پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)

بازدید
٧,٢١٢
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد

از طریق. از راه مثال: There was a discussion on solving the population problem by way of the family institution, which this woman spoke of. بحثی بود ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اسباب و اثاثیه چیدن در 2. مبله کردن ، 3. مجهز کردن. تجهیز کردن 3. فراهم کردن. تهیه دیدن. تدارک دیدن 4. عرضه کردن. ارائه کردن مثال: the bedrooms a ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. عصبانی. خشمگین. برافروخته 2. سخت. شدید. بی امان. تند. حاد. سهمگین 3. ( سرعت ) دیوانه وار. سرسام اور مثال: he was furious when he learned about it ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. قیف ، 2. ( قطار و کشتی ) دودکش // 1. با قیف ریختن. بصورت قیف درامدن. شکل قیف شدن 3. قیفی شکل کردن 4. ( مجازی ) ریختن. سرازیر کردن. متمرکز کردن مث ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماتم زده. غم زده. غمگین. اندوهگین . تیره مثال: the funereal atmosphere یک جو ماتم زده و غم انگیز funereal colors رنگهای تیره

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. ( مراسم ) تدفین. کفن و دفن. خاکسپاری 2. مرده سوزان. مراسم سوزاندن جنازه 3. تشییع جنازه 4. جمعیت تشییع کنندگان 5. بدبختی. ماتم مثال: he'd attended ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بنیادی. اساسی. ریشه ای 2. عمده. مهم 3. اولیه. ابتدایی. مقدماتی. پایه 4. ضروری. لازم 5. ذاتی. فطری. سرشتی مثال: These are the fundamental rules. ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. کار. وظیفه. نقش 2. کارکرد 3. هدف 4. نتیجه. حاصل 5. جشن. ضیافت 6. ( ریاضیات ) تابع // 1. کار کردن. عمل کردن 2. ( به جای چیزی ) به کار رفتن مثال: n ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تفریح. سرگرمی. بازی 2. شوخی. شادی. لذت. کیف 3. نشاط. شور ورزی. خنده 6. شیطنت. بازی گوشی 7. مایه سرگرمی. مایه تفریح 8. تفریحی 9. مضحک. خنده دار

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. با دستپاچگی گشتن. زیر و رو کردن 2. کورمال کورمال دنبال چیزی گشتن 3. ناشیانه عمل کردن. کاری را ناشیانه انجام دادن 4. مِن مِن کردن مثال: verb : he ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. انجام دادن ، عمل کردن. اجرا کردن 2. ( قول و عهد ) وفا کردن 3. ( ارزو. نیاز و غیره ) تحقق بخشیدن. به ثمر رساندن. براوردن. رسیدن به 4. خرسند کردن. ر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. سوخت ، 2. سوخت اتمی 3. ( مجازی ) عامل محرک 4. {درباره ماشین} بنزین 5. غذا // 1. سوخت گیری کردن 2. سوخت دادن. سوخت رساندن به 3. بدتر کردن. وخیم تر ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. شکست. ناکامی . حرمان 2. یاس. ناامیدی. سرخوردگی. دلسردی 3. احساس عجز. درماندگی. تاسف 4. نارضایی. ناخرسندی. رنجش. عصبانیت. خشم مثال: he clenched hi ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. یاس اور. نومید کننده. دلسرد کننده. اسف انگیز 2. ازار دهنده. رنجش اور . دردناک. عذاب اور. عصبانی کننده مثال: His play was frustrating بازی او ناامی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مایوس کردن. ناامید کردن. دلسرد کردن. سرخورده کردن 2. ناکام کردن 4. ( نقشه. طرح و غیره ) به هم زدن. عقیم گذاشتن. نقش بر آب کردن. با شکست مواجه کردن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. اخم کردن ، اخم های خود را تو هم کردن . سگرمه های خود را در هم کشیدن 2. چهره خود را در هم کشیدن. چهره کسی در هم رفتن 3. ناخشنودی نشان دادن. ابراز ن ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. یخبندان. یخ و یخبندان 2. یح 3. برفک 4. سرما ریزه. بشک. بشمه 5. سرما. سرمای شدید 6. ( گیاه و سردرختی ) سرمازدگی 7. ( هواشناسی ) زیر صفر // 1. یخ زد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. وحشتناک . فجیع. مخوف 2. بد. افتضاح 3. فوق العاده. خیلی مهم. خیلی زیاد مثال: it was a frightful accident آن یک تصادف فجیع بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. دوستی ، رفاقت ، 2. رابطه دوستانه. رابطه دوستی مثال: they have a lasting friendships آنها روابط دوستانه بادوامی دارند. old ties of love and frie ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مهربان. صمیمی 2. دوستانه ، صمیمانه 3. دوست 4. مستعد. اماده. پذیرا 5. {درباره باد} موافق مثال: she is a friendly woman او یک زن مهربان است. we h ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: put the water in the fridge. ( refrigerator ) آب را بگذار داخل یخچال

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. اصطکاک 2. سایش ، مالش 3. برخورد. اختلاف. اختلاف نظر مثال: a lubrication system which reduces friction یک سیستم روغن کاری باعث کاهش اصطکاک می شود ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تازه کردن ، تر و تازه کردن 2. تر و تمیز کردن 3. سرحال اوردن 4. صفا دادن. طراوت بخشیدن 5. ( مشروب ) پر کردن. تجدید کردن 6. ( باد ) شدید شدن. تند شد ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فراوران. زیاد. متعدد 2. مکرر. پی در پی 3. عادی. معمولی 4. دائمی. همیشگی // زیاد ( به جایی ) رفتن . اغلب ( در جایی ) یافت شدن مثال: adjective : fr ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعدد. کثرت. وفور 2. تکرار 3. ( امار ) فراوانی 4. ( فیزیک ) بسامد 5. ( رادیو ) موج

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I would like to have some French fries من می خواهم مقداری سیب زمینی سرخ کرده بخورم.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. حمل و نقل. باربری 2. بار. محموله 3. کرایه بار، مثال: freight carried by rail محموله توسط راه آهن حمل شد. the importance of air freight اهمیت ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. کلاهبرداری 2. ( حقوقی ) غَبن 3. فریبکاری. اغفال. تقلب 4. کلاه بردار. حقه باز. شیاد 5. چیز تقلبی مثال: He perpetrated several frauds. او چندین کل ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. چهارچوب. بدنه. تنه اسکلت. سازه 2. ساختار. نظام 3. ( مجازی ) اساس. شالوده. پایه 4. ملاک. معیار مثال: a metal framework یک چهارچوب فلزی / یک سازه ی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Iran has an amazing climatic diversity ایران تنوع اقلیمی و آب و هوایی شگفت انگیزی دارد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. ادم غیرعادی. ادم عجیب و غریب. 2. دیوانه 3. طرفدار. عاشق. خواهان. کشته و مرده 4. معتاد 5. اتفاقِ غیرمنتظره. حادثه. معجزه 6. هوس. ویر 7. موجود عجیب ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: Iran has a long coastline with open seas ایران یک خط ساحلی طولانی با دریاهای آزاد دارد.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. بوی خوش ، عطر، رایحه و عطر، 2. معطر بودن. خوش بویی. عطرآگینی مثال: the fragrance of spring flowers بوی خوش گلهای بهاری a bottle of fragrance یک ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ضعیف. نحیف. کم بنیه 2. سست 3. ظریف. شکستنی. شکننده. اسیب پذیر 4. کم. اندک. ناچیز مثال: a frail old lady یک خانم نحیف و پیر a frail structure ی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. قاب 2. چهارچوب 3. بدنه. تنه. اسکلت. استخوان بندی 4. ( اتومبیل ) شاستی 5. هیکل. اندام. جثه. بدنه. پیکر 6. ساختار. نظام. 7. قالب 8. ( سینما. تلوزیون ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. بخش. قسمت. جزء 2. تکه 3. ذره. کم 4. کمی. تعدادی 5. ( ریاضیات ) کسر مثال: a fraction of the population یک بخش از جمعیت only a fraction of the col ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ( استخوان ) شکستگی ، 2. ( لوله و غیره ) ترکیدگی 3. تَرَک // 1. شکستن 2. ترک انداختن 3. خدشه دار کردن مثال: noun the risk of vertebral fracture خ ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. شکستنی. شکننده. ظریف. ترد 2. آسیب پذیر. حساس 3. زودگذر. گذرا 4. ضعیف. نهیف. سست 5. خمار مثال: fragile porcelain {ظروف} چینی شکستنی the fragile ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مرغ ، پرنده. طیور 2. مرغ. مرغ و خروس 3. مرغ. گوشت مرغ 4. ( در ترکیب ) مرغِ. مرغانِ. پرندة. پرندگانِ 5. پرنده شکار کردن. به شکار پرنده رفتن مثال: ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تاسیس. ایجاد 2. بنیاد. موسسه 3. نهاد 4. ( معماری ) پی 5. پایه. اساس. بنیان. شالوده 6. کرم پودر مثال: the foundations of a wall پایه های یک دیوار ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. فواره 2. چشمه 3. منبع ، منشاء . سرچشمه. آبشخور. خاستگاه 4. ( دستگاه ) اب سرد کن. ابخوری مثال: a fountain of water یک فوارة آب / یک چشمه آب a fou ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٦

1. پرورش دادن. پروراندن. 2. تشویق کردن. ترغیب کردن. ترویج کردن. رواج دادن 3. ( کودک دیگری را ) به خانه خود اوردن. بزرگ کردن. نگهداری کردن. زیر بال و ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. محل تبادل نظر. محل برخورد ارا 2. وسیله تبادل نظر 3. جلسه بحث و تبادل نظر. گردهمایی 4. بحث و تبادل نظر. مناظره. تریبون ازاد

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ( نظامی ) استحکامات ساختن برای 2. تقویت کردن 3. مجهز کردن. تجهیز کردن. اماده کردن 4. دل کسی را قوی کردن. روحیه کسی را تقویت کردن مثال: the knights ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. دوهفته ، 2. دو هفته بعد از مثال: They left the country for fortnight آنها کشور را برای دو هفته ترک کردند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ترک کردن. رها کردن 2. دست کشیدن از. دست برداشتن از. کنار گذاشتن 3. تنها گذاشتن. ول کردن. بی سرپرست گذاشتن مثال: he forsook his wife او همسرش را ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. رسمی کردن . رسمیت دادن به. صورت رسمی دادن به 2. تدوین کردن. روی کاغذ اوردن 3. صورت بندی کردن. فرمول بندی کردن. بصورت فرمول نوشتن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

جعلی ، ساختگی مثال: this is a forged document. این یک سند جعلی و ساختگی است.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. فراموشکار . کم حافظه 2. غافل از. بی توجه به مثال: I'm so forgetful these days این روزها من خیلی فراموشکار و کم حافظه شده ام. forgetful of the t ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. پیش بینی . پیش بینی وضع هوا 2. ، پیش بینی کردن مثال: they forecast record profits آنها رکورد سودها را پیش بینی کردند. a gloomy forecast یک پیش ...