پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)

بازدید
٨,٠٨٢
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. حاد. تند ، شدید 2. پر حرارت. پر شور. احساساتی 3. فشرده. سخت 4. ( رنگ و نور ) تند. پر مایه. درخشان. قوی مثال: intense heat گرمای شدید a very inten ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. درنظر گرفته شده. خاص. ویژه 2. مورد نظر. مطلوب. دلخواه. منظور 3. همسر اینده. نامزد 4. عمدی. از روی قصد مثال: the foul was not intended این خطا عمد ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تقویت کردن 2. وسعت بخشیدن. بزرگتر کردن. افزایش دادن 3. شرح و بسط دادن. به تفصیل بیان کردن مثال: many frogs amplify their voices بسیاری از قورباغ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

خود را به . . . . زدن مثال: Imam Ali said, “By God, I will not be like a badger, which feigns sleep when hearing [the sound of] stones striking the ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. میانه ، میانی. بینابین 2. متوسط. وسط. وسطی 3. میانجی. واسطه. رابط مثال: intermediate course. دوره متوسط

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. پرسشی. سوالی. استفهامی 2. پرسش گر. پرسش گرایانه 3. صورت پرسشی 4. ضمیر پرسشی. کلمه پرسشی مثال: interrogative sentence جمله پرسشی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدین شکل. اینگونه مثال: The meaning of this can be summarized in this way, I am not one that can be lulled to sleep by the enemy. معنی این را می تو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به هم بافته. در هم بافته شده 2. به هم پیوند خورده 3. در هم تنیده 4. در هم امیخته مثال: the threads are interwoven سیم ها در هم آمیخته شده اند. the ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مصاحبه. گفتگو 2. مصاحبه کردن با مثال: all applicants will be called for an interview همه متقاضیان باید برای یک مصاحبه فراخوانده بشوند. Some peo ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

1. تقاطع. چهار راه 2. نقطه تقاطع. محل تقاطع 3. فصل مشترک. اشتراک مثال: the intersection of the two curves محل تقاطع دو خط منحنی the driver stopped a ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مستی اور. مست کننده. الکلی 2. سکراور. سرمست کننده. شعف انگیز مثال: intoxicating drink نوشابه الکلی و مست کننده an intoxicating sense of freedom ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مستی اور. 2. وجد اور. سکر اور 3. مشروب الکلی قوی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: she read the sentence with the wrong intonation او جمله را با تلفظ و طرز قرائت غلط خواند. the intonation of hymns آهنگ و زیر و بمی صدای سرود ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

فعل لازم 2. لازم مثال: to seat is an intransitive verb. {فعل} نشستن یک فعل لازم است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقدماتی مثال: the introductory chapter فصلِ مقدماتی an introductory course یک دوره آموزشی مقدماتی ( ابتدایی )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فاکتور، برگ فروش. بیجک. صورت حساب 2. فاکتور نوشتن. فاکتور کردن. صورتحساب صادر کردن 3. فاکتور یا صورتحساب فرستادن برای مثال: noun an invoice for ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تحقیق کردن. رسیدگی کردن 2. بازجویی کردن 3. برسی کردن. زمینه یابی کردن مثال: We must investigate about this murder. ما باید درباره این قتل تحقیق ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

{منطقه} شام مثال: The Imam was informed that the evildoers and bandits from the Levant were going with weapons to [the Iraqi town of] Anbar, raiding ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به طرف داخل 2. به درون خود مثال: Move inwards. حرکت به طرف داخل

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

{آدم} شرور مثال: The Imam was informed that the evildoers and bandits from the Levant were going with weapons to [the Iraqi town of] Anbar, raiding p ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. مقاومت ناپذیر . سخت. شدید 2. وسوسه انگیز 3. دوست داشتنی. جذاب. جالب مثال: her irresistible smile لبخند جذاب و دوست داشتنی او / لبخند وسوسه انگیز ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جزیره نشین. ساکن جزیره مثال: all the islanders were poor. همه ساکنان جزیره فقیر بودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The island is an unforgiving place in winter. این جزیره در زمستان یک مکان سخت و بی رحم است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. عصبانی کردن ، ناراحت کردن. آزردن 2. تحریک کردن ۳. سوزش انداختن مثال: the smallest things may irritate you کوچکترین چیزها ممکن است شما را ناراحت و ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. قطعی. نهایی. 2. لغو نشدنی. غیر قابل فسخ. برگشت ناپذیر مثال: An irrevocable ticket. یک بیلط قطعی و غیر قابل فسخ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. زندان 2. زندانی کردن مثال: noun he was thrown into jail او به زندان افتاده بود. verb she was jailed for killing her husband او بدلیل کشتن شو ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کت 2. روکش کتاب 3. جلد 4. پوشش 5. پوست سیب زمینی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. روزنامه نگارى 2. سبک روزنامه نگاری. روزنامه نویسی مثال: a career in journalism یک حرفه در روزنامه نگاری his incisive style of journalism سبک صر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

بامزه. خنده دار. مضحک مثال: a jokey story یک داستان بامزه و خنده دار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. سفر، مسافرت ، 2. راه. مسافت 3. سفر کردن. مسافرت کردن مثال: his journey round the world سفر او دور دنیا they journeyed south آنها به جنوب سفر کر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بدون شادی. سرد 2. غم انگیز. غمگین. اندوهبار مثال: a joyless man یک مرد غمگین a joyless room یک فضای غم انگیز و اندوهبار

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. دین یهود 2. یهودیت. یهودی گری . ایین یهود 3. یهودیان مثال: They don’t recognition Judaism. آنها دین یهود را به رسمیت نمی شناسند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پلیور 2. سارافون 3. لباس کار. روپوش 4. ( حیوان. حشره و غیره ) جهنده مثال: put on your jumper. پلیورت را بپوش

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. خرت و پرت. خنزر پنزر. مزخرف 2. آشغال. مزخرف 3. ( عامیانه ) هروئین. گرد. دوا مثال: an attic full of junk یک اتاق زیرشیروانی پر از خرت و پرت و آشغ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حقوق شناسی. علم حقوق 2. قانونِ. قوانینِ 3. رویه قضایی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سنگ تاج ، سنگ تیزه تاق 2. مبنا. اساس. محور اصلی مثال: the keystone of the government's policy اساس و مبنای سیاست دولت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: kerosene is so expensive in your country. نفت سفید در کشور شما بسیار گران است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کلیه 2. قلوه ( گاو و گوسفند ) 3. طبیعت. سرشت 4. نوع. جور

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( آدم ) دزدیدن. ربودن 2. ادم ربایی مثال: They kidnaped her daughter. آنها دخترش را ربودند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: my weight is 98 kilogram. وزن من 98 کیلوگرم است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. آتش گرفتن. شعله ور شدن. 2. درخشیدن. برق زدن 3. اتش زدن 4. روشن کردن. برافروختن 5. برانگیختن. به هیجان اوردن 6. برانگیخته شدن. به هیجان امدن مثال: ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: He has no kinsfolk in this city. او در این شهر هیچ قوم و خویشی ندارد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. محکم . بطور محکم 2. سفت. سخت 3. قاطعانه. بطور جدی. جدا

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مولی المتّقین مثال: Master of the Pious, the Commander of the Faithful [Imam Ali ( pbuh ) ] مولی المتقین امیرالمومنین امام علی ( ع )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

( در کشورهای اسپانیایی زبان ) عید. جشن مذهبی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. داستان. قصه 2. ادبیات داستانی 3. خیال. پندار 4. دروغ. تظاهر

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تب دار، 2. تب زا. تب اور. بیماری زا. ناسالم 3. ناشی از تب 4. تب الود. هیجان زده. مضطرب. سراسیمه 5. عجولانه. شتابزده مثال: she's really feverish ا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تب دار 2. تب آلود. هیجان زده 3. پر هیجان. دلهره اور. اضطراب اور 4. شدید. حاد. مفرط مثال: her fevered brow پیشانی تب دار او a fevered imagination ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. غل و زنجیر. کند و زنجیر 2. مانع. قید. قید و بند. محدودیت مثال: They put him in fetters. آنها او را در غل و زنجیر قرار دادند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. غل و زنجیر کردن. زنجیر کردن 2. مقید کردن. محدود کردن. مانع ایجاد کردن مثال: the captive was fettered اسیر در غل و زنجیر شده بود. these obligati ...