پیشنهادهای آرمان بدیعی (٦,٠٥٧)
۱. نمایندگی ( کسی را ) به عهده گرفتن. سمت نمایندگی ( کسی را ) داشتن. به نیابت ( کسی ) عمل کردن. جانشین ( کسی ) بودن مثال: the post - holder is requir ...
۱. بقا ۲. بازمانده مثال: they depend on fish for survival. آنها برای بقا به ماهی وابسته اند. the animal's chances of survival were pretty low. شا ...
مثال: It is our duty and the responsibility of all Muslims to repay our debt to the wounded, bloodied Lebanon. این وظیفه ما و مسئولیت همه مسلمانها ا ...
۱. رفیع. عالی. والا ۲. بلند مرتبه. صاحب مقام ۳. مشعوف. سرمست. سرخوش. شادمان مثال: Exalted music موسیقی رفیع و عالی
۱. ستایش کردن. تحسین کردن. تمجید کردن ۲. بالا بردن. ارتقاء مقام دادن. به مقامات بالا رساندن مثال: the party will continue to exalt their hero حزب به ...
۱. تار ۲. تیره ۳. کم نور. تاریک ۴. ( نور ) ضعیف. کم ۵. ( چشم ) تار. کم سو. ضعیف ۶. مبهم ۷. کم هوش. خنگ / ۱. تار کردن ۲. تار شدن ۳. تیره کردن. ۴. تیره ...
زن جلف. لوند. بی حیا مثال: just trust me, he will not think you are a hussy. فقط به من اعتماد کن. او فکر نمی کند که تو یک زن جلف هستی.
پرمخاطره. خطرناک مثال: A risky operation. یک عمل جراحی خطرناک
۱. قوی هیکل. هیکل دار. خوش بنیه ۲. تسمه کشی مثال: a strapping lad یک پسر بچه قوی هیکل
شگفت زده کردن. مبهوت کردن. بهت زده کردن. گیج کردن مثال: she was astounded by the news او بواسطه اخبار مبهوت و شگفت زده شده بود.
۱. گیج کردن. منگ کردن ۲. بهت زده کردن. شگفت زده کردن. مات و مبهوت کردن ۳. گیجی ۴. بهت. حیرت مثال: a glancing blow dazed Gary یک ضربه مورب گری را گیج ...
مثال: Grieving hearts find solace in the remembrance of God and in seeking His help. دلهای داغدار � آرامش� را در یاد خدا و در طلب کمک و نصرت او بدست ...
داغدار مثال: Grieving hearts find solace in the remembrance of God and in seeking His help. دلهای �داغدار� آرامش را در یاد خدا و در طلب کمک و نصرت ا ...
مثال: It tightens the noose around the neck of the bloodthirsty wolf and will ultimately lead to the elimination of its disgraceful existence from t ...
۱. طعنه آمیز. کنایه دار ۲. مبهم. دو پهلو مثال: backhanded words سخنان طعنه آمیز سخنان مهبم و دو پهلو
۱. پاک نشدنی. محو نشدنی. زایل نشدنی ۲. فراموش نشدنی مثال: indelible stains لکه های پاک نشدنی
۱. لجوج. یک دنده. خودرای. سرسخت ۲. سخت. صعب العلاج مثال: you're too obstinate to admit it تو خیلی یکدنده ای که آن را بپذیری.
مثال: Since the evil, abject enemy is unable to inflict serious harm on the solid Hezbollah organization, Hamas, Islamic Jihad, and other organizatio ...
۱. کنده ( درخت ) ۲. ( سیگار. مداد و غیره ) ته ۳. شق و رق راه رفتن ۴. گیج کردن. گیر انداختن
۱. ته چک ۲. ته رسید. ته قبض مثال: counterfoil for a bank card purchase ته رسید برای یک خرید {با} کارت بانکی
ناخوانده مثال: intrusive enemy دشمن ناخوانده مثالی دیگر در قالب یک جمله کامل: His most important message in words and action during his lifetime to y ...
۱. ریاست. دوره ریاست ۲. مدیریت مدرسه مثال: the headship of the Conservative Party ریاست حزبِ محافظه کار
غارتگر ( صفت است ) مثال: He was the highly raised flag of the Resistance in the face of the tyrannical, plundering devils. او {سید حسن نصرالله} پرچ ...
مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن� زنده کننده�، روشنگر، الهام بخش و امید آفرین است.
مثال: It is reviving, edifying, inspiring, and brings hope. آن زنده کننده، �روشنگر�، الهام بخش و امید آفرین است.
۱. شستشو ۲. لباسهای شسته ۳. رختهای چرک مثال: a big pile of washing. یک کپه بزرگ از رختهای چرک he put the washing on the line او لباسهای شسته را روی ...
۱. مطلع. آگاه ۲. با خبر. در جریان ۳. آگاهانه
۱. ( اتومبیل ) جای پارک ۲. ( عمل ) پارک کردن. پارک. توقف مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردنِ بر خلاف قانون جریمه شده بو ...
مثال: Sayyid Hassan Nasrallah was an admired personage in the Islamic world and the articulate voice of the nations in the region, the shining jewel ...
به طور غیرقانونی. به طور نامشروع. بر خلاف قانون مثال: she had been fined for parking illegally او برای پارک کردن برخلاف قانون جریمه شده بود.
۱. واله. شیدا. شیفته. دلباخته ۲. احمق
با تکبر. با افاده. با حالت خودپسندانه
۱. طفره آمیز. طفره جویانه ۲. گنگ. دو پهلو ۳. ( جواب ) سرابالا ۴. گریز. فرار مثال: After a few months of evasive answers. . . . بعد از چند ماه جوابها ...
لغزنده. لیز مثال: the roads are slithery جاده ها لغزنده اند
۱. تراوش کردن. پس دادن ۲. رو به کاهش گذاردن. نقصان یافتن ۳. ( مجازی ) باریدن ۴. لای. لجن
روان تنی مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت تمارض کنند {خود را به ب ...
تمارض کردن. خود را به بیماری زدن مثال: people who had psychosomatic complaints were probably malingering افرادی که بیماری روان تنی داشتند احتمال داشت ...
تهوع آور مثال: the stench was nauseating بوی گند و تعفن تهوع آور بود.
مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این {رژیم صهونیسیتی} یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صف ...
گرگ صفت مثال: It’s a bloodthirsty regime, a wolf - like regime, and the US’s rabid dog in the region. این یک رژیم خون آشام، یک رژیم گرگ صفت و سگ ها ...
۱. فاحش. وقیحانه. شرم آور ۲. وقیح. بی حیا
( بدون ازدواج ) با هم زندگی کردن مثال: Mary is now cohabiting with Paul ماری الان با پول ( بدون ازدواج ) با هم زندگی می کنند.
۱. شهوانی. نفسانی. جنسی ۲. جسمانی ۳. دنیوی
جناب محمد حاتمی نژاد عزیز ارادتمندم. reproductive صفت است و قبل از اسم باید قرار بگیرد. صحیح این است که اینطور نوشته بشود. the reproductive organs
۱. بخیه. بخیه ها ۲. درز ۳. کوک مثال: the gloves were white with black stitching دستکشها سفید بود با کوکهای مشکی.
حساسیت مثال: study leads to the growth of sensitivity. مطالعات و بررسی ها منجر به افزایش حساسیت شد.
۱. فرقه ۲. کیش. ایین ۳. پرستش ۴. ( مجازی ) بت ۵. تب. موج. مُد ۶. طرفداران. دوستداران. عشاق سینه چاک
۱. توبیخ کردن. سرزنش کردن ۲. توبیخ. سرزنش مثال: she had rebuked him for drinking too much. زن او را برای نوشیدن زیاد {مشروب} توبیخ و سرزنش کرد.
محقق. پژوهشگر مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s. برخی از محققین بر این باور هستند که وال ...
۱. منظم ۲. روش مند. قاعده مند. نظام مند ۳. حساب شده. طراحی شده. برنامه ریزی شده مثال: you need to approach it in a more systematic way