, in the nanotechnology sector, in stem cell sector, and in vari ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رای اعتماد مثال: God has been gracious toward you, us, and the country, because, praise God, all the ministers have gained the Majlis’s trust and vot ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بشارت. مژده مثال: I congratulate you, my dear brothers and sisters, on National Government Week, and I hope that, God willing, this week will always ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: First of all, I would like to wholeheartedly praise and honor these days of Arbaeen and thank Almighty God for the people’s participation in th ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Praise God, I am also pleased to see that sports are advancing [in our country], and by the grace of God, this progress should continue. من هم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بخش مثال: If you can create a spot in international arenas, such as in the Asian Games and in the Olympics, for showing the Iranian Gaud [the spa ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتابفروش مثال: books bearing the mark of a well - known bookseller کتابها یک نشان از یک کتابفروش سرشناس و معروف دارد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش از کسر مالیات مثال: pre - tax profits jumped سودهای پیش از کسر مالیات افزایش یافت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لحیم کاری مثال: a soldering iron یک اتوی لحیم کاری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. منزوی 2. جدا. دور افتاده. پرت 3. پنهان مثال: a secluded spot یک نقطه پرت و دورافتاده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ترشی. مزه ترش. 2. ترش رویی 3. ( مجازی ) تلخی مثال: he made a face at the sourness of the drink او مزه ترش نوشیدنی را در چهره اش نشان داد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی رقیب. سرآمد مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and national ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مدال آور. پر مدال مثال: Another point is to pay special attention to medal - winning sports as well as sports in which we have historically and natio ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: By doing so, God willing, you will receive an additional reward from Almighty God. �با این کار�، شما ان شاءالله ثواب مضاعفی از خداوند متعال در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: They say that “sports are apolitical, ” yet they are the ones who exhibit and demonstrate the most politically biased behavior in sports. می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: Negligence and indifference with regard to what happens in the world and in the region is not permissible. غفلت و بی تفاوتی �راجع به� آنچه در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Your composed behavior, measured actions, and the rationality governing your movements show that our athletes sense they have an additional res ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مرسوم. معمول. متداول 2. معمولی. عادی 3. سنتی 4. قدیمی 5. عامه پسند 6. ( سلاح ) متعارف. غیر اتمی مثال: blind acceptance of conventional opinion پذی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. محرک جنسی. محرک باه 2. ماده محرک جنسی. عامل محرک باه مثال: the scents act as a powerful aphrodisiac رایحه ها و عطرها به عنوان یک محرک جنسی نیرومن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. احتمالی 2. بالقوه 3. آینده 4. متوجه آینده. عطف به آینده ( در مقابل عطف به ما سبق ) 5. نزدیک. قریب الوقوع

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. شعبده بازی کردن. تردستی کردن. چشم بندی کردن 2. با شعبده بازی ( کاری را ) کردن 3. از غیب حاضر کردن 4. ( روح ) احضار کردن 5. مجسم کردن. تصویر کردن 6 ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اکراه داشتن از. با اکراه ( کاری را ) کردن 2. ناخشنود بودن از. دلخور بودن از. ناراحت بودن از 3. غبطه خوردن به. حسودی کردن به / 1. کینه. غرض. دشمنی. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. واسطه. میانجی. رابط 2. ( ازدواج ) دلاله مثال: don't try to talk me into acting as a go - between سعی نکن من را متقاعد کنی به عنوان یک واسطه و میان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. برگچه 2. اعلامیه. بروشور 3. اعلامیه پخش کردن در مثال: this leaflet gives our opening times این بروشور زمانهای کار ما را نشان داد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متر مربع مثال: They can withstand about 8000 tons of pressure per square meter. انها می توانند ۸۰۰۰ تن فشار بر هر متر مربع را تاب بیاورند. آنها می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مربع 2. مربع شکل 3. قائم. عمودی. راست 4. زاویه دار 5. موازی. هم سطح 6. ( حساب ) تسویه شده. صاف 7. مساوی. برابر 8. مرتب. منظم 9. کامل. بی کم و کاست ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. خمیر 2. مایه 3. ( عامیانه ) پول. پول و پله. مایه مثال: mold the dough into rounds خمیر را دایره وار قالب ریزی کن {دایره دایره کن}

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I certainly don't pass by these things indifferently. من قطعا از کنار این چیزها با بی تفاوتی عبور نمی کنم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: I always feel sorry for the underdog in a street fight. من همیشه در دعواهای خیابانی دلم برای آدمهای ضعیف و تو سری خور می سوزد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. هان! هان؟ 2. مگه نه؟ مثال: It looks like I'm the winner again. No hard feelings, Dave, eh? به نظر می رسد من دوباره برنده ام. دیو، ناراحتی که نداری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. رفاه 2. رونق 3. خوشبختی. سعادت مثال: this prosperity has been hard won این رفاه و خوشبختی با دشواری بدست آمده است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: تری یر ( نوعی سگ کوچک شکاری ) the terrier's rough coat موی زمختِ تری یِر ( نوعی سگ کوچک شکاری )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آتش زدن. ایجاد حریق. ایجاد آتش سوزی {عمدی} 2. ( حقوقی ) حِرق مثال: They have started a new wave of rioting, theft and arson. آنها موج تازه ای از ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. زنده. جاندار. ذی روح 2. سرزنده. پر شور و حال. شاد 3. حیوانی. ( مربوط به ) حیوانات / 1. حیات بخشیدن. زنده کردن 2. شور و حال بخشیدن. سرزنده کردن 3. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. خواب 2. قی ( چشم ) 3. حالتهای شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی، زمستان خوابی و غیره ) 4. خوابیدن 5. در حالتی شبیه به خواب ( مانند مرگ و بیهوشی ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فعال 2. فعالانه 3. پر جنب و جوش 4. جدی 5. ( دستور زبان ) معلوم 6. ( کامپیوتر ) هوشمند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پادگان. سربازخانه. قرارگاه 2. خانه سازمانی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پاره پورگی. وضع درب و داغون 2. پستی. فرومایگی. ناجوانمردی مثال: the sun showed up the shabbiness of the room

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: only two waitresses showed up. تنها دو پیش خدمت زن حاضر شدند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل استکانی مثال: a spectacular show of bluebells یک نمایشگاه خارق العاده از گلهای استکانی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بی هوش 2. بی اطلاع. بی خبر. ناآگاه 3. ناآگاهانه. ناخودآگاه. غیرعمدی