پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)
1. سنگ بالای قبر. سنگ قائم مزار 2. سنگ پایه. سنگ کلید. سنگ اصلی مثال: I saw him wrote a note on the headstone. من دیدم که او روی سنگ بالای قبر یک ی ...
هکتار، ده هزار متر مربع unit of land measure equal to 10, 000 square meters مثال: This field is about 10 hectares. این مزرعه تقریبا ده هکتار است.
به این ترتیب، به این صورت مثال: From this accompanying, union, and partnership a third object emerges and history unfolds in this manner. از این همر ...
همراهی مثال: From this accompanying, union, and partnership a third object emerges and history unfolds in this manner. از این همراهی و ائتلاف و شراک ...
مثال: You must be examined by a gynecologist. شما باید توسط یه �پزشک زنان� معاینه بشوید.
1. سردرد، 2. دردسر، مکافات. گرفتاری مثال: I've got a headache. من سر درد گرفته ام. ( informal ) their behavior was a headache for Mr. Jones {در ...
1. عنوان 2. سرفصل 3. سرنامه 4. فصل. بخش 5. جهت. مسیر مثال: chapter headings. عنوانهای فصل this topic falls under four main headings. این موضوع در ...
female principal of a school مثال: Headmistress! He is annoying me. خانم مدیر! او من را اذیت میکند.
building for indoor sports and exercise
مثال: You should first study the guidebook اول باید کتاب راهنما رو بخونی.
۱. گنهکار ۲. مقصر ۳. مجرم ۴. گنهکارانه ۵. ( وجدان ) معذب. ناراحت مثال: the guilty party یک جمعیت گناهکار I still feel guilty about it. من هنوز دربا ...
noun : کشور گینه در افریقا country on the Atlantic coast of western Africa گینی ( 21 شیلینگ یا 1 پوند و 5 سنت در نظام پولی جدید بریتانیا ) gold coin ...
درختستان ، بیشه. باغ مثال: He suddenly disappeared in to the grove. او ناگهان در بیشه ناپدید شد.
1. ( سگ و غیره ) خر خر کردن 2. غریدن 3. پرخاش کردن 4. با غرش گفتن. غرش کنان گفتن 5. ( معده ) غار و غور کردن // 1. خرخر. صدای خرخر 2. غرش 3. پرخاش 4. ...
1. بالغ 2. عاقل و بالغ / اسم مفعول فعل ( grow ) مترادف: mature مثال: I am grown dad. من بالغ ام بابا.
1. بزرگ 2. عاقل و بالغ 3. ( مربوط به ) بزرگسالان // 1. آدم بزرگ. بزرگتر. بزرگسال مثال: noun : she wanted to be treated like a grown - up او می خواس ...
1. غر زدن. غر غر کردن. نق زدن 2. گله کردن. شکوه و شکایت کردن 3. با غر و لند گفتن 4. غریدن. غرش کردن. خروشیدن 5. ( معده ) غار و غور کردن // 1. گله. شک ...
مثال: The underlying reality was that the Southerners were very good at agriculture. واقعیت نهفته این بود که �اهالی جنوب� {در ایالات متحده} در کشاور ...
1. غمگین کردن ، غصه دار کردن ، اندوهگین کردن 2. متاثر کردن. متاسف کردن. ناراحت کردن 3. غصه خوردن. تاسف خوردن. غمگین شدن. غمگین بودن 4. داغدار بودن. ع ...
1. غم انگیز. دردناک. فجیع. دلخراش. ناگوار 2. سخت. شدید. حاد. وخیم 3. ( جرم. گناه و غیره ) بزرگ. سنگین مثال: his death was a grievous blow مرگ او یک ...
1. کباب پز 2. توستر 3. کباب 4. کبابخانه 5. ( جلوی گیشه بانک و غیره ) میله های آهنی 6. نرده // 1. کباب کردن 2. داغ کردن. گرم کردن 3. خود را گرم کردن 4 ...
1. ( مو ) جوگندمی. سفید 2. ( شخص ) دارای موی جو گندمی یا سفید
دست اندازی مثال: They intervene to lay the groundwork and provide cover for further encroachment, greater interference, and the expansion of their s ...
1. سلام. درود 2. تبریک. تهنیت مثال: Please accept my greetings. لطفا سلام و تبریک بنده رو بپذیرید.
1. سلام. درود. خوش امد 2. ( نامه ) عنوان3. ( در جمع ) تبریکات مثال: he shouted a greeting. او یک سلام و خوش آمد رو فریاد زد. birthday greetings. ...
1. سلام کردن 2. ادای احترام کردن 3. خوش امد گفتن 3. استقبال کردن. برخورد کردن با 5. به چشم خوردن. به گوش خوردن. به مشام رسیدن مثال: she greeted Hank ...
مثال: We need someone to work in the greenhouse. ما به یک نفر نیاز داریم که در �گلخانه� کار کند.
1. گرانی. ثقل. جاذبه زمین 2. گرانش. جاذبه 3. وخامت 4. ( جُرم ) سنگینی 5. متانت مثال: the gravity of the situation. وخامت این وضعیت the gravity of ...
مثال: she put the flowers on his gravestone. زن گلها را بر روی �سنگ قبر� مرد گذاشت.
سپاس. سپاسگزاری. قدردانی. حق شناسی. تشکر مثال: I am so glad of your gratitude. من از حق شناسی شما بسیار خرسندم.
شورانگیز مثال: It’s not that they feel women are vulnerable in certain matters in the world and so they want to support them due to their stirring h ...
1. سپاسگزار، ممنون ، متشکر، 2. تشکر امیز. از روی تشکر . ( به منظور ) تشکر 3. خوشحال. خرسند
1. انگور، دانه انگور 2. ( رنگ ) ارغوانی تیره مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی ...
استعمارگر مثال: The motive and reason for the involvement of capitalists and colonizers in the issue of women isn’t due to a theoretical or philosoph ...
1. دستوری ، ( مربوط به ) دستور زبان. 2. ( از لحاظ دستوری ) درست. صحیح مثال: the grammatical structure of a sentence. ساختار دستور زبانی یک جمله. a ...
1. فارغ التحصیلی ، فراغت از تحصیل 2. جشن فارغ التحصیلی 3. درجه بندی. درجه مثال: My dad gave me a gift for my graduation. بابایم یک هدیه برای جشن فا ...
1. تدریجی 2. مدرج 3. درجه بندی شده. طبقه بندی شده مثال: Graduated movement حرکت تدریجی
1. تدریجی ، 2. آرام. ملایم مثال: a gradual transition یک انتقال تدریجی a gradual slope یک شیب ملایم و آرام
درست همانطور که مثال: Global capitalists and global politicians, who depend on those capitalists, intervene in the topic of women just as they do in ...
1. حکومت. اداره 2. حاکم adjective است. مترادف آن RULING است.
1. لباس. پیراهن. لباس بلند زنانه 2. ردا. جبه 3. روپوش
1. زیبا. قشنگ 2. خوش ریخت. خوش ترکیب 3. باوقار. موقر. متین 4. جذاب. گیرا. خوشایند. دلپذیر 5. مودبانه. باظرافت مترادف: ELEGANT مثال: She is a gracef ...
1. زل زدن. با چشمهای از حدقه درامده نگاه کردن 2. تعجب کردن. از تعجب شاخ دراوردن مثال: She was goggled at me. او به من زل زده بود. / او با چشمهای از ...
1. معدن طلا 2. ( مجازی ) گنج 3. کسب و کار پر رونق
شکل محاوره ای going to است. که معنای Will می دهد و برای زمان آینده استفاده می شود.
1. بزرگ جلوه دادن. گنده کردن. مهم جلوه دادن. اسم دهن پر کن روی چیزی گذاشتن 2. چیز بد را خوب جلوه دادن. زیبا جلوه دادن. 3. تجلیل کردن. تمجید کردن. تحس ...
مثال: it was a glorified palace. آن یک کاخ مجلل بود. مترادف: praised
1. باشکوه. شکوهمند 2. عالی. زیبا. قشنگ 3. خوش. خوشایند. شیرین 4. افتخار افرین. افتخار امیز. پر افتخار 5. ( عامیانه ) خوب. محشر. معرکه مثال: a glorio ...
1. گره دار، گره گره 2. کج و کوله 3. ( قیافه ) افتاب سوخته. سوخته 4. پینه بسته 5. ( چهره ) شکسته مثال: a gnarled tree trunk. یک کنده درخت گره دار gna ...
1. هدف. ارمان. ارزو 2. ( در فوتبال ) دروازه ، گل مثال: Do you have special goal? آیا شما هدف خاصی دارید؟ مترادف: OBJECTIVE