پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)

بازدید
٢,٥٦٦
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. نمایندگی ( کسی را ) به عهده گرفتن. سمت نمایندگی ( کسی را ) داشتن. به نیابت ( کسی ) عمل کردن. جانشین ( کسی ) بودن مثال: the post - holder is requir ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بقا ۲. بازمانده مثال: they depend on fish for survival. آنها برای بقا به ماهی وابسته اند. the animal's chances of survival were pretty low. شا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

مثال: It is our duty and the responsibility of all Muslims to repay our debt to the wounded, bloodied Lebanon. این وظیفه ما و مسئولیت همه مسلمانها ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. رفیع. عالی. والا ۲. بلند مرتبه. صاحب مقام ۳. مشعوف. سرمست. سرخوش. شادمان مثال: Exalted music موسیقی رفیع و عالی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. ستایش کردن. تحسین کردن. تمجید کردن ۲. بالا بردن. ارتقاء مقام دادن. به مقامات بالا رساندن مثال: the party will continue to exalt their hero حزب به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. تار ۲. تیره ۳. کم نور. تاریک ۴. ( نور ) ضعیف. کم ۵. ( چشم ) تار. کم سو. ضعیف ۶. مبهم ۷. کم هوش. خنگ / ۱. تار کردن ۲. تار شدن ۳. تیره کردن. ۴. تیره ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

زن جلف. لوند. بی حیا مثال: just trust me, he will not think you are a hussy. فقط به من اعتماد کن. او فکر نمی کند که تو یک زن جلف هستی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرمخاطره. خطرناک مثال: A risky operation. یک عمل جراحی خطرناک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. قوی هیکل. هیکل دار. خوش بنیه ۲. تسمه کشی مثال: a strapping lad یک پسر بچه قوی هیکل

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شگفت زده کردن. مبهوت کردن. بهت زده کردن. گیج کردن مثال: she was astounded by the news او بواسطه اخبار مبهوت و شگفت زده شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. گیج کردن. منگ کردن ۲. بهت زده کردن. شگفت زده کردن. مات و مبهوت کردن ۳. گیجی ۴. بهت. حیرت مثال: a glancing blow dazed Gary یک ضربه مورب گری را گیج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Grieving hearts find solace in the remembrance of God and in seeking His help. دلهای داغدار � آرامش� را در یاد خدا و در طلب کمک و نصرت او بدست ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داغدار مثال: Grieving hearts find solace in the remembrance of God and in seeking His help. دلهای �داغدار� آرامش را در یاد خدا و در طلب کمک و نصرت ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It tightens the noose around the neck of the bloodthirsty wolf and will ultimately lead to the elimination of its disgraceful existence from t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. طعنه آمیز. کنایه دار ۲. مبهم. دو پهلو مثال: backhanded words سخنان طعنه آمیز سخنان مهبم و دو پهلو

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. پاک نشدنی. محو نشدنی. زایل نشدنی ۲. فراموش نشدنی مثال: indelible stains لکه های پاک نشدنی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. لجوج. یک دنده. خودرای. سرسخت ۲. سخت. صعب العلاج مثال: you're too obstinate to admit it تو خیلی یکدنده ای که آن را بپذیری.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Since the evil, abject enemy is unable to inflict serious harm on the solid Hezbollah organization, Hamas, Islamic Jihad, and other organizatio ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. کنده ( درخت ) ۲. ( سیگار. مداد و غیره ) ته ۳. شق و رق راه رفتن ۴. گیج کردن. گیر انداختن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ته چک ۲. ته رسید. ته قبض مثال: counterfoil for a bank card purchase ته رسید برای یک خرید {با} کارت بانکی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخوانده مثال: intrusive enemy دشمن ناخوانده مثالی دیگر در قالب یک جمله کامل: His most important message in words and action during his lifetime to y ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ریاست. دوره ریاست ۲. مدیریت مدرسه مثال: the headship of the Conservative Party ریاست حزبِ محافظه کار

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غارتگر ( صفت است ) مثال: He was the highly raised flag of the Resistance in the face of the tyrannical, plundering devils. او {سید حسن نصرالله} پرچ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن� زنده کننده�، روشنگر، الهام بخش و امید آفرین است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن زنده کننده، �روشنگر�، الهام بخش و امید آفرین است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شستشو ۲. لباسهای شسته ۳. رختهای چرک مثال: a big pile of washing. یک کپه بزرگ از رختهای چرک he put the washing on the line او لباسهای شسته را روی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. مطلع. آگاه ۲. با خبر. در جریان ۳. آگاهانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( اتومبیل ) جای پارک ۲. ( عمل ) پارک کردن. پارک. توقف مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردنِ بر خلاف قانون جریمه شده بو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال: Sayyid Hassan Nasrallah was an admired personage in the Islamic world and the articulate voice of the nations in the region, the shining jewel ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور غیرقانونی. به طور نامشروع. بر خلاف قانون مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردن برخلاف قانون جریمه شده بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. واله. شیدا. شیفته. دلباخته ۲. احمق

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با تکبر. با افاده. با حالت خودپسندانه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. طفره آمیز. طفره جویانه ۲. گنگ. دو پهلو ۳. ( جواب ) سرابالا ۴. گریز. فرار مثال: After a few months of evasive answers. . . . بعد از چند ماه جوابها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لغزنده. لیز مثال: the roads are slithery جاده ها لغزنده اند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. تراوش کردن. پس دادن ۲. رو به کاهش گذاردن. نقصان یافتن ۳. ( مجازی ) باریدن ۴. لای. لجن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

روان تنی مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت تمارض کنند {خود را به ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمارض کردن. خود را به بیماری زدن مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تهوع آور مثال: the stench was nauseating بوی گند و تعفن تهوع آور بود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این {رژیم صهونیسیتی} یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صف ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرگ صفت مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صفت و سگ ها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱. فاحش. وقیحانه. شرم آور ۲. وقیح. بی حیا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( بدون ازدواج ) با هم زندگی کردن مثال: Mary is now cohabiting with Paul ماری الان با پول ( بدون ازدواج ) با هم زندگی می کنند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. شهوانی. نفسانی. جنسی ۲. جسمانی ۳. دنیوی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جناب محمد حاتمی نژاد عزیز ارادتمندم. reproductive صفت است و قبل از اسم باید قرار بگیرد. صحیح این است که اینطور نوشته بشود. the reproductive organs

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. بخیه. بخیه ها ۲. درز ۳. کوک مثال: the gloves were white with black stitching دستکشها سفید بود با کوکهای مشکی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حساسیت مثال: study leads to the growth of sensitivity. مطالعات و بررسی ها منجر به افزایش حساسیت شد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. فرقه ۲. کیش. ایین ۳. پرستش ۴. ( مجازی ) بت ۵. تب. موج. مُد ۶. طرفداران. دوستداران. عشاق سینه چاک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

۱. توبیخ کردن. سرزنش کردن ۲. توبیخ. سرزنش مثال: she had rebuked him for drinking too much. زن او را برای نوشیدن زیاد {مشروب} توبیخ و سرزنش کرد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محقق. پژوهشگر مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s. برخی از محققین بر این باور هستند که وال ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. منظم ۲. روش مند. قاعده مند. نظام مند ۳. حساب شده. طراحی شده. برنامه ریزی شده مثال: you need to approach it in a more systematic way