graceful

/ˈɡreɪsfəl//ˈɡreɪsfəl/

معنی: دلپذیر، مطبوع، خوش ریخت، فرخ، برازنده، ظریف، ملیح
معانی دیگر: رعنا، موزون، زیبنده، با وقار، زیبا، دلربا، پر موهبت، پر لطف، طناز، خوش ترکیب، باظرافت، مودبانه، موقر، متین، پر براز

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: gracefully (adv.), gracefulness (n.)
• : تعریف: marked by grace or beauty of movement, manner, or behavior.
مترادف: charming, comely, elegant, lissome, lovely, winning, winsome
متضاد: awkward, clumsy, gawky, graceless, inelegant, ungainly
مشابه: agile, attractive, delightful, easy, fluent, fluid, lithe, polished, smooth, suave, supple, willowy

جمله های نمونه

1. his graceful style was not enough to hide a paucity of matter
سبک زیبای او جبران ضعف محتوای او را نمی کرد.

2. sa'di's graceful style
سبک موزون سعدی

3. a very graceful woman
زنی بسیار رعنا

4. The tall graceful form of a woman appeared at the top of the stairs.
[ترجمه گوگل]شکل قد بلند و برازنده یک زن در بالای پله ها ظاهر شد
[ترجمه ترگمان]هیکل بلند و زیبایی زنانه در بالای پله ها ظاهر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is as graceful as a swan.
[ترجمه میثم] او به ظرافت و زیبایی یک قو است
|
[ترجمه گوگل]او مانند یک قو برازنده است
[ترجمه ترگمان]او به زیبایی یک قو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The dancers were all tall and graceful.
[ترجمه بهار] رقصنده ها همه قد بلند و طناز بودند
|
[ترجمه گوگل]رقصنده ها همگی قد بلند و برازنده بودند
[ترجمه ترگمان]رقاص های برهنه و زیبا بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is graceful grief and sweet sadness to think of you, but in my heart, there is a kind of soft warmth that can't be expressed with any choice of words.
[ترجمه گوگل]اندیشیدن به تو غم برازنده و اندوهی شیرین است، اما در دلم نوعی گرمای ملایم وجود دارد که با هیچ انتخابی نمی توان آن را بیان کرد
[ترجمه ترگمان]اندوه و اندوه شیرین برای فکر کردن به تو، اما در قلب من، یک نوع گرمای لطیف وجود دارد که نمی تواند با هر حرفی بیان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dolphins are incredibly graceful and efficient swimmers.
[ترجمه گوگل]دلفین ها شناگرانی فوق العاده زیبا و کارآمد هستند
[ترجمه ترگمان]دلفین ها به طور باور نکردنی زیبا و کارآمد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. it is graceful grief and sweet sadness to think of you, but in my heart, there is a kind of soft warmth that can't be expressed with any choice of words.
[ترجمه گوگل]اندیشیدن به تو غم دلپذیر و اندوه شیرینی است، اما در دلم نوعی گرمای ملایم وجود دارد که با هیچ انتخابی نمی توان آن را بیان کرد
[ترجمه ترگمان]اندوه و اندوه شیرین برای فکر کردن به تو است، اما در قلب من، یک نوع گرمای لطیف وجود دارد که نمی تواند با هر حرفی بیان شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He gave a graceful bow to the audience.
[ترجمه گوگل]تعظیم دلپذیری به حضار داد
[ترجمه ترگمان]تعظیم کوتاهی به حاضران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She has a tall graceful form.
[ترجمه گوگل]او یک فرم برازنده بلند دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه اندام زیبا و زیبایی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At the age of 70, she withdrew into graceful retirement.
[ترجمه Bloomyth] در سن 70 سالگی ، او موقرانه بازنشسته شد
|
[ترجمه گوگل]در سن 70 سالگی، او به بازنشستگی برازنده کنار رفت
[ترجمه ترگمان]در سن هفتاد سالگی، او به بازنشستگی زیبایی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hold natural and graceful, don't hold back before the guests.
[ترجمه گوگل]طبیعی و برازنده نگه دارید، جلوی مهمانان کوتاهی نکنید
[ترجمه ترگمان]طبیعی و زیبا به نظر می رسی، قبل از مهمونا جلو نیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her apology was so graceful that we forgave her.
[ترجمه گوگل]عذرخواهی او آنقدر زیبا بود که ما او را بخشیدیم
[ترجمه ترگمان]عذرخواهی او چنان زیبا بود که ما او را بخشیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلپذیر (صفت)
pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

مطبوع (صفت)
good, proper, pleasant, handsome, agreeable, graceful, scrumptious, sweet, exquisite, dainty, lovesome, placable, toothsome, sapid, issued, typed, printed

خوش ریخت (صفت)
delicate, graceful, airy-fairy, dainty, shapely, clean-limbed, well-built, well-made

فرخ (صفت)
happy, auspicious, beautiful, graceful, fortunate, magnificent

برازنده (صفت)
graceful, befitting, elegant

ظریف (صفت)
fine, delicate, gentle, graceful, subtile, elegant, chi-chi, witty, jocular, chichi, joky, minikin, precieux

ملیح (صفت)
graceful, sugary, melodic, tuneful, dulcet, mellifluous, melodious

تخصصی

[برق و الکترونیک] خوش ترکیب

انگلیسی به انگلیسی

• elegant and beautiful (movement, manner, speech, etc.)
someone or something that is graceful moves in a smooth and elegant way or has an attractive, pleasing shape.
graceful behaviour is polite, kind, and pleasant.

پیشنهاد کاربران

graceful: delicate
با سبک و استایل زیبا
با شکوه
موزون , زیبا ؛ مؤدبانه
# graceful movements
# She is as graceful as a swan
# The dancer was light and graceful
# Her apology was so graceful that we forgave her
خوش ترکیب، زیبا
# clumsy
دلربا_دلپذیر_
باوقار
چابک
حرکت و رقص با ملایمت
ملایم
برازنده پرلطف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس